«خردم کن» (Shatter Me) اولین کتاب از مجموعهای با همین نام و شامل سه کتاب، به نویسندگیِ طاهره مافی است. این مجموعه در زمرهی بهترین و پرفروشترین کتابهای فانتزیِ نیویورک تایمز قرار دارد و در مدت کوتاهی توانست توجه بسیاری از نشریات و منتقدان ادبی را به خود جلب کند. در ایران هر سه جلد از این مجموعه را انتشارات پریان با ترجمهی الهام سعادت به چاپ رسانده است.
قهرمان داستان، ژولیت، دختری 17 ساله و دارای نیرویی عجیب است که اگر با کسی تماس داشته باشد، باعث مرگ او میشود؛ کسی علت این موضوع را نمیداند اما به همین دلیل او در یک تیمارستان بستری است. این داستانِ پرکشش، در فضایی پادآرمانشهری اتفاق میافتد و میتواند بهویژه برای جوانان و نوجوانان بسیار جذاب باشد.
نشریه Publishers Weekly نوشت: «مافی یک ارائهی روانشناختی را با یک نمایش اکشن و ماجراجویی ترکیب کرده است. این یک داستان جذاب، از نویسندهای است که از ریسک کردن نمیترسد.»
لاورن کیت، نویسندهی مجموعهی هبوط از پرفروشترینهای نیویورک تایمز، اظهار کرد: «اعتیادآور، مهیج و عاشقانه. حسودیام میشود. نمیتوانستم زمین بگذارمش.»
شایسته –از خوانندگان کتاب- در سایت «طاقچه» نوشته است: «یک رمان پادآرمانیِ خوب از یک نویسندهی ایرانیالاصل که متولد آمریکاست. داستان از جایی شروع میشود که جولیت نزدیک به یک سال در زندان بهسرمیبرد، چون همه، حتی خودش معتقدند به خاطر توانایی عجیبش یک هیولاست و با ورودِ یک همسلولی جدید، همهچیز برای جولیت عوض میشود و سرنوشت جدیدی برای او رقم میخورد.»
یکی از خوانندگان کتاب در سایت «آمازون» نوشته است: «طاهره در یادداشت نویسنده دربارهی خطها، افکار تکراری و فونت متفاوت، توضیح داده است که از همان ابتدا برایم جالب بود. نویسنده توضیح میدهد که اینکار برای نشان دادن رشته فکری ژولیت و چگونگی تکامل آن در طول داستان است و من آن جنبه را دوست داشتم و احساس میکردم در فکر او با او هستم.
پیشفرض داستان، آینده دیستوپیایی معمولی است، جایی که زمین تقریباً غیرقابلسکونت است و حکومت جدیدی بر آن حاکم شده است. این رژیم جدید استقرار مجدد نام دارد. فکر میکنم این کتاب فوقالعاده، بسیار اکشن و غافلگیرکننده بود. نمیتوانستم صبر کنم تا کتاب دوم به دستم برسد.»
آریان در سایت «گودریدز» نظرش را ثبت کرده است: «یک داستان خاص و جذاب با شخصیتپردازیهای عالی. خانم مافی عجب قلمی دارند! در هر خط اینقدر از عناصر زیبا و با حس استفاده شده بود که یکجاهایی با خودم گفتم: «بسه دیگر، چقدر یک جمله میتواند خوب به آدم حس وارد کند!» داستان روان، زیبا و گیرایِ کتاب، باعث میشد ساعتها بدون گذر زمان ورق بزنم و جلو بروم. هم ناراحت شدم و گریه کردم و هم اینقدر هیجانزده شدم که نزدیک بود کتاب را پرت کنم روی هوا. شخصیت اصلی داستان بهحدی واقعی و جذاب داستانش را تعریف می¬کرد که راحت میشد با او ارتباط برقرار کرد و زندگی کرد، کنارش نشست و به حرفهایش گوش داد. خانم سعادت بهترین ترجمه را انجام دادند، واقعا هیچ کموکسری و ضعفی در متن فارسی نبود.»
داستان کتاب چنین آغاز میشود: «254 روز است که زندانی شدهام. جز یک دفترچهی کوچک و خودکاری خراب و ارقام توی ذهنم مصاحبی ندارم. 1 پنجره. 4 دیوار. 44 مترمربع جا. 26 حرف الفبایی که در 264 روزِ تنهایی به آن سخن نگفتهام. 6336 ساعت از زمانی که انسان دیگری را لمس نکردهام میگذرد. به من گفتند: «یک همسلولیِ هماتاقی خواهی داشت.» به من گفتند: «امیدواریم اینجا بمیری و بپوسی البته اگر رفتارت خوب باشه.» به من گفتند: «یک دیوانه دیگر درست مثل خودت دیگه تنها نمیمونی.»
آنها نوکرهای سازمان احیاء هستند. ابتکاری که قرار بود به جامعهی رو به مرگمان کمک کند و همان آدمهایی که من را از خانهی پدریام بیرون کشیدند و در آسایشگاهی زندانی کردند، آن هم بابت چیزی که دست خودم نیست. هیچکس اهمیتی نمیدهد که من خودم هم خبر نداشتم قادر به چه کاری هستم. که من خودم هم نمیدانستم دارم چهکار میکنم. هیچ نمیدانم کجا هستم. فقط میدانم کسی که سوار یک ون سفید بود 6 ساعت و 37 دقیقه رانندگی کرد تا رساندم اینجا. میدانم که با دستبند سر جایم میخکوب شده بودم. میدانم به صندلیم بسته شده بودم. میدانم پدر و مادرم به خودشان زحمت خداحافظی هم ندادند.
میدانم وقتی من را داشتند میبردند گریه نکردم. میدانم که هر روز آسمان به زمین میآید. خورشید در اقیانوس فرو میافتد و رنگهای قهوهای و قرمز و زرد و نارنجی را به دنیای بیرون پنجرهام میپاشد. یک میلیون برگ از سد شاخهی مختلف در باد غوطه میخورند و در امید واهی پرواز، بالبال میزنند. تندباد بالهای پژمردهشان را میگیرد تا وادارشان کند سر خم کنند، فراموش شوند، به حال خود رها شوند تا زیر پای سربازهایی که درست همین پایین هستند لگدمال شوند. دیگر به اندازهی قبل درخت نداریم، این حرفی است که دانشمندان میزنند. میگویند دنیایمان سبزتر بود. ابرهایمان سفیدتر بود. روشنایی آفتابمان همیشه درست و بهاندازه بود. اما من از دنیا خاطرات خیلی کمرنگ و مبهمی دارم. تنها زندگیای که میشناسم همانی است که به من داده شده بود. پژواکی از آنچه سابق بر این بود.»
طاهره مافی نویسندهی آمریکاییِ ایرانیالاصل در سال 1988 در کنتکیت آمریکا متولد شد. والدین وی مهاجران ایرانی هستند و او اکنون در کالیفرنیا زندگی میکند. وی در سال 2013 با رنسام ریگز، فیلمساز و نویسندهی مجموعهی «بچههای عجیبوغریب یتیمخانهی خانم پرگرین» ازدواج کرد و صاحب فرزندی به نام لیلا هستند.
طاهره مافی نویسندگی را با نوشتن مجموعهی پادآرمانشهری «خردم کن» آغاز کرد. یکی از ویژگیهای متمایز نثر او استفاده از استعارههای بدیع و متنهای خطخوردهای است که روایتی دولایه را شکل میدهد. کتابهای دیگر این مجموعه «کشفم کن» و «ویرانم کن» نام دارند.