گاهی آنان که دستی بر آتش مذهب دارند، به نام یاری و هدایت بندگان، شکلی از ارشاد را به اجرا درمیآورند که دیگر نشانی از بخشش و عطوفت الهی در آن نیست و تنها تنبیه و تحقیر است که چون شلاقی بر روح آدمی تاخته میشود. از نمونههای چنین ستمهایی، میتوان به گردانندگان رختشورخانههای مگدالن در ایرلند اشاره کرد؛ این رختشورخانهها که بخشی از کلیسای کاتولیک بودند و تحتنظر آن اداره میشدند، از اواخر قرن ۱۸ام تا اواسط قرن بیستم مسئولیت نگهداری زنانی را به عهده داشتند که طبق ادعای آنان «زنان گمراه» نامیده میشدند. آنها با چنین ادعایی نزدیک به دو قرن دست به تحقیر این زنانِ بیپناه و آزار جنسی و روانی آنان زدند که امروز چون سایهی سیاه شرمی قامت کلیساهای کاتولیک را خم کرده است. «چیزهای کوچکی مثل اینها» در مورد این زنان است.
کلر کیگن، در سال ۲۰۲۰ رمان کوتاه «چیزهای کوچکی مثل اینها» را روانهی کتابفروشیها کرد، و با تحسین منتقدان و خوانندگان روبرو شد. در سال ۲۰۲۲، رمان برندهی جایزهی اورول بهعنوان بهترین اثر داستانیِ سیاسی و همینطور نامزد دریافت جایزهی منبوکر شد.
وقایع این داستان در دههی ۱۹۸۰ در شهر کوچکی در ایرلند، طی هفتههای نزدیک به کریسمس اتفاق میافتند. قهرمان داستان، بیل فرلانگ، مردی است که پدر خود را هرگز ندیده و حاصل رابطهای نامشروع است؛ بارداری مادر در نوجوانی طرد او از جامعه را به دنبال داشت، او بهراحتی میتوانست یکی از زنان رختشورخانههای مگدالن باشد اما بخت با او و بیل کوچولو آنقدر یار بود که زنی متمول به نام خانم ویسلون، مسئولیت نگهداری آنان را بهعهده بگیرد. بیل همواره در تلاش این بوده که نامشروع بودن خود را جبران کند، مردی باشد که هیچ شباهتی به پدری که هرگز ندیده، نداشته باشد. اما دیدار اتفاقی با دختران رختشورخانه، او را به گذشته و اتفاقات تلخ آن دوران بازمیگرداند، او حالا به تصمیمات خود، آنچه که تا به امروز به نام زندگی ساخته، کلیسا و خواهرانی که زمانی در تصورش نویدبخش سعادت و امید بودند اما حالا تنها سیاهی و کینه را در چشمانشان میدید، تردید میکند.
کیگِن از طریق قهرمانی که خود قربانی جامعهایست که او و مادرش را طرد کرده، سرنوشت زنان رختشورخانههای مگدالن و رفتار اعضای کلیسا با آنان را روایت میکند.
دولت ایرلند در سال ۲۰۱۳ از قربانیان رختشورخانههای مگدالن عذرخواهی کرد، پوزش و عدالتی که پس از به خاک سپردن بیشمار زنان و کودکان بیپناه بسیار دیر محقق شد.
منتقد وبسایت ایندیپندنت (independent i.e) دربارهی این اثر نوشته است: «تغییر گذشته امکانپذیر نیست، اما رو در رویی با آن ضروری است. این همان کاری است که کیگن در کتاب ظریف و بینقص خود انجام میدهد.»
همچنین منتقد روزنامهی واشنگتنپست در نقد خود، قدرت قلم کیگنِ و اثرش را اینگونه توصیف کرده است: «کیگن فضای سادهی یک شهر کوچک را به داستانی عمیقاً تکاندهنده تبدیل کرده است. در داستان او هیچ موعظهای وجود ندارد، فقط از شادی و اضطراب عجیبِ مقاومت قاطعانه در برابر ظلم میگوید.»
