7 شهریور 1401
1490 بازدید

آشنایی با برترین نویسندگان تاریخ ادبیات امریکا

    در این مطلب می‌خوانید:

برخی از نخستین آثار ادبیات آمریکا به قرن هفدهم بازمی‌گردد، زمانی که آمریکا هنوز متشکل از مستعمرات بریتانیایی بود. نوشته‌های برجسته از این دوره از ادبیات آمریکا و تا قرن هجدهم عمدتاً به دلیل تعصب عمومی جامعه نسبت به ادبیات داستانی، با تمرکز بر دین، تاریخ، زندگی‌نامه‌ها و فلسفه، غیرداستانی بود. با حرکت استعمارگران به سمت استقلال از بریتانیا در نیمه دوم قرن هجدهم، نوشته‌های سیاسی برجسته شد، به‌ویژه نوشته‌های بنجامین فرانکلین و توماس پین.

پس از استقلال، نوشته‌های سیاسی آمریکا به آینده‌ی این کشور می‌پردازد، در حالی که آثار برجسته شعر و داستان یا از بریتانیا آمده یا از ادبیات بریتانیا الگوبرداری شده‌اند. این روند در دهه های اول قرن نوزدهم شروع به تغییر کرد زیرا نویسندگان آمریکایی به دنبال خلق ادبیات منحصربه‌فرد آمریکایی بودند. نویسندگانی مانند واشنگتن ایروینگ و جیمز فنیمور کوپر داستان‌هایی نوشتند که جامعه‌ی آمریکا و چشم‌انداز آن را به تصویر می‌کشیدند. در این مقاله از بلاگ سایت خرید آنلاین کتاب بوکلند به معرفی نسبتاً کامل از چند نویسنده‌ی برجسته‌ی آمریکایی و ادبیات آمریکا می‌پردازیم.

ارنست همینگوی

ارنست همینگوی، نویسنده و روزنامه‌نگار، در 21 ژوئیه 1899 در منطقه‌ی مرفه شیکاگو، اوک‌پارک ایلینوی به دنیا آمد. پدرش پزشک بود مادرش نوازنده نام او از پدربزرگ مادری‌اش ارنست هال گرفته شد. در جوانی به نوشتن علاقه داشت. او برای روزنامه‌ی دبیرستان خود و همچنین سالنامه‌ی دبیرستان نوشت و ویرایش کرد. او پس از فارغ‌التحصیلی از دبیرستان اوک‌پارک و ریور‌فارست در سال 1917، برای مدت کوتاهی برای روزنامه‌ی کانزاس‌سیتی‌استار کار کرد، اما در همین مدت کوتاه، سبک نوشتاری را آموخت که تقریباً تمام کارهای آینده او را شکل داد.

همینگوی به عنوان راننده‌ی آمبولانس در ایتالیا در طول جنگ جهانی اول مجروح شد و چندین ماه را در بیمارستان گذراند. زمانی که در آنجا بود، با یک پرستار صلیب سرخ به نام اگنس فون کوروسکی آشنا شد و عاشق او شد. آنها قصد ازدواج داشتند. اما اگنس با یک افسر ایتالیایی نامزد کرد.

این تجربه‌ همینگوی را ویران کرد و اگنس پایه‌ای برای شخصیت‌های زن در داستان‌های کوتاه بعدی او «یک داستان کوتاه» (1925) و «برف های کلیمانجارو» (1936) و همچنین رمان معروف «وداع با اسلحه» شد. ” (1929). همچنین آغاز کننده‌ی الگویی بود که ارنست تا پایان عمرش تکرار می‌کند - زنان را قبل از اینکه شانس ترک او را داشته باشند ترک کند.

ارنست همینگوی پس از نقل مکان به پاریس در اوایل دهه 1920 به عنوان روزنامه‌نگار شروع به کار کرد، اما هنوز هم برای نوشتن وقت پیدا می‌کرد. او در دهه‌های 20 و 30 در پربارترین دوران خود بود. اولین مجموعه‌ داستان کوتاه او با نام "سه داستان و ده شعر" در سال 1923 منتشر شد. مجموعه داستان کوتاه بعدی او "در زمان ما" که در سال 1925 منتشر شد، معرفی رسمی سبک همینگوی بود که یکی از مهم‌ترین آثار نثر قرن بیستم به شمار می‌رود. او سپس به نوشتن برخی از مشهورترین آثار قرن بیستم ادامه داد، از جمله "وداع با اسلحه"، "خورشید نیز طلوع می کند"، "زنگ‌ها برای چه کسی به صدا در می‌آید" و "پیرمرد و دریا". او همچنین در سال 1954 برنده‌ی جایزه‌ی نوبل ادبیات شد. وی در دوم ژوئیه 1961 با تفنگ محبوبش کشته شد. در ابتدا اعلام کردند که وی در حال تمیز کردن اسلحه بوده است که به‌طور اتفاقی تیری از آن رها شده اما همسر او ماری ولش، پنج سال بعد از آن اتفاق اعلام کرد که همینگوی خودکشی کرده است.

