در صبحی، در سال ۱۷۹۴ در شهر استراسبورگ، پییر دوپُن افسر جوان ارتش ناپلئون، مسئول بازداشت یکی از همرزمان تقصیرکارِ خود، فرانسیس لوییس فورنیه شد. اما بدبختانه فورنیه علاقهای به همکاری و پذیرش بازداشت خود نداشت و همرزم خود را به دوئل دعوت کرد! مبارزهای که بیش از دو دهه به طول انجامید و دو افسر جوان را نزدیک به بیست مرتبه رو در روی اسلحهی یکدیگر قرار داد!...این واقعهی تاریخی الهامبخش جوزف کُنراد برای خلق داستان خود «دوئل» شد. کُنراد رمان کوتاه «دوئل» را اولینبار در مجلهی The Pall Mall در سال ۱۹۰۸ منتشر کرد.
این رمان، الهامبخش رایدلی اسکات، کارگردان بریتانیایی برای ساخت «دوئلیستها» که اقتباسی از این رمان است، در سال ۱۹۷۷ شد؛ فیلم در همان سال برندهی نخل طلای بهترین فیلم اقتباسیِ جشنوارهی کن شد.
«دوئل» با پیش درآمدی در مورد دو قهرمان اصلی داستان که افسران ارتش ناپلئون بناپارت هستند، آغاز میشود و خواننده را با خود به صحنهی ابتدایی داستان میبرد. زمانیکه افسر دوبِر به سراغ همرزم خود افسر فِرو رفته تا او را بازداشت کرده و به قرارگاه ببرد. در شب گذشته فِرو در میانهی بادهنوشی با شهروندی درگیر شده و او را دعوت به دوئل میکند که به مجروح شدن آن شخص منتهی میشود، اما فِرو نهتنها پشیمان نیست بلکه زمانیکه متوجه میشود از سوی مافوق خود توبیخ شده، خشم خود را بر سر دوبِر بینوا آوار میکند و او را نیز همچون شهروند بداقبال به دوئل دعوت میکند.
این آغاز کشمکشهای مضحک این دو افسر است؛ دوئل بنا به دلایلی به سرانجام نمیرسد و دوئلهای بعدی نیز به این سرنوشت دچار میشوند، تا آنجا که این درگیری تا سالها دو قهرمان داستان را درگیر خود میکند. اما سرآخر چه کسی پیروز این دوئل خواهد شد؟ و آیا تنها مرگ یکی ازین دونفر به ختم این قائله کمک میکند؟
نثر کُنراد در این داستان همچون روایتی تاریخیست که گاهی با طنازیهای او نسبت به این لجاجت احمقانه بر سر مبارزهای که از ابتدا مضحک بوده، جذابیت دوچندانی پیدا میکند. کُنراد از استادان خلق ضدقهرمان است که در «دوئل» این مهارت خود را به بهترین شکل اجرا میکند و به سویههایی از خصلتهای انسانی که همچون پاشنههای آشیل اخلاقیات هستند، اشاره میکند.
با وجود عدم استقبال از آثار کنراد در ابتدای دوران فعالیت خود، و شکستهای تجاری او بابت برخی از آثارش، امروزه کنراد از شناختهشدهترین و برجستهترین نویسندگان است و مخاطبان و ستایشکنندگان بسیاری دارد.
خوانندگان «دوئل» در وبسایت آمازون، آن را اثری «جذاب با لحنی صریح و عالی» توصیف کردهاند و به آن امتیاز ۴ از ۵ را دادند.
در وبسایت Barnes & Noble که بزرگترین کتابفروشی و تولیدکنندهی محتوای کتاب است، خوانندهای در توصیف این رمان نوشته است: «داستانی جذاب با بیانی منحصر به خود به همراه روایتی هیجانانگیز. اگر آثار کنراد را دوست دارید یا به نویسندگی علاقهمندید، خواندن این رمان قطعاً ضروریست.»
توصیفات کنراد در این رمان استادانه با ادراکی عمیق نسبت به ذات انسانی است.
در صفحات آغازین، کُنراد آغاز دوئل میان دو افسر را اینگونه توصیف میکند: «صدای برخورد شمشیرها فضای موقر و سنگین باغ را شکست، فضایی که تا آن زمان مخاصمهجویانهترین صدا در آن، صدای بازوبسته شدن قیچی باغبانی بود و بلافاصله نیمتنهی بانویی سالخورده از پنجرهی طبقهی بالا پدیدار شد. دستانش را روی شبکلاه سفیدش گذاشت و با صدایی خشدار به آنها توپید. باغبان همچنان به درخت چسبیده بود و دهان بیدندانش با بهت و حیرتی احمقانه باز مانده بود. کمی آنسوتر در مسیر باغ، دختر زیبا که پنداری در تکه زمینی کوچک و پوشیده از علف محسور مانده بود، چند گام به اینسو و چند گام به آنسو میدوید، دستانش را میفشرد و دیوانهوار نجوا میکرد.»
جوزف کُنراد (یوزف تئودور کنراد کورزِنیِفسکی) نویسندهی لهستانی-بریتانیایی متولد سوم دسامبر۱۸۵۷ است. کودکی کنراد به تبعیدهای ناخواسته و سکونت در شهرهایی با آبوهوای نامناسب به دلیل فعالیتهای سیاسی پدرش گذشت که سرانجام، به مرگ مادر به دلیل ابتلا به بیماری سل، منتهی شد. پس از آن، کنراد تحت آموزش پدر با نویسندگانی همچون هوگو و شکسپیر آشنا شد که بعدها آثار این آشنایی در نوشتههای او پدیدار شد، اما بیش از همه خوانش شعرهای رمانتیک لهستانی در رشد ادبی او مؤثر بودند؛ او معتقد بود "لحن لهستانی" آثارش متأثر از خوانش اشعار رمانتیک لهستانی در آن دوران بود.
پس از مرگ پدر، تادئوس بابروسکی، دایی کُنراد کوچک، سرپرستی او را به عهده گرفت و به دلیل عدم علاقه به تحصیل در مدرسه، او را به دورهی دریانوردی در فرانسه عازم کرد که طی این دوره با زبان فرانسه، جهان تئاتر و اپرا آشنا شد و بعدها از تجربیات این دوران در خلق آثار خود استفاده کرد. او پس از ملحق شدن به کشتیرانی بریتانیا، سرانجام در سال ۱۸۹۶ ترک تابعیت روسیه کرد و نام خود را رسماً به جوزف کُنراد تغییر داد.
کنراد اولین اثر خود را، در ۱۸۹۵، پس از سالها بازنویسی، منتشر کرد؛ او نویسندهای دریانورد بود که برای خلق آثارش از وقایع زندگی شخصی و حوادث تاریخی الهام میگرفته است. نقد مسائلی همچون امپریالیسم و استعمار و کنکاش ذات انسانی از ویژگیهای درونمایهی آثار اوست.
او را نویسندهای امپرسیونیست و از آغازگران سبک مدرنیسم در ادبیات میدانند که بیشک از بزرگترین و تأثیرگذارترین نویسندگان جهان است. جوزف کُنراد، در سوم آگوست ۱۹۲۴، در خانهی خود در انگلستان درگذشت. بر سنگ قبر او شعری از ادموند اسپنسر به این مضمون حک شده است:
لذتبخش است،
خوابیدن پس ازجنب و جوش کردن
پهلو گرفتن در ساحل پس از طوفانهای دریایی
آسایش پس از سختی
و فرا رسیدن مرگ پس از زندگی کردن.