«آن فرانک-خاطرات یک دختر جوان (The Diary of a Young Girl)»، نوشتهی دختری یهودی با همین نام است که در جریان اتفاقات وحشتناک هولوکاست با خانوادهاش به هلند فرار میکند و خاطرات روزانهاش را مینویسد. این یادداشتهای روزانه پس از مرگ آن فرانک، توسط پدرش جمعآوری و چاپ میگردد.
آن فرانک در آغاز صرفاً برای سرگرمی و با قصدی کاملا شخصی، خاطراتش را یادداشت میکرد. اما روزی، از زبان یکی از اعضای حکومتِ در تبعید هلند، از رادیوی برون مرزی لندن میشنود که او در نظر دارد پس از پایان جنگ گزارشهای عینی از رنجهای مردم آواره و جنگزده تهیه کند و به گوش جهانیان برساند. آن فرانک از آن لحظه تصمیم گرفت، پس از پایان جنگ کتابی از خاطرات روزانهاش چاپ کند، ولی متاسفانه بر اثر بیماری تیفوس در یکی از زندانهای نازیها جان باخت و پدرش تصمیم گرفت آرزوی دیرینهی دخترش را محقق سازد.
نظرات زیر از سایت آمازون گرفته شدهاند. یکی از مخاطبین کتاب با تحسین آن فرانک مینویسد:
«این دختر جوان با نوشتن خاطرات روزانهاش، مشهورترین دفتر خاطرات قرن را از خویش به جا گذاشت. این کتاب بینشی عمیق و جذاب از ذهن یک دختر جوان یهودی را در اختیار خواننده میگذارد. او در شرایطی ترسناک زندگی میکند که هر روز نژادش در معرض خطر کشته شدن و نابودیاند. او در چنین شرایط سخت و دشواری، اثری خاص از خویش به جا گذاشته است و این مورد ارزش این اثر را دو چندان میکند.»
خوانندهای دیگر نوشته است:
«کتاب در عین روایت کردن روزمرگیهای دختری جوان، میتواند اطلاعات تاریخی مفیدی در اختیار شما بگذارد. با خواندن این کتاب تصویر زشت و خشن جنگ را با چشم میبینید و تاریخ، مانند فیلمی از مقابل چشمانتان عبور میکند.»
خوانندهی دیگری به مخفیگاه واقعی خانوادهی فرانک سر زده است:
«این کتاب را برای آماده شدن برای سفر به موزه آن فرانک خریدم. کتابی است خواندنی و در عین حال غمانگیز. وقتی به مخفیگاه فرانکها در آمستردام رسیدم، دقیقاً میدانستم به چه چیزی نگاه میکنم، چه کسی کجا خوابیده است. فکر میکنم با خواندن این کتاب، لذت بازدید از این پناهگاه چندین برابر شد.»
در بخشی از کتاب، آن فرانک از آرزوهایش مینویسد:
«استقلال فکری من از پدر و مادرم روز به روز بیشتر میشود. با وجود سن کمی که دارم در مقایسه با مادرم شجاعانهتر با زندگی روبهرو میشوم و درکی عمیقتر از عدالت دارم. میدانم چه میخواهم، هدف دارم، عقیده و نظر دارم، مذهب دارم و عشق دارم. اگر فقط بتوانم خودم باشم، راضیام. میدانم که یک زنم، زنی با نیروی درونی و شجاعت بسیار. اگر عمر من به دنیا باشد نسبت به مادر چیزهای بیشتری به دست میآورم، صدایم را به گوش بقیه میرسانم وارد عرصهی دنیا میشوم و برای نوع بشر تلاش میکنم.»
در قسمتی از کتاب آن فرانک به علت تداوم جنگها از دیدگاه خویش میپردازد:
«من باور ندارم که جنگ را فقط سیاستمداران و سرمایهداران به وجود آوردهاند، به هیچ وجه، آدمهای عادی به همان میزان مقصرند وگرنه مدتها پیش علیه جنگ شورش میکردند! انسانها نیاز به تخریب و ویرانی دارند، میل به نابودی، به کشتار و به انهدام در بشر وجود دارد و تا زمانی که بشریت دستخوش یک دگردیسی نشود، جنگها ادامه خواهند یافت و هر آنچه با دقت و زحمت بنا شده، کاشته شده و پیشرفت کرده نابود خواهد شد تا دوباره از نو ساخته شود.»
آن در قسمتی از خاطراتش از خشم و عصبانیت خودش نسبت به مادرش سخن میگوید:
«دفترچه به دست نشستم و به فکر فرو رفتم. چرا خشم و نفرت طوری وجودم را پر کرده بوده که ناچار بودم همه چیز را با تو در میان بگذارم؟ سعی کردم روحیهی آن یک سال پیش را درک و توضیحی برای کارش پیدا کنم، چون تا زمانی که این تهمتها را پیش تو باقی بگذرم و سعی نکنم علتشان را دریابم، وجدانم راحت نمیشود. آن زمان از اوضاعی که باعث میشد در دغدغههای فکریام غرق بشوم – منباب مثال میگویم و به من اجازه میداد همهچیز را فقط و فقط از زاویهی دید خودم ببینم، بیآنکه با آرامش و خونسردی، خلقوخوی غیرقابل پیشبینی خودم را که باعث رنجش و جریحهدار کردن احساسات نزدیکانم میشد، در نظر بگیرم و بعد عیناً مثل خودشان رفتار کنم، رنج میکشیدم و هنوز هم رنج میکشم. من در خودم پنهان شده بودم، به هیچکس جز خودم فکر نمیکردم و با کمال خونسردی همهی خوشیها و گوشه کنایهها و ناراحتیهایم را در دفتر خاطراتم مینوشتم. چون این دفتر تبدیل به نوعی آلبوم بریدهی روزنامه شده بود، این برای من ارزش زیادی دارد، اما در بیشتر صفحاتش خیلی راحت مینوشتم: «تمام شد و رفت.» از دست مادر عصبانی بودم و هنوز هم بیشتر اوقات عصبانیام. درست است که او مرا درک نمیکرد، اما من هم او را درک نمیکردم. او هم به خاطر علاقهاش به من و هم شرایط سختی که در آن قرارش میدادم، حساس و آسیبپذیر شده بود. شرایط ناراحتکنندۀ خودش هم عصبی و زودرنجش کرده بود. بنابراین خوب میفهمم که چرا بیشتر وقتها حوصلهی مرا نداشت.»
آن فرانک (Anne Frank) در سال 1929 در فرانکفورت متولد شده است. او پس از حملهی نازیها به همراه خانواده به هلند فرار میکند و بیشتر زندگیاش را در مخفیگاههایی در آمستردام میگذراند. او و خانوادهاش در نهایت توسط نازیها دستگیر میشوند به اردوگاه کار اجباری فرستاده میشوند.
آن و خواهرش مارگو در سال 1944 از آشویتز به «کمپ برگن بلسن» منتقل شدند و چند ماه بعد، احتمالا به خاطر ابتلا به تیفوس، جان باختند. خاطرات او به زبان هلندی نوشته شدهاند و توسط پدرش، اوتو فرانک که تنها بازماندهی خانواده در جنگ بود، جمعآوری و چاپ شد.
نظرات برخی از نشریات معتبر راجع به کتاب «آن فرانک» را با هم بخوانیم:
اگر اولین باری است که از بوکلند خرید میکنید، میتوانید کتاب آن فرانک را با 25 درصد تخفیف تهیه کنید. برای آشنایی با شیوه خرید آنلاین کتاب میتوانید راهنمای خرید را مطالعه کنید.
اگر به کتابهای زندگی نامه علاقهمندید، به صفحه خرید کتاب های زندگی نامه هم سری بزنید.