آرتور میلر

آرتور میلر در 17 اکتبر 1915 به دنیا آمد و در هارلم شهر نیویورک بزرگ شد. او دوران کودکی راحتی داشت تا اینکه کسب و کار پدرش در دوران رکود وال‌استریت از بین رفت و خانواده با مشکلات مالی مواجه شدند. این شناخت دست اول از شکنندگی رویای آمریکایی تبدیل به موضوعی تکراری در آثار بعدی او به عنوان یک نمایشنامه‌نویس شد.

میلر در سال 1934 در برنامه‌ی روزنامه‌نگاری دانشگاه میشیگان ثبت‌نام کرد. علی‌رغم حضور محدودش در تئاتر، او شروع به نوشتن نمایشنامه کرد و جایزه‌ی معتبر Avery Hopwood را برای دو سال متوالی دریافت کرد. میلر پس از اخذ مدرک لیسانس هنر در سال 1938 و ازدواج با معشوقه‌ی دانشگاهی خود، مری اسلاتری، تلاش کرد تا خود را به‌عنوان یک نمایشنامه‌نویس تثبیت کند. از آن‌جایی که نمایشنامه‌های اولیه او توسط تهیه‌کنندگان رد شد، میلر در یارد نیروی دریایی بروکلین کار کرد و فیلمنامه‌های رادیویی را برای حمایت از خانواده‌اش می‌نوشت. با تولید همه پسران من در سال 1947، میلر سرانجام خود را تثبیت کرد.

بیشتر بخوانید: ۵ کتاب دهه شصتی معروف که باید بخوانید

این نمایش به کارگردانی الیا کازان ‌بلافاصله مورد تحسین قرار گرفت و برای 328 شب اجرا شد و برنده جایزه‌ی حلقه‌ی منتقدان درام نیویورک و دو جایزه‌ی تونی شد. این موفقیت به سرعت با اولین نمایش «مرگ یک فروشنده» در برادوی در سال 1949، دوباره به کارگردانی کازان ادامه پیدا کرد. اگرچه مضامین «ضدآمریکایی» آن جنجال برانگیخت، «مرگ فروشنده» برای ۷۴۲ شب اجرا شد و جایزه‌ی تونی بهترین نمایشنامه، جایزه‌ی پولیتزر درام و جایزه‌ی حلقه‌ی منتقدان درام نیویورک را از آن خود کرد.

در دهه 1950، سوءظن ضد کمونیستی در ایالات متحده همه جا را فرا گرفت و دو نمایشنامه‌ی بعدی میلر، اقتباسی از «دشمن مردم» و «بوته» اثر هنریک ایبسن، مک کارتیسم را مورد انتقاد قرار داد و با مضامین هیستری توده‌ای، ترس غیرمنطقی و آزار و شکنجه سیاسی مواجه شد.

میلر پس از طلاق از همسر اولش و ازدواج مجدد با مرلین مونرو بازیگر زن در سال 1956، برای نزدیک به یک دهه دیگر نمایشنامه‌ای نمی‌نوشت. او برای حضور در HUAC احضار شد و به دلیل امتناع از ارائه‌ی نام همکارانی که در فعالیت های کمونیستی شرکت داشتند، به تحقیر کنگره متهم شد. اگرچه میلر هرگز رسماً در لیست سیاه قرار نگرفت و سال بعد محکومیت او لغو شد، این تجربه عمیقاً بر او تأثیر گذاشت. در طول این مدت، میلر یک فیلمنامه اقتباسی از داستان کوتاه خود "ناسازگاران" نوشت تا به مونرو فرصت ایفای یک نقش جدی را بدهد، اما فیلم تا حد زیادی ناموفق بود. این زوج در سال 1961 طلاق گرفتند.

