کتاب «آبهای شمالی» ملودرامی است که برنده جایزه من بوکر و همچنین انکور شده است. کتاب برگزیده سال به انتخاب گاردین، والاستریت ژورنال، شیکاگو تریبون و البته جای گرفتن در فهرست پرفروشترینهای نیویورکتایمز.
رمان «آبهای شمالی» ما را به سفری هیجانانگیز با کشتی شکارچیان نهنگهای دریایی به آبهای اقیانوس شمال میبرد. داستان در کشتی شکارچیان نهنگ جریان دارد که کارشان تجارت خونین نهنگ است. دو شخصیت اصلی این رمان استادانه طراحی شدهاند و ذهن خواننده را لحظهای رها نمیکنند. یکی بدذات است و دیگری از آبروی از دست رفتهاش فرار میکند. این دو نفر در این سفر اسرارآمیز همسفر هم میشوند و هیجان به شکلی درخشان و تاریک لابهلای داستان موج میزند... .
خالی از لطف نیست که بدانید مینیسریالی با همین نام نیز به کارگردانی «اندرو هیگ» و بازی درخشان «کالین فارل» ساخته شده است و یکی از جذابترین سریالهای تولید شده در سال 2021 است.
منتقد گاردین اینگونه کتاب را توصیف میکند: «قدرت آبهای شمالی در جزئیات تحقیق شده و توصیفهای متقاعدکننده آن، از سرما، خشونت، ظلم و تجارت خونین کشتار نهنگها نهفته است.»
دیگری مینویسد: «رمان همه این مطالب را در خود دارد: هیجان، عشق، ماجراجویی و معما، همه ژانرها در کنار هم هستند. من این کتاب را در حالی پیدا کردم که در آرزوی یک ماجراجویی دریایی بودم و مطمئناً این همان کتاب است.»
خواننده دیگری نیز نوشته است: «من لحظه به لحظهی این کتاب را دوست داشتم. تاریکی و محیطزیست کمک کرد تا تجربه منحصربهفردی از خواندن این کتاب تجربه کنم. خون و خشونت زیاد است و داستان لطیف نیست؛ اما قطعا ارزش خواندن دارد و نمیتوانستم آن را زمین بگذارم.»
جملاتی تاثیرگذار از رمان را میخوانیم: «کلمات، فقط صداهایی با نظمی مشخص هستند و او میتواند هر طور که می خواهد از آنها استفاده کند. خوکها خر خر میکنند، اردکها کوئککوئک میکنند و آدمها دروغ میگویند؛ رسم زمانه به طور کلی اینگونه است.»
«او به خودش یادآوری میکند که بیش از اندازه فکر کردن، اشتباهی بزرگ است؛ اشتباهی بزرگ. سر زندگی را نمیشود شیره مالید یا آن را مجبور به اطاعت از خود کرد.»
ترس در این بخش نقش پررنگی دارد که نویسنده آن را اینگونه توصیف میکند : «اینک نوبت انتظار برای درآمیختن تن و تریاک بود و سپردن افسارِ افکار به گمان شیرین آزادی. کسی چه میداند شاید این بهترین راه برای دریافت و درک حال باشد؛ حال و روز و سرگذشتی لبریز از بدبیاری، خیانت، تحقیر، فلاکت، خفت، رسوایی، پدر و مادری تلفشده از تیفوس، هارپر ویلیامزِ غرق در الکل، تلاشهای بیثمر و شانسهای سوخته. سامنر باوجود همۀ این فراز و فرودها هنوز زنده بود و به نظر میرسید بدترینها را پشت سر گذاشته است، هرچند پوچی او غیر قابل کتمان بود و جراح باید مرتبۀ پست خود در آن لکنده را میپذیرفت. هیچ و پوچی که میتوانست دریچهای باشد به سوی دنیایی جدید. آنجا که گم نخواهی شد و آزادی متاعی است خریدنی. شاید این ترس لعنتی نیز نشانۀ غافلگیرکنندهای از عدم قطعیت و حرکتی دیوانهوار بهسوی آن جهان بیکران بود.»
لحظهای که کشتی به آبهای شمالی میرسد را میخوانیم: «آنها سرانجام در آخرین هفته ی جوئن به آبهای شمال رسیدند و نیزهی بلک، دم دمای گرگ و میش روز بعد بر تن اولین نهنگ آن سفر نشست. سامنر نیز با همهمهی فریاد و کوفته شدن پاشنهی پوتینها از خواب بیدار شد و خود را بیدرنگ به عرشهی بالایی کشتی رساند. اینک تیرکهای فلزی در هوا میچرخیدند و نهنگ چارهای جز بازگشت به اعماق دریا نداشت، هرچند تنها بیست دقیقهی بعد و یک مایل آن سوتر از آب بیرون زد و نیزهی بلک هنوز بر بدن او پیچ و تاب میخورد. حالا خون شکار در میان تلاطم امواج و پرتوهای آفتاب میدرخشید و بر پوست حیوان جاری میشد.»
«ایان مگوایر» نویسندهٔ انگلیسی است که در سال 1964 متولد شد. او در دانشگاه منچستر تحصیل کرد. مدرک کارشناسی ارشد خود را از دانشگاه ساسکس و سپس دکترا را در رشته ادبیات آمریکایی قرن نوزدهم از دانشگاه ویرجینیا گرفت. در سال 1996 بهعنوان مدرس ادبیات آمریکایی به دانشگاه منچستر پیوست و بعداً در زمینه نویسندگی خلاق سخنرانی کرد. او یکی از مدیران مرکز نویسندگی بود.
رمان آبهای شمالی بهنوعی معروفترین کار اوست که در سراسر جهان از آن استقبال شد و جوایز متعددی را برای مگوایر به ارمغان آورد و باعث شهرت او شد. او کارها و کتابهای دیگری نیز دارد که هنوز تا کنون به فارسی ترجمه نشده است. وی به همراه همسر و دو فرزندش در منچستر زندگی میکند.