کتاب «جنبشهای فاشیستی» نوشته ارنست نولته، برای پاسخ پرسشهای ما درباره این جنبش نوشته شده است. این پرسش که چگونه اروپایی که گویی در آرامش خفته بود و همه چیز درست سر جایش قرار داشت، به یکباره جنبشی نوظهور به نام فاشسیت از جای جایاش سر بر میآورد و همه چیز را دستخوش تغییر و دگرگونی میکند و جهان را به آشوب میکشد؟ ارنست نولته در کتاب «جنبشهای فمنیستی» سرتاسر اروپا را بین سالهای ۱۹۱۸ تا ۱۹۴۵ زیر ذرهبین گذاشته است و همه چیز را شناسایی کرده است. او در این اثر واقعیتهای تاریخی موجود را از جنبههای گوناگون سیاسی و اجتماعی بررسی کرده و به نتایج جالبی رسیده است.
این کتاب از ۴ فصل تشکیل شده است که به ترتیب عبارتاند از:
فصل اول: مقدمات بلافصل فاشیسم
فصل دوم: سرآغاز جنبشهای فاشیستی
فصل سوم: فاشیسم و آنتی فاشیسم از سال ۱۹۳۳
فصل چهارم: جنگ و اضمحلال فاشیسم
هرکس که به علوم سیاسی و آشنایی با تاریخ علاقه دارد، میتواند مخاطب این کتاب باشد.
مهران نظر خود را راجعبه کتاب اینگونه بیان میکند: «این کتاب برای من خیلی جالب نبود و خیلی چیزی ازش برداشت نکردم که قطعا بخاطر عدم آگاهی و درک کم من بود، مخصوصا آخرش که بدون جمعبندی تموم شد. شاید من مخاطب درستی برای این کتاب نبودم.»
سلما درباره کتاب میگوید: «کتاب جدید و خوبی است. محتوای آن تاریخی است و به تحلیل برآمدن فاشیسم در اروپا اشاره دارد. مفاهیم کمی سنگین و پیچیده هستند. شاید نیاز باشد دوباره و چندباره خوانده شود. در هرصورت پیشنهاد میکنم.»
در این پاراگراف از کتاب راجعبه جووان جولیتی و اظهارنظرهای او مطالعه میکنیم: «در نوامبر ۱۹۱۸ جووانی جولیتی به یکی از معتمدان خود گفت: « کار آخرین امپراتوری های میلیتاریستی تمام شد و این بسیار عالی است... میلیتاریسم تضعیف شده، دموکراسی آخرین و وحشتناک ترین آزمون خود را نیز پشت سر گذاشته است و حالا در تمام دنیا به پیروزی خواهد رسید. پس این همه قربانی بیهوده نبوده... .» در آن روزها، لحن اظهارنظرهای تمام دولتمردان دول متفق و متحدانشان اینگونه بود، چه وودرو ویلسون، لوید جورج، دشانل رئیس مجلس نمایندگان فرانسه، و چه ارلاندو نخست وزیر ایتالیا. اما اظهارنظر جولیتی در این مورد از اهمیت ویژهای برخوردار است، زیرا در شخص و در تجربیات این مرد سالخورده که از بزرگان رجال سیاسی ایتالیا بود به سادهترین شکل مشخص میشود مقولاتی که حاکی از امیدواری های آن روزها بود چقدر ناکافی بوده است.
جولیتی از این امور بیاطلاع نبود. او در سال ۱۹۱۹ سخنرانی انتخاباتی معروف خود را در درنرو ایراد کرد و در آن از نخستین دولت ایتالیا در دوره جنگ به سبب در پیش گرفتن رویکرد غیردموکراتیک به شدت انتقاد کرد و خواستار آن شد که سیاست خارجی کشور تحت نظارتی دموکراتیک قرار گیرد و تودههای گسترده مردم در تصمیمگیریهای سیاسی مشارکت داشته باشند. اما هنگامی که در سال ۱۹۲۰ مقام نخستوزیری را مجددا بر عهده گرفت، بزرگترین خواسته قلبی او این بود که نتایج به دست آمده در انتخابات مجلس را به شکلی ابطال کند، انتخاباتی که باید آن را نخستین انتخابات دموکراتیک ایتالیا نامید.»
در این قسمت از کتاب راجعبه ناسیونال سوسیالیسم میخوانیم: «در مورد ناسیونال سوسیالیسم آلمان، از همان ابتدا این امر آشکار بود که این جنبش صرفاً نیروی کمکی کوچکی برای یاری رساندن به بورژوازی در مبارزهی طبقاتی با پرولتاریا نیست. اما فرایند طولانی و دشواری باید سپری میشد تا این امر دربارهی فاشیسم ایتالیا نیز آشکار شود.
موسولینی گرایش جمهوریخواهانهی فاشیسم را برجسته میکرد و سعی میکرد تا شرکت در جلسهی موسوم به نشست سلطنتی را، برای آن دسته از نمایندگان فاشیست که به پارلمان راه یافته بودند ممنوع کند. اما او در رأیگیری برای تصمیمگیری در اینباره، اکثریت را در اختیار نداشت و بخش عمدهی فراکسیون پارلمانی فاشیستها منش سلطنتطلبانهی خود را عیان کرد.»
ارنست نولته متولد ۱۱ ژانویه ۱۹۲۳ یک فیلسوف و تاریخنگار آلمانی بود که یکی از شاگردان برجسته مارتین هایدگر نیز بشمار میرفت. او از دانشگاه آزاد برلین بازنشسته شد. وی در ۱۸ اوت ۲۰۱۶ دار فانی را وداع گفت. از دیگر آثار او میتوان به قرن بیستم: ایدئولوژی خشونت و اسلامگرایی (سومین جنبش مقاومت رادیکال) اشاره کرد.