کتاب 1984 دنیایی را روایت میکند که فقط سه کشور در آن وجود دارند که همین سه کشور نیز در تمام زمانها با یکدیگر مشغول جنگ و کشوقوس هستند و جامعه به سه طبقهی کارگر، اعضای عادی حزب که شامل مردم عادی و معمولی میشود و اعضای رده بالای حزب تقیسیمبندی میشوند.
شخصیت اصلی و اول این داستان نامش وینستون اسمیت است که تنها فرد این جامعهی خوفناک است که اندیشهای متفاوت دارد و در سرش افکاری انقلابی میگذرد تا بتواند کشور از بند قوانین سخت و نفسگیر آن رهایی بخشد، اما در طول مسیر اتفاقاتی رخ میدهد که در کنار هم قرار گرفتن این اتفاقات، یکی از بهترین رمانهای جهان را تشکیل داده است.
علیرضا یکی از خوانندگان کتاب، در مورد آن میگوید: «کتاب 1984 یک رمان کلاسیک مدرن است که حکومتی خیالی را نشان میدهد که در آن علاقه به حزب و تنفر از دشمن، پایه و اساس همه چیز است و اعدام، سرکوب، سانسور وعوام فریبی از نکات بسیار مهم کتاب هستند که در قالب داستان و با زیبایی خاصی بیان شدهاند. قلم جادویی جرج اورول همه را جادو میکند و تا آخرین کلمه کتاب را باید بخوانی تا رها شوی.»
آلبرتو از ایتالیا نظر در مورد این کتاب را با این کلمات بیان میکند: «کتاب 1984کتاب فوقالعاده قوی و شاهکاری هست که یکی از بهترین کتابهایی هست که در مورد پادآرمان شهر خواندم. مهمترین نکته جذاب این کتاب که در حین خواندن و بعد از خواندن شما را شگفتزده میکند این است که اکثر پیشبینیهایی که در این کتاب آمده است علیرغم اینکه خیالی و ساختهی ذهن نویسنده است ولی درست از آب درآمده و در جامعهی حالحاضر جهان قابل مشاهده است. فضاسازی داستان خیلی عالی انجام شده به گونهای که به راحتی مخاطب خودش را در آن شرایط تصور میکند.»
نویسنده در این بخش، اتفاقی جالب را که برای وینستون رخ داده است روایت میکند: «یک روز وینستون متوجه جمعیتی شد که با سروصدای زیادی در وسط چهارراه تجمع کرده بودند. با خودش گفت شروع شد، شروع شد، انقلاب شروع شد، مردم بالاخره طغیان کردند. نزدیک شد، دو زن چاق بر سر یک قابلمه با هم درگیر شده بودند و هریک سعی داشت آن را از دست دیگری درآورد و موهای یکی از آنها به شدت پریشان شده بود. یک لحظه هر دو قابلمه را کشیدند و دسته قابلمه کنده شد. وینستون با تنفر آنها را تماشا میکرد. با این حال صدایی که در آن لحظه از حنجره چندصد زن برخاسته بود به طور عجیبی قدرتمند به نظر می رسید! چرا آنها نمیتوانستند همین فریاد را برای موضوعی واقعا مهم سر دهند؟ آنها تا به آگاهی نرسند، طغیان نخواهند کرد، و تا طغیان نکنند به آگاهی نخواهند رسید.»
پاراگرافی از کتاب را که به خوبی به فاصلهی طبقاتی در جامعه اشاره دارد، در زیر میخوانیم: «اگر ثروت روزی جنبهی عمومی پیدا کند، دیگر امتیازی برای کسی بهوجود نخواهد آورد. بدون شک، میتوان جامعهای را درنظر آورد که در آن ثروت مادی و رفاه به طور مساوی توزیع میشود ولی قدرت در دست طبقهی ممتاز متمرکز باشد اما در عمل چنین جامعهای عمر طولانیای نخواهد داشت، زیرا اگر همه به طور یکسان از فراغت و آسایش خیال بهرهمند شوند، تودههای گستردهی مردم که بهدلیل فقر عقب ماندهاند، خیلی زود به سواد و آگاهی میرسند و دیر یا زود متوجه میشوند که اقلیت ممتاز کار خاصی انجام نمیدهند.»
پاراگرافی دیگر از کتاب که به اهداف سه دسته از آدمها در جامعه اشاره دارد: «شاید انسان ترجیح میدهد درکش کنند تا اینکه دوستش داشته باشند. در سراسر تاریخ مکتوب و شاید از پایان عصر نوسنگی، سهگونه آدم در دنیا بودهاند: بالا، متوسط و پایین که هدفهای این سه گروه کاملا سازشناپذیر است. هدف طبقهی بالا این است که سر جای خود بماند، هدف طبقهی متوسط این است که جای خود را با طبقهی بالا عوض کند و هدف طبقهی پایین اگر هدفی داشته باشد این است که تمایزات را در هم شکسته و جامعهای بیافریند که در آن همه انسانها برابر باشند.»
اریک آرتور بلر که نام مستعارش جرج اورول است در 25 ژوئن سال 1903 زاده شد و در 21 ژانویه سال 1950 دار فانی را وداع گفت. او داستاننویس، روزنامهنگار، منتقد ادبی و شاعر انگلیسی بود که نامش با دو رمان بسیار مهم و تاثیرگذار «مزرعه حیوانات» و 1984 بر سر زبانها افتاد و به شهرتی جهانی دست پیدا کرد. یکی از ویژگیهای اصلی کتابهای او توجه بسیار زیاد به فاصله طبقاتی جوامع و فقر است و آن هم به دلیل زندگی کردن در هند و انگلیس و درک عمیق فاصلههای طبقاتی بود.