در سال 1962، میلر با عکاس اینگه مورات ازدواج کرد و این زوج در چندین پروژه عکاسی-ژورنالیستی با یکدیگر همکاری کردند. میلر همچنین به مسائل اجتماعی و سیاسی خود ادامه داد: او فعالانه علیه جنگ ویتنام صحبت کرد. ریاست بین المللی PEN را پذیرفت، سازمانی که از حقوق نویسندگان تحت ستم سیاسی دفاع می‌کرد و به عنوان نماینده کنوانسیون ملی دموکرات 1968 در شیکاگو خدمت کرد.

آرتور میلر علاوه بر یکی از مشاهیر ادبیات آمریکا، به‌عنوان یکی از مهم‌ترین چهره‌های تئاتر آمریکا در قرن بیستم و همچنین فعال اجتماعی شناخته می‌شود که توجه عمومی را به مسائل سیاسی و اجتماعی بحث‌برانگیز زمان خود جلب کرد. میلر در 10 فوریه 2005 درگذشت.

ویلیام فاکنر

برنده‌ی جایزه‌ی نوبل، نویسنده‌ی آمریکایی، ویلیام فاکنر، داستان‌های کوتاه، نمایشنامه، فیلمنامه، مقاله و رمان بسیاری نوشته است که مورد تحسین منتقدان قرار گرفته. او را یکی از مهم‌ترین نویسندگان ادبیات آمریکا می‌دانند و شانه‌به‌شانه‌ی دیگر نویسندگان برجسته‌ای چون رابرت پن، هارپر لی، ترومن کاپوتی و تنسی ویلیامز محسوب می‌شود. با کمال تعجب، فاکنر قبل از دریافت جایزه نوبل ادبیات در سال 1949 چندان شناخته شده نبود. دو کتاب فاکنر، افسانه (1954) و ریورز (1962) جایزه‌ی پولیتزر را برای او به ارمغان آوردند. از دستاوردهای فاکنر می توان به رمان او، خشم و هیاهو (1929) اشاره کرد که در رتبه‌ی ششم فهرست 100 بهترین رمان انگلیسی زبان قرن بیستم کتابخانه مدرن قرار گرفت. همچنین در این فهرست دو رمان دیگر از فاکنر به نام‌های گور‌به‌گور (1930) و روشنایی ماه اوت (1932) وجود دارد.

ویلیام کاتبرت فاکنر در 25 سپتامبر 1897 در یک خانواده قدیمی جنوبی در نیو آلبانی، می‌سی‌سی‌پی به دنیا آمد. او بزرگ‌ترین پسر از چهار پسر دیگر موری کاتبرت فالکنر و مود باتلر بود. فاکنر در آکسفورد، می‌سی‌سی‌پی، جایی که خانواده‌اش در سال 1902 به آنجا نقل مکان کردند، بزرگ شد. این تاریخ و فرهنگ آمریکای جنوبی تأثیر زیادی بر فاکنر در طول دوران کودکی او و همچنین در آثار ادبی او پس از آن گذاشت. مادر و مادربزرگ فاکنر که خوانندگان، عکاسان و نقاشان برجسته‌ای بودند، نقش مهمی در آموزش زبان هنری و تصویری او داشتند. او در دانشگاه می‌سی‌سی‌پی ثبت‌نام کرد و همچنین عضو انجمن اجتماعی آلفا اپسیلون بود.

اگرچه فاکنر می‌خواست به ارتش ایالات متحده بپیوندد، اما به دلیل قد کوتاهش پذیرفته نشد و به جای آن به سپاه پرواز سلطنتی بریتانیا پیوست. فاکنر اولین رمان خود را در سال 1925 نوشت، دستمزد سربازان. آغاز دهه‌‎ی 1920 تا آغاز جنگ جهانی دوم پربارترین دوره‌ی نویسندگی فاکنر بود. فاکنر علاوه‌بر چندین داستان کوتاه، 13 رمان نیز منتشر کرد.

در سال 1929، فاکنر با عشق نوجوانی خود استل اولدهام ازدواج کرد. آنها تا زمان مرگ استل در روآن‌اوک با دخترشان جیل زندگی کردند و پس از آن ملک به دانشگاه می‌سی‌سی‌پی فروخته شد.

ویلیام فاکنر در 6 ژوئیه 1962 بر اثر سکته قلبی در سن 64 سالگی درگذشت. او در قبرستان سنت‌پیتر در آکسفورد به خاک سپرده شد.

