کتاب مردن آسانتر از دوست داشتن است (Ölmek Kolaydır Sevmekten)، برای اولین بار در سال ۲۰۱۵ منتشر شد. کتاب مردن آسانتر از دوست داشتن است، نوشتهی «احمد آلتان» با ترجمهی علیرضا سیفالدینی است که «فرهنگ نشر نو» آن را منتشر کرده است.
«مردن آسانتر از دوست داشتن است» روایتی جالب و بدیع از مسئلهی عشق و دوست داشتن است. داستان دربارهی مردگانی است که در کاخی دور هم جمع میشوند و از ماجراهایی که در زندگی و حیاتشان رخ داده است، سخن میگویند. داستان بیشتر بر این نکته اشاره دارد که سنتهای فرهنگی و اجتماعی مانع از ابراز علاقه و بازگو کردن عشق است. مردگان حاضر در این کاخ همگی معشوقههایی داشتند که هیچگاه نتوانستند آنها را از این علاقهی قلبی آگاه سازند. در پسزمینهی عجز این آدمها در ابراز عشق و ایجاد ارتباط عاطفی با یکدیگر، با دورهای پرآشوب و کوتاه از تاریخ ترکیه در اواخر دوران امپراتوری عثمانی نیز آشنا میشویم؛ نقطهای که این امپراتوری عظیم به آخر خط میرسد.
در ادامه نظر بعضی از خوانندگان که در سایتهای طاقچه و گودریدز دیدگاه خود را ثبت کردهاند با هم میخوانیم. خوانندهای با اشاره به مفهوم داستان مینویسد: «کتاب خوب و زیبایی بود. به نظرم مفهومش این بود تا وقتی که زمان هست جملهی «دوستت دارم» را از دیگران دریغ نکنیم.»
مخاطب دیگری نوشته است: «وقتی کتاب جدیدی از نویسندهی مورد علاقهام منتشر میشود، خیلی خوشحال میشوم و با لذت کتاب را میخرم و شروع میکنم به این فکر کنم که چقدر قرار است از آن لذت ببرم و ورق میزنم! احمد آلتان آن را با همان سبک نوشتاری زیبا همیشگی نوشته است. شما را از سال 2015 به 1913 می برد و باعث میشود احساس کنید، عشق آن دوره چه تفاوتهایی با زمان اکنون داشته است.»
خوانندهای دیگر با ستایش از کتاب و روایت جذاب آن مینویسد: «ابتدا در خوب بودن این کتاب شک داشتم اما بعد از خواندن 200 صفحه ارزش این کتاب را فهمیدم. باور کنید، بدون اینکه متوجه شوید شما را در کتاب زندانی میکند، که نمیخواهید بعد از تمام شدن آن از زندان بیرون بیایید و از شر آن خلاص شوید! زبان و روایت او بسیار خوب است. از آنجایی که طرح داستان شامل زندگی مشترک افراد مختلف است، کنجکاوی خواننده دائماً حفظ میشود. این یک موفقیت بزرگ است که عشق و جنگ چنان در هم تنیده و جذاب بیان میشوند.»
شروع کتاب را با هم میخوانیم: «چرا یک فرد نامهای را که نمیخواهد تا پایان عمرش بخواند، نزد خود نگه میدارد؟ عثمان در این کوشک که پردههای کشیده و کرکرههای بستهای داشت، گوش سپرده به صدای بادهای بی وقفهای که برحسب فصل و روز تغییر میکرد، از راه گفتگو با مردههای پراکنده در سراسر یک قرن از خانواده وسیعی که با تمام جنگها، قیامها، کودتاها، جنایتها و عشقهای رنجبار آمیخته بود دنبال پاسخ این پرسش میگشت. با جبه کهنه ماترک پدربزرگش که از یکی از صندوقهایی با لولاهای زنگزده پیدا کرده و پوشیده بود، در داخل کوشک چوبی که مثل سالخوردهای بیمار ناله میکرد، همانطور که از اتاقی به اتاقی دیگر و از تالاری به تالاری دیگر میرفت، مدام همان پرسش را تکرار میکرد. از خانه خارج نمیشد، از پنجره به تماشا میایستاد، ساعتهای دیواری کندهکاری شده را که مدتها پیش از کار افتاده بودند کوک نمیکرد، زمان را تنها از روی صدای باد تشخیص میداد؛ وقتی مثل ناقوسهای کوچک زنگ میزد بهار بود، موقعی که زوزه میکشید زمستان بود، وقتی خشمگین میشد یعنی پاییز فرا رسیده، اما هرگاه به پچپچه بدل میشد خبر از موسم تابستان میداد.»
برای مشاهده سایر رمان های روز دنیا میتوانید به دستهبندی خرید رمان مراجعه کنید.