او در این کتاب، یک جملهی معروف را نقل کرده است: «خوب، دشمن عالی است!» در واقع کالینز توضیح میدهد که شرایط خوبِ یک شرکت، چگونه باعث راحتطلبی مدیرانش میشود و ریسکپذیری آنها را برای عالیتر شدن، کاهش میدهد. او 3 ویژگی مهم را باعث موفقیت کسبوکارها میداند؛ افراد منضبط، تفکر منضبط و عملکرد منضبط. در واقع کالینز معتقد است که نظم و ثبات، عامل کلیدی رشد یک شرکت است.
او برای اثبات ادعای خود، ساختار 11 شرکت اقتصادی برتر آمریکا را که جهشی فوقالعاده در طولانیمدت داشتهاند، بررسی و عوامل موفقیت آنها را برای خوانندهی کتاب شرح داده است. شما میتوانید ادامهی این مطالب را در کتاب «از خوب به عالی» با ترجمهی ناهید سپهرپور دنبال کنید.
امیر، مخاطب کتاب در وبسایت گودریدز، نظر خود را اینگونه بیان کرده است: «من دانشجوی دکتری رشتهی مدیریت سیستم هستم. همیشه در ذهنم سوال بود که بهترین سبک مدیریت و رهبری چیست. این سوال را از اساتیدم هم میپرسیدم. تا اینکه یک روز به توصیهی دوستان به این کتاب رسیدم. آن را خواندم؛ فوقالعاده بود و به بهترین شکل جواب سوالم را داد. نویسنده تلاش کرده بود به نکات ریزی اشاره کند که یک شرکت عالی را از رقبای خوبش متمایز میکند. به هر حال کتاب را آنقدر دوست دارم که وقتی تدریس درس مبانی سازمان و مدیریت را به دانشجوهای لیسانس بر عهده گرفتم، پنج فصل اول این کتاب را با مشارکت خودشان کار کردم. خواندن این کتاب را به شما هم توضیه میکنم.»
«چرا نویسندگان باید این اثر را بخوانند؟ من فکر میکنم که خلق کتاب هم مانند کسبوکار بوده و لازم است که نویسندگان مختلف روی خودشان سرمایهگذاری کنند. کتاب «از خوب به عالی» راهنمای فوقالعادهای در این زمینه است که توضیح میدهد که عالی شدن شرکتهای بزرگ، بستگی به افراد دارد؛ افرادی که بتوانند یک سیستم عالیای بسازند که حتی پس از مرگشان همچنان باقی بماند. این نکته در مورد نویسندگان هم صادق است. هیچ نویسندهای دوست ندارد که کتابش پس از مرگش، فراموش شود. اثر «از خوب به عالی» به مخاطب خود آموزش میدهد که چگونه یک استراتژی مناسب تعیین کند، تیم خوبی بچیند و نظم و انظباط را وارد سیستم خود نماید. همچنین در مورد واقعبینی و مدیریت انتظارات هم نکات مهمی را مطرح میکند که به نظر من ارزش خواندن دارد.» این نظر آر.کی. گولد، یک نویسندهی تازهکار از ایالات متحده آمریکا بود.
مهدی عباسی، یکی از مخاطبان کتاب از تهران، چنین نظری دربارهی کتاب «از خوب به عالی» داده است: «خواندم و بسیار عالی بود. کتاب از بین 500 شرکت برتر امریکا، 11 شرکت که در مدت 15 سال سوددهی بیش از 3 برابر میانگین بازار را داشتهاند را انتخاب کرده، راز موفقیت آنها را بررسی کرده و به پارامترهای مهمی رسیده است که میتواند برای همه مفید باشد. جیم کالینز میگوید که به علم کاری ندارد؛ او این یازده شرکت را بررسی کرده و تمام کارهایی را که انجام میدهند را در این کتاب نوشته است. نتیجه هم کتاب مفیدی شده است که مطالب خواندنی و جالب زیادی دارد. مثلا فصل «تفکر خارپشتی» به من نکتهی مهمی را یاد داد که بارها و بارها از آن در مشورت دادن به دیگران استفاده کردم. نکته این بود که آن یازده شرکت تنها و تنها بر روی یک کار تمرکز داشتند؛ در واقع این نکته من را به یاد همان ضربالمثل معروف «مرد کاری و زن کاری تا بگردد روزگاری» انداخت. اما آن یک کار سه ویژگی مهم دارد: علاقه داشتن، استعداد و درآمدزا بودن. در کل کتاب بسیار خوب و آموزنده بود مخصوصا برای کسانی که دارای کسبوکار هستند و میخواهند پیشرفتی در کار خود داشته باشند. از طرفی برای کارآفرینان هم بسیار مفید است.»
به این قسمت از کتاب توجه کنید که دربارهی رشد شرکتها و انحرافشان از هدف اصلی است: «وقتی شرکتی رشد میکند و ابعاد پیچیدهتری مییابد، بهتدریج از مسیر موفقیت خود منحرف میشود و افراد جدید، مشتریان جدید، سفارشات جدید و محصولات جدید ذهنش را مشغول میکند. با این همه آشفتگی، آن چیزهایی که روزی بسیار دوستداشتنی و مطلوب بود، اکنون به هدفی ناهماهنگ و درهمریخته تبدیل میشود. نبود برنامهریزی، نبود نظم مالی، نبود سیستم و هر گونه انضباط و مقررات، تعادل و ثبات سازمان را از بین میبرد و مشکلات در همه حوزهها از جمله مسائل مربوط به مشتریها، گردش مالی و