«خندۀ سرخ» رمانی است تکاندهنده و کمنظیر از یکی از مشهورترین نویسندگان عصر نقرهای ادبیات روسیه، «لیانید آندرییف» که برای اولینبار در سال 1905 منتشر شد. «خندۀ سرخ» از همان ابتدای انتشارش در مجله (دانش) در روسیه، با استقبال گستردۀ خوانندگان و منتقدان مواجه شد و حتی نویسندگان بزرگی همچون (ماکسیم گورکی) از این کتاب به صورت مفصل تمجید کردهاند.
«خندۀ سرخ» مانند دیگر آثار آندرییف، فضایی «اکسپرسیونیستی» و نمادین دارد. این کتاب تحتتاثیر جنگ روسیه و ژاپن و شکست روسیه از این کشور نوشته شد. «خندۀ سرخ» درواقع ریشخندی است هولناک و تندوتیز نسبت به جنگ و وقایع آن. شخصیت اول این رمان سربازی است که روایت حیرتبرانگیز خود را از فجایعی جنگی که در آن حضور پیدا کرده است، بازگو میکند. روایت او از جنون و خستگی غیرقابل تصور سربازان میگوید، از پزشکانی میگوید که خودکشی میکنند، آنهم فقط به این علت که دیگر تحمل درد کشیدن سربازان لاعلاج را ندارند، از جنونی میگوید که گویا گریبانگیر همۀ شخصیتهای رمان میشود؛ از سربازان و فرماندهها، تا راویان جنگ و مادران شهیدان جنگی. عنوان استعاریِ خنده سرخ نیز نمادی از بدنهای زخمی و شرحهشرحه شدۀ سربازان در میدان جنگ است.
یکی از پرشورترین توصیفات از این کتاب، متعلق به کاربری از سایت «گودریدز» است: «تجسم تابلوی پیروزی مرگ پیتر بروگل در قالب کلمات؛ و یک تور اکسپرسیونیستی برای انتقال جنون جنگ. خنده سرخ واجد نوعی ترس درونی و هردم فزاینده است. ترس از مواجهه با گرایشهای شرورانه و ظلمانی در بلوای جنگ. در این شرایط هر کسی به یک نسبت سهم خودش را در تولید شرارت ایفا مینماید و حتی طبیعت چیزی دوستانه و مهرآمیز پیشکش نمیکند. آندرییف گرد مرگ در فضا پاشیده است. این کتاب مملو از دیوانگان است. هر کدام، از جمله دو راوی، مدتهاست که آخرین فروغ از چشمانشان رخت بسته و در مهی سرخ، کوری عصاکش کور دگر در حرکتاند. دعوتید به تماشای دوزخ. از گشتوگذار لذت ببرید.»
یکی دیگر از نظرات جالب توجه خوانندگان کتاب «خندۀ سرخ» در سایت «گودریدز» بدین شرح است: «خنده سرخ اثری است از دنیای ادبی روانرنجور آندرییف، او علاقهای به همه انواع زشتیها و نابهنجاریها، به ضعف عقل و قدرت تخریب و مرگ داشت. در این کتابِ ضدنظامیگری نیز وحشتهای جنگ را که به جنون و مرگ ختم میشود به تصویر کشیده است. دو کلمه آغازین کتاب «جنون و وحشت» موضوع کتاب را به خوبی بیان میکند. سرتاسر کتاب با جنون، وحشت و مرگ انسانها در اثر جنگ درآمیخته است.»
«خندۀ سرخ» با این پاراگراف حراسانگیز و بسیار احساسی از شروع جنگ، جنون و شرایط محیطی جنگ شروع میشود: «جنون و وحشت...
اولینبار وقتی در آن جادة کذایی میرفتیم، احساسش کردم. ده ساعت مداوم پیادهروی، بدون هیچ توقف و حتی کاهش سرعتی، بیاینکه حتی افتادههامان را بلند کنیم. آنها را برای همان دشمنی جا میگذاشتیم که بیوقفه پشت سر ما میآمد و بعد از سهچهار ساعت پا روی ردپای ما مینهاد. جهنم گرما بود. نمیدانم چند درجه... چهل، پنجاه یا حتی بیشتر.. .فقط میدانم که تمامی نداشت و تا سر حد یأس عمیق و یکنواخت و جانکاه بود. خورشید چنانی عظیم و آتشین و وحشتانگیز بود که گویی زمین داشت با سرعت تمام به آن نزدیک و نزدیکتر میشد و بهزودی در آتش بیرحمش از میان میرفت. چشم، چیزی نمیدید. مردمکها کوچک و تنگ شده، به اندازة دانه خشخاشی درآمده بود و پشت پلکها بیهوده دنبال سایهای میگشت. خورشید از پلکهای نازک نفوذ میکرد و مثل نور خونآلودی به مغز رنجور آدم میریخت. شاید اتفاقا اینطور بهتر بود و خود من مدتی طولانی که به چندین ساعت هم رسید، با چشم بسته راه رفتم و فقط گوشم حرکت جمعیت اطرافم را میپایید؛ ضربات سنگین و ناهموار پای اسب و انسان، سایش چرخهای آهنینی که خردهسنگهای راه را هموار میکرد، خسخس نفسهای سنگین و منقطع و صدای خشک لبهایی ترک خورده. حرفی اما به گوشم نمیرسید. همه در خاموشی محض بودند، گویی قشون لالها در حرکت باشد. وقتی کسی میافتاد، صدایی از او برنمیخاست و دیگرانی که به وی میخوردند، بهنوبةخود میافتادند و خاموش برمیخاستند و بیاینکه نگاهی به پشتسر کنند، باز مسیر خویش را پی میگرفتند؛ گویی که این قشون لال، کر و کور هم بودند.
«لیانید آندرییف» داستاننویس و نمایشنامهنویس ممتاز کشور روسیه و از بنیانگذاران مکتب ادبی اکسپرسیونیسم در ادبیات روسیه بود. این نویسندۀ بیهمتا را «پدر اکسپرسیونیسم» نامیده بودند و او را استاد مسلّم ترکیب فضاهای رئالیستی، ناتورالیستی و اکسپریسونیستی میدانستند. از جمله دیگر آثار مهم لیانید آندرییف میتوان از رمانهای «یادداشتهای شیطان» و «یادداشتهای اینجانب» و همچنین نمایشنامۀ «انسان/ فرمانروای گرسنگان» نام برد.