خوانندگان وبسایت آمازون نیز ازین اثر بسیار استقبال کردند و آن را داستانی «سرشار از معنا، عمیق و شگفتانگیز» معرفی کردهاند.
تیغ ستم زمانی برندهتر میشود که شاهدان، تنها نظارهگر باقی بمانند و قدمی برای نجات و یاری یکدیگر برندارند.
در قسمتی از رمان، نویسنده، رفتار منفعلانهی بیل فرلانگ با زنان رختشورخانه و عذابی که از بابت چنین رفتاری میبرد را چنین توصیف میکند: «جاده را که برمیگشت، فکروخیالهای تازه را از سر بیرون کرد و دوباره به دخترِ توی صومعه فکر کرد. چیزی که بیش از همه عذابش میداد نه حبس شدن دختر در انبار زغالسنگ بود نه طرز برخورد مدیر صومعه؛ بدتر از همه طرز رفتارشان با آن دختر در حضور فرلانگ بود، اینکه فرلانگ اجازه داده بود با او اینطور رفتار کنند و سراغ بچهاش را ازشان نگرفته بود و او را آنجا پشت میز آشپزخانه تنها گذاشته بود، در حالیکه هیچ غذایی جلویش نبود و زیر ژاکت کوچکی که تنش بود شیر از پستانهایش ترشح کرده و بلوزش را لک کرده بود، اینکه راهش را گرفته و مثل آدمهای ریاکار به مراسم عشای ربانی رفته بود.»
کلر کیگِن(Claire Keegan)، داستاننویس ایرلندی در سال ۱۹۶۸ در شهر ویکلو، در خانوادهای کاتولیک به دنیا آمد. او که آخرین فرزند خانوادهی پرجمعیتش است، کودکی خود را با اسبسواری همراه برادرش در مزرعهی پدری گذراند.
در ۱۷ سالگی به قصد تحصیل به نیواورلئان مهاجرت کرد و در سالهای سکونتش در آمریکا به تحصیل در رشتههای زبان انگلیسی و علوم سیاسی در دانشگاه لویولا(Loyola) در ایالت شیکاگو مشغول شد.
کیگن در ۱۹۹۲ به زادگاه خود بازگشت و پس از فارغالتحصیلی در رشتهی نویسندگی خلاق و تدریس در دانشگاه ولز، در سال ۱۹۹۹، اولین مجموعه داستان خود با نام «قطب جنوب» را منتشر کرد که برایش جوایز ویلیام ترور و رونی را به ارمغان آورد. او در نوشتن، از توصیهی مادرش در مورد طبخ درست گوشت پیروی میکند! در مصاحبهاش با مجلهی گاردین در ۲۰۲۱، در مورد شیوهی نگارش آثارش گفت: «وقتی جوان بودم، مادرم به من یاد داد که اگر به قصابی میروم، تکههای گوشتم را همراه با کمی چربی انتخاب کنم. من نوشتهی خوب را درست به همین شکل میبینم! همراهی با جزئیاتی که بنظر غیرضروری میآیند؛ اما در واقع آنرا خواندنیتر میکنند».
آثار کیگن با پرهیز از اشارههای مستقیمِ تاریخی با ذکر جزئیاتی هوشمندانه که تأثیر آن وقایع را بر مردمش نشان میدهند، همراهند و به درک و تعمق خوانندگانش کمک میکنند؛ داستانهایی با خط و رنگی از زندگی و نگاهی نقادانه نسبت به نابرابریهای جنسیتی جامعهی ایرلند.
آثار کیگن تا به امروز به بیش از ۳۰ زبان ترجمه و موفق به کسب جوایز متعددی شدهاند. او این روزها در خانهی خود در غرب ایرلند مشغول نوشتن و اسبسواری است.