جستجوی شما نتیجه‌ای نداشت.

موش ها و آدم ها/ رقعی

قیمت:
150,000 تومان
مشخصات کتاب موش ها و آدم ها/ رقعی
جوایز
کشور مبدا
تعداد صفحات
143 صفحه
شابک
9786003769755
سال خلق اثر
1937
سال انتشار
1937
قطع
رقعی
جلد
نرم
نوبت چاپ
6
این کتاب در یک نگاه
کتاب «موش‌ها و آدم‌ها» با عنوان لاتین Of Mice and Men با قلم جان اشتاین بک نوشته شده و در سال ۱۹۳۷ به چاپ رسیده است. رمان «موش‌ها و آدم‌ها» داستان زندگی دو مهاجر با نام‌های جرج میلتون و لنی اسمال است که در شرایط نابسمان آن زمان در کالیفرنیا به هر دری می‌زنند تا بتوانند برای خود کاری دست‌وپا کنند و مزرعه‌ای بخرند.
بیشتر بخوانید
خلاصه کتاب موش ها و آدم ها/ رقعی

جان اشتاین بک با نوشتن این رمان سعی دارد که تصویری آشکار از زندگی سخت کارگران فصلی در سال‌های ۱۹۳۰ آمریکا بیان کند. این تصویر چگونگی تسلط طبقه‌ی مرفه جامعه بر طبقه‌ی کارگری را نشان می‌دهد. دو دوستی که در این کتاب، داستان زندگی‌شان را می‌خوانیم، در یک اصطبل زندگی می‌کنند و یکی از آرزوهای آن‌ها این است که زمینی بخرند و در آن به پرورش خرگوش بپردازند. مهم‌ترین اتفاقی که در این داستان رخ می‌دهد مربوط به لنی است. لنی به نوازش چیزهای نرم علاقه‌ی زیادی دارد، و همین موضوع باعث می‌شود اتفاقات بدی برای او پیش بیاید و او مجبور به فرار شود. در این کتاب، تمام آدم‌ها به‌نوعی تنها هستند و آرزوهای خود را دلیلی برای فرار کردن از این تنهایی می‌دانند.

نظر خوانندگان در سراسر دنیا، درباره کتاب موش‌ها و آدم‌ها چیست؟

علیرضا در مورد تجربه‌ی مطالعه‌ی این کتاب می‌نویسد: «این کتاب، دارای داستانی زیبا ولی تلخ بود. با این‌که در سال ۱۹۳۷ نوشته شده، اما تا وقتی کاپیتالیسم و طبقه‌ی پرولتاریا پا برجاست، این داستان هر لحظه در حال تکرار شدن است. این کتاب بیش‌تر شبیه به یک تراژدی خاص است تا یک رمان کوتاه و معمولی و به بررسی به‌شدت واقع‌گرایانه‌ای از زندگی زحمت‌کشان تنها و تیره‌بخت مزارع کالیفرنیا در سال‌های بحران اقتصادی آمریکا می‌پردازد.»

جملاتی از کتاب که شاید انگیزه‌ی خواندن باشند

پاراگراف ابتدایی کتاب را در زیر می‌خوانیم:
«رود سلینس در چند مایلی جنوب سلداد پای تپه می‌پیچد و جریانش کندی می‌گیرد. آبی سبز و عمیق. آبش گرم هم هست، زیرا پیش از آن‌که پای تپه به آبگیری باریک برسد مسافتی را برق‌زنان زیر آفتاب بر ریگ‌های زرد طی کرده است. یک ساحل آبگیر سربالاست، تپه‌ای زرینه‌رنگ، که خم پشته‌ی آن به جانب کوه سنگی بلند گبیلن سر برمی‌کشد، اما کناره‌ی دیگرش، در جانب دره، حاشیه‌ای پردرخت است، درخت‌های بید سبز و شاداب، که هر سال بهار، خاشاک سیل‌آوردِ زمستانی به شاخه‌های زیرین آن‌ها بند می‌شود و نیز درختان افرا که شاخه‌های سفید و پرخط‌وخال خوابیده‌شان بر سر آبگیر طاق می‌زنند. بر ساحل شنی آن، زیر درخت‌ها، برگ بستری ضخیم گسترده است و چنان پوک و سبک، که اگر مارمولکی روی آن حرکت کند، برگ‌ها را به هر طرف می‌پاشد و خرگوش‌ها شب‌ها از انبوهه‌های اطراف بیرون می‌آیند و روی بستر شن می‌نشینند و آثار پای راکن‌ها و نیز جای پای پهن‌تر سگ‌های مزرعه‌ها و دامداری‌های اطراف و نشان شکاف سم دوشاخ گوزن‌ها، که شب برای خوردن آب می‌آیند، بر پهنه‌ی مرطوب آن می‎‌ماند.»

پاراگرافی دیگر از کتاب را که از خلال یک گفت‌وگو است را در ادامه می‌خوانیم:
«کروکس به ‌نرمی گفت: «شاید حالا حالیت بشه. تو جورجو داری تو می‌دونی جورج برمی‌گرده. حالا خیال کن هیچ‌کسو نداشتی! خیال کن اجازه نداشتی بری تو خوابگاه با اونای دیگه ورق‌بازی کنی! چون سیاهی! تو دوس داشتی سیاه باشی؟خیال کن مجبور بودی این‌جا قوقو تنها بشینی و فقط کتابتو بخونی. می‌تونسی تا هوا تاریک بشه نعل‌بازی کنی. اما بعد مجبور بودی تنها بشینی و کتاب بخونی. کتاب خوندن کیف نداره،آدم احتیاج داره یکیو داشته باشه. آدم می‌خواد یکی پهلوش باشه!» با صدایی گریان ادامه داد:«اگر آدم کسی رو نداشته باشه دیوونه می‌شه. فرق نمی‌کنه طرف آدم کی باشه. هرکی می‌خواد باشه! اما پهلوت باشه!» و گریان ادامه داد: «من بت می‌گم. یادت باشه، آدم از تنهایی ناخوش می‌شه!»

پاراگرافی دیگر از کتاب که توصیفی است از غروب روزی گرم:
«غروب روزی گرم، نسیمی در برگ‌ها افتاده بود و آن‌ها را به هم می‌زد. سایه‌ها به جانب تاریک تپه‌ها و کوه‌ها بالا می‌رفت. روی ساحل شنی چند خرگوش نشسته بودند، چنان بی‌حرکت که گفتی سنگ‌های خاکستری رنگی تراشیده. صدای پایی که روی برگ‌های ترد افرا حرکت می‌کرد از جانب جاده‌ی ایالتی شنیده شد. خرگوش‌ها بی‌صدا گریختند و در انبوهه‌ها پناه جستند. بوتیماری با آن گردن و پاهای درازش با زحمت خود را از زمین وا کند و به‌سنگینی بال‌زنان به سوی پایین‌دستِ رودخانه پرواز کرد. اندک زمانی زندگی از آن گوشه دور شد. آن وقت دو نفر در کوره راه پیدا شدند و در فضای باز کنار آبگیر پیش آمدند. در کوره‌راه پشت‌سرهم راه رفته بودند، اما در فضای باز کنار آب نیز یکی دنبال دیگری بود. هر دو شلوار و نیم‌تنه‌ی جین به تن داشتند، با دکمه‌های برنجین. کلاه هر دو سیاه و بی‌قواره بود و هر دو پتوهاشان را لوله کرده و محکم بسته و طناب آن را بر شانه انداخته بودند. اولی کوتاه و زبروزرنگ بود، با صورتی آفتاب خورده و نگاهی تیز و بی‌آرام. همه چیزش سخت و محکم بود، با سکه و تیز نقش.»

درباره‌ نویسنده کتاب موش‌ها و آدم‌ها

جان اشتاین بک در سال 1902 در کالیفرنیا آمریکا به دنیا آمد. او یکی از شناخته‌شده‌ترین و پرمخاطب‌ترین نویسندگان در قرن بیستم آمریکا بود. او همچنین به عنوان یکی از مهم‌ترین نمایندگان مکتب ادبی ناتورالیسم نیز شناخته می‌شود. بک توانست در سال 1962 جایزه‌ی نوبل ادبیات را از آنِ خود کند. از کتاب‌های مشهورش می‌توان به «موش‌ها و آدم‌ها»، «خوشه‌های خشم» و همچنین «شرق بهشت» اشاره کرد.

دیدگاه‌های کاربران درباره‌ی کتاب «موش ها و آدم ها/ رقعی»
0 دیدگاه
0
(0 رای)
امتیاز شما به این کتاب:
دیدگاه خود را بنویسید:
ثبت دیدگاه
کتاب‌های پیشنهادی کتاب‌های پیشنهادی
عضویت در خبرنامه‌ی بوک‌لند
برای اطلاع از تخفیف‌ها، فروش‌های ویژه و پیشنهادها، در خبرنامه‌ی ما عضو شوید.