فرانسیس اسکات کی فیتزجرالد

فرانسیس اسکات کی فیتزجرالد، نویسنده‌ای که به خاطر داستان‌های کوتاه و رمان‌هایش شناخته شده است، در ۲۴ سپتامبر ۱۸۹۶ در سنت‌پل، مینه‌سوتا در خانواده‌ای از طبقه متوسط ​​به دنیا آمد. او یکی از بزرگترین نویسندگان قرن بیستم است.

اسکات که از یک خانواده کاتولیک بود، تحصیلات خود را از مدارس کاتولیک در سال 1903 آغاز کرد. اسکات از سنین پایین به‌عنوان پسری بااستعداد غیرمعمول و علاقه‌مند به ادبیات شهرت پیدا کرد. اولین اثر اسکات، راز وام مسکن ریموند، یک داستان پلیسی بود که در روزنامه‌ی مدرسه در سن 13 سالگی منتشر شد. در سال 1913 اسکات در دانشگاه پرینستون ثبت‌نام کرد، جایی که عشق او به تئاتر و نویسندگی واقعاً برجسته شد. او داستان‌های کوتاه بسیاری را برای پرینستون تایگر نوشت، یک مجله طنز کالج که توسط دانشگاه پرینستون منتشر می‌شد و فیلمنامه‌هایی را برای کلاب مثلث پرینستون، یک انجمن کمدی موزیکال، نوشت. همکاری او با باشگاه مثلث فرصتی را برای او فراهم کرد تا اولین رمان خود را به نام «خودخواه رمانتیک» به پسران چارلز اسکریبنر، ناشر و ویراستار مشهور زمان خود، ارسال کند. چارلز اگرچه این نوشته را ستوده بود، اما کتاب را رد کرد. اگرچه، زمانی که سرانجام پس از سه بازبینی منتشر شد، موفقیت بزرگی کسب کرد. در سال 1917 فیتزجرالد دانشگاه را ترک کرد تا در طول جنگ جهانی اول به ارتش بپیوندد. جنگ بلافاصله پس از پذیرش او در ارتش پایان یافت. در سال 1919 اسکات پس از ارتش به شهر نیویورک نقل مکان کرد.

بیشتر بخوانید: بهترین کتاب های تاریخی که باید خواند!

دهه 1920 تاثیرگذارترین دهه زندگی اسکات بود. او در سال 1920 با زلدا ازدواج کرد. آنها در سال 1922 صاحب یک فرزند دختر شدند. او همچنین با ارنست همینگوی نویسنده و روزنامه‌نگار آمریکایی آشنا شد. با این حال این دوستی بیشتر در سایه باقی ماند. نکته دردناک این دوستی این بود که همینگوی هرگز فروش داستان‌ها و رمان‌های اسکات به استودیوهای هالیوود را تایید نمی‌کرد.

بسیاری از داستان‌های کوتاه اسکات بازتاب زندگی‌ و رابطه‌ی او و زلدا است. اولین مجموعه داستان کوتاه او «فلپرها و فیلسوفان» در سال 1920 منتشر شد و دومین مجموعه‌ی او به نام «قصه‌های عصر جاز» در سال 1922 منتشر شد. در پایان دهه 20، اسکات سه رمان منتشر کرده بود و چهارمین رمان خود را شروع کرده بود، اما به دلیل سبک زندگی مجلل خود با مشکلات مالی روبرو شد. این بحران‌ها نوشتن داستان های کوتاه تجاری او را ضروری کرد.

در اواسط دهه 1930، اسکات به دلیل شرایط مالی، داستان‌های کوتاه تجاری و فیلمنامه‌هایی برای هالیوود نوشت. پنجمین و آخرین رمان او پس از مرگش منتشر شد. اسکات قبل از اینکه بتواند این رمان را کامل کند درگذشت و یادداشت‌های گسترده‌ای برای قسمت نانوشته از خود به‌جای گذاشت. این دست نوشته توسط دوستش ادموند ویلسون ویرایش شد و در سال 1941 با عنوان آخرین قارون منتشر شد.

فیتزجرالد در 21 دسامبر 1940 بر اثر حمله قلبی درگذشت. آثار او از زمانی که اولین بار منتشر شد الهام‌بخش نویسندگان بوده است. تی اس الیوت، یکی از مهم‌ترین و تحسین‌شده‌ترین شاعران قرن بیستم، در نامه‌ای به فیتزجرالد پس از انتشار «گتسبی بزرگ» نوشت: «به نظر من این اولین قدمی است که داستان‌های آمریکایی پس از هنری جیمز برداشته است».

امیلی دیکنسون

امیلی دیکنسون یکی از معتبرترین شاعرانی است که شاید در آمریکا فقط والت ویتمن برابر او باشد. دیکینسون، گوشه‌نشین بود، در اتاقش را قفل و از ملاقات خودداری می‌کرد. زندگی شخصی و رمز‌و‌رازهای آن، گاه دستاوردهای او در شعر و نوآوری‌های خارق‌العاده‌اش در قالب شعر را تحت الشعاع قرار می‌داد.

دیکینسون در دسامبر سال 1830 در خانواده‌ای سرشناس متولد شد که مدت‌ها در نیوانگلند مستقر بودند. خانواده‌ی او در شهر کوچک کشاورزی آمهرست، ماساچوست زندگی می‌کردند. برادر بزرگترش آستین، امیلی را تحسین می‌کرد اما رابطه‌ی او با مادر و پدرش چندان گرم نبود.

دیکنسون همیشه در مراسم‌های کلیسای خانواده‌اش شرکت می‌کرد و کالوینیسم نیوانگلند او را احاطه کرده بود. او زمانی که دختر جوان شد از پیوستن رسمی به کلیسا یا حتی مسیحی خواندن خود امتناع کرد و همه او را یک فرد عجیب و غریب می‌دانستند. در مدرسه ثابت کرد که دانش‌آموز خوبی است. دیکینسون کاملاً اجتماعی بود، در مهمانی‌ها شرکت می‌کرد، رفقای سیاسی پدرش در واشنگتن را تحت تأثیر قرار می‌داد و همه را با شوخ‌طبعی‌های خود سرگرم می‌کرد.

اما ناگهان چیزی در زندگی او تغییر کرد، و این تغییر یکی از بزرگترین اسرار پیرامون زندگی دیکنسون است. در حدود سال 1850 او شروع به نوشتن شعر کرد. اولین اشعار او سنتی بود و از فرم رایج پیروی می‌کرد، اما با گذشت زمان و شروع به نوشتن حجم عظیمی از شعر، دیکنسون دست به نوآوری زد. در سال 1855 پس از تشویق فراوان خانواده‌اش به واشنگتن دی‌سی سفر کرد. او همچنین به فیلادلفیا رفت و سه هفته را در آنجا گذراند. هنگامی که در فیلادلفیا بود، با مردی باهوش و جدی به نام دکتر چارلز وادسورث آشنا شد که کشیشی در یکی از کلیساهای پرسبیتری در شهر بود. اکثر محققان موافقند که وادسورث مردی بود که دیکینسون عاشق او شد و مردی بود که الهام‌بخش بسیاری از شعرهای عاشقانه او بود. درست قبل از اینکه در سال 1861 وادسورث کلیسای فیلادلفیا را ترک کند و به سانفرانسیسکو نقل مکان کند، وادسورث از دیکنسون دیدن کرد تا به او بگوید که از آن‌جا می‌رود. هیچ کس در خانواده شاهد ملاقات آنها نبود، اما وقتی دیکینسون را ترک کرد، امیلی دچار حمله‌ی عصبی شد و او به مدت یک هفته بیمار بود و تقریباً بیناییش را از دست داد.

بسیاری از نوآوری های او اساس شعر مدرن را ساخته است. او بخشی از اشعارش را در بسته‌ای جا داد و پنهان می‌کرد.

در طول دهه‌های 1860 و 1870، دیکینسون منزوی‌تر شد. تنها لباس سفید می‌پوشید و هیچ‌کس را دیدار نمی‌کرد. در اواخر دهه 1870 و اوایل دهه 1880، تعدادی از افراد نزدیک به دیکنسون، از جمله مادرش، دوستش قاضی اوتیس لرد، برادرزاده جوانش، دوست خوبش هلن فیسک هانت و دکتر چارلز وادسورث، متوالی جان خود را از دست دادند. امیلی در 15 می سال 1886 درگذشت.

برای خرید انواع کتاب تاریخی می توانید به سایت بوکلند مراجعه نمایید.

این مطلب را به اشتراک بگذارید:
نظرات کاربران
نظر خود را بنویسید:
پربازدیدترین مطالب