کتاب بودا در اتاق زیر شیروانی نوشتهی جولی اتسکا، نویسندهی ژاپنی-آمریکایی است. این کتاب روایتگر داستانی تلخ از زنان ژاپنی است که با عنوان عروس پُستی به ایالات متحده فرستاده میشوند. زنانی که در سفری عجیب و پرمخاطره، به سرزمین ناشناختهای گام مینهند که تنها کورسوی امیدشان ازدواج با مردانی است که تنها عکسی مبهم از آنها به همراه دارند. ویژگی بارز کتاب سبک نوشتاری آن است؛ نویسنده در قالب پاراگرافهای کوتاه و با توصیفی هنرمندانه توانسته صدای رنج و اندوه این زنان باشد؛ رنج و اندوهی که تا پایان داستان همراه خواننده است.
این داستان دربارهی زنان ژاپنی است که برای ازدواج با مردان آمریکایی، تحت عنوان عروس پُستی، در سفری دریایی، به ایالات متحدهی آمریکا فرستاده میشوند. زنانی که هرگز این مردان را ندیدهاند و تنها نشانی آنها عکسی مبهم است. داستان این کتاب در سالهای 1920 تا جنگ جهانی دوم اتفاق میافتد. اتفاقات و حوادث داستان در ژاپن- با فضای سنتی حاکم- و آمریکا- کشوری مدرن- رخ میدهد و تقابل این دو فرهنگ بر جذابیت کتاب افزوده است. همچنین طی مسیر پرماجرای این زنان، اولین شبی را که کنار همسران جدید به صبح میرسانند، انجام کارهای سخت در مزارع سفیدپوستان، تلاش برای یادگیری زبان جدید و از همه بدتر جنگ، حقایق مصیبتباری هستند که در طول خواندن این کتاب خواننده را تحتتاثیر قرار میدهند.
در ادامه قسمتی از یادداشت فریده اشرفی، مترجم این کتاب را میخوانیم: «روایت این رمان در نوع خود بینظیر است. اُتسکا برای نوشتن آن، به تعبیر خود، «چندین تُن» تحقیق انجام داده، دربارهی تاریخ شفاهی ژاپن تحقیق کرده و کتابهای تاریخی و روزنامههای قدیمی را مطالعه کرده است.
«اتسکا معتقد است که این کتاب یک شخصیت اصلی و مهم دارد و آن «همه» هستند، یعنی گروهِ «ما»، نه یک «منِ» تنها. استفاده از صدای «ما» به او این امکان را داد که داستانی بسیار بزرگتر از آنچه با «من» یا «او» میتوانست بیان کند، برای خوانندی این کتاب تعریف کند. او میگوید: «من تکتکِ داستانهای این زنان و خانوادههای آنها را در هم تنیدم و به شکل یک داستان درآوردم. این صدا بسیار پرظرفیت و بینهایت قابل گسترش است. هر جمله، پنجرهی کوچکی در برابر چشمان خواننده میگشاید که به زندگی یک نفر باز میشود؛ انگار از یک قطارِ در حالِ حرکت، یواشکی به خانهی یک نفر نگاه میکنیم و پس از آن به راهمان ادامه میدهیم. از طرف دیگر، چون ژاپن از فرهنگی گروهمحور برخوردار است، این صدا فرهنگ و زندگی ژاپنیها را نیز تداعی میکند.»
«اولین کاری که در کشتی انجام دادیم ـ پیش از آنکه تصمیم بگیریم از چه کسی خوشمان میآید و از چه کسی خوشمان نمیآید، پیش از آنکه به هم بگوییم اهل کدام جزیره هستیم، و چرا جزیرهمان را ترک میکنیم، حتی پیش از آنکه به خودمان زحمت یاد گرفتن اسم یکدیگر را بدهیم ـ مقایسهی عکس شوهرانمان بود. آنها مردانی جوان و خوشقیافه بودند، با چشمان تیره و سری پر از مو و پوستی صاف و بیعیب و نقص. چانههایی قوی. حالت و ژست خیلی خوب. بینیهایی صاف و کشیده. آنها به پدر و برادران خودمان شباهت داشتند که در خانه مانده بودند، فقط لباسشان بهتر بود، فراک خاکستری و کت و شلوار و جلیقة زیبای غربی. بعضی از آنها در پیادهروی جلوی خانههای چوبی با نردة سفید و چمنهای تمیز و مرتب و کوتاه، ایستاده و بعضیها در راه ورودی خانه به ماشینهای فورد مدل T تکیه داده بودند. بعضی از آنها در استودیوهای عکاسی روی صندلی پشتبلند سنگین نشسته و دستشان را با دقت روی هم گذاشته بودند و مستقیم به دوربین نگاه میکردند، انگار آمادة به عهده گرفتن مسئولیت همة دنیا بودند. همة آنها قول داده بودند همانجا منتظر ما بمانند؛ وقتی قایق ما در سن فرنسیسکو به بندر برسد.
در کشتی، گاهی اوقات، ساعتها همینطور بیدار در تاریکیِ مرطوب و پر از تکانِ انبار پایین کشتی دراز میکشیدیم، پر از آرزو و هراس، و از خودمان میپرسیدیم، تا سه هفتهی دیگر چطور دوام میآوریم.»
جولی اتسکا رماننویس و نویسنده ژاپنی-آمریکایی است. او در تاریخ ۱۵ مه ۱۹۶۲ در کالیفرنیا متولد شد. او توجه ویژهای به مصیبتهای ژاپنیها در خلال جنگ جهانی دوم دارد و همین امر باعث محبوبیت او نزد عموم مردم شده است. از آنجایی که سالها نقاش بود و در دانشگاه رشته هنر خوانده بود توانست تصویرگر خوبی از حوادث و روایتهای آن دوران باشد. او جوایز ادبی چون جایزهی ادبی آمریکاییان آسیاییتبار (۲۰۱۱)، جایزهی داستاننویسی تاریخی ایالات متحده (۲۰۱۱) و جایزهی ادبی پن فالکنر را دریافت نموده است.