هدا کارگولیوس کووالی در این کتاب که در قالب زندگینامه خودنوشت (اتوبیوگرافی) به رشته تحریر درآمده، عمق زشتیها و پلیدیها یک حکومت خودکامه را به تصویر کشیده است؛ داستان افول اخلاق و نابودی ارزشهای جامعه بشری در لوای قدرت و در سایه جنگ جهانی دوم. او در «زیر تیغ ستاره جبار» لحظههایی از جانکاهترین و تکاندهندهترین دردهای روح و جسم خود را روایت کرده است. این کتاب را علیرضا کیواننژاد به فارسی ترجمه کرده و انتشارات بیدگل در سال 1399 به چاپ رسانده است.
نظر خوانندگان در سراسر دنیا درباره کتاب زیر تیغ ستاره جبار چیست؟
سارا بوریائی منتقد کتاب در مورد «زیر تیغ ستاره جبار» نوشته است: «کتاب زیر تیغ ستاره جبار را میتوان به مثابه کاوشی در طبیعت انسان در سختترین و مصیبتبارترین موقعیتها در نظر گرفت. این کتاب داستان افرادی است که هر روز برای زنده ماندن ناچارند منافع شخصی خود را به رفاه همنوعان خود ترجیح دهند.»
تینا یکی از خوانندگان این کتاب، نظر خود را در گودریدز منتشر کرده است: «من کتابهای زیادی در مورد جنگ و اردوگاههای کار اجباری خواندهام. این کتاب زمانی نظر من را به خودش جلب کردم که متوجه شدم نویسنده آن یکی از کسانی است که از اردوگاه آشویتس جان سالم به در برده است. «زیر تیغ ستاره جبار» روند رشد کمونیسم را به خوبی روایت کرده است.»
نانسی یکی دیگر از کاربران گودریدز، نحوه روایت داستان را تکاندهنده دانسته است: «کووالی بخش عمده داستان را به شرح چگونه زنده ماندن پس از دستگیری شوهرش اختصاص داده است. او زندگی تحت سلطه همهجانبه کمونیستها را طوری روایت کرده که خواننده عمق ترس و وحشت او را به خوبی حس میکند.»
جملاتی از کتاب که شاید انگیزه خواندن باشند
کووالی در بخشی از کتاب در مورد لحظه فرار از آشویتس نوشته: «ایده فرار گمانم دوباره زمانی به ذهنم خطور کرد که نگهبان ما فرانتس به دختر دیگری تیراندازی کرد. آن زمان ما چند هفتهای راه آمده بودیم. جبهه شرقی آن قدر به اردوگاه ما نزدیک شده بود که صداهای میدان نبرد را میشنیدیم. اردوگاه میبایست تخلیه میشد. حفاظت از ما سفت و سختتر شد؛ به ما کت غیرنظامیدادند، بعدا فهمیدیم متعلق به کسانی بودند که در اتاقهای گاز کشته شده بودند و جیره اضافی نان هم بهمان دادند. بعد با پای پیاده، زیر سیطره سرنیزههایی دو برابر همیشه، به طرف غرب، از لهستان به طرف آلمان، به راه افتادیم.»
او وحشت و هراس خود و همراهانش را به خوبی به تصویر کشیده است؛ تا حدی که خواننده میتواند این هراس را با گوشت و پوست خود حس کند: «دسته ما از میان برف یخزده لِکلِککنان پیش میرفت. فقط چند نفرمان توانش را داشتند که وقتی صدای آن شلیک گهگاهی را از پشت سر میشنیدیم، سر بچرخانند و نگاه کنند. فرانتس موقرمز از صبح تا شب کنار اواکوچولو بود، پدرانه از او مراقبت میکرد و با دلسوزی و از سر مهربانی به زحمت برایش غذا پیدا میکرد.»
کووالی هیچگاه نتوانست آنچه بر سرش آمده بود، از خاطر ببرد. به عقیده او فراموش کردن تنها پاک کردن صورت مسئله بود: «حرف آنهایی که میگفتند تنها راه بازگشت به زندگی فراموش کردن است، در کتم نمیرفت. میخواستم همهچیز را به خاطر بسپارم، روی چیزی سرپوش نگذارم، چیزی را بزک نکنم و اتفاقها را همانطور که بودند در خاطر ثبت کنم. میخواستم زندگی کنم چون زنده بودم؛ نه به این دلیل که تصادفاً جان سالم به در برده بودم.»
درباره نویسنده کتاب زیر تیغ ستاره جبار
هدا مارگولیوس کووالی نویسنده و مترجم یهودی اهل چک، در سال 1919 در پراگ چشم به جهان گشود. او در سال 1944 به دستور هیتلر به اردوگاه آشویتس تبعید شد. اما توانست از آنجا بگریزد و خود را به پراگ برساند. پس از اینکه شوروی توانست پراگ را آزاد کند، کووالی به همراه همسرش در آنجا ماندگار شد.
او پس از پیوستن همسرش به حزب کمونیست و اعدام او به اتهام خیانت و جاسوسی، طرد شد و نتوانست برای گذران زندگی شغلی پیدا کند. سرانجام کووالی در سال 1955 مجدداً ازدواج کرد و با همسرش به آمریکا رفت. پس از مهاجرت به آمریکا، او به نوشتن کتاب «زیر تیغ ستاره جبار» مشغول شد و آن را در سال 1973 در کانادا منتشر کرد.
این کتاب به زبان انگلیسی و بسیاری از زبانهای زنده دنیا ترجمه شد و مورد استقبال عمومی قرار گرفت. کووالی سرانجام به پراگ بازگشت و در سال 2020 در همین شهر چشم از جهان فروبست.
علیرضا کیوانینژاد مترجم جوان و پرکار کتاب «زیر تیغ ستاره جبار»، به روزنامهنگاری و ویراستاری نیز اشتغال دارد. از دیگر آثار ترجمه او میتوان به «شبانهها» اثر کازوئو ایشیگورو، «هتل ماگولو» از اوم آکپان و «آخرین قارون» اثر اسکات فیتزجرالد اشاره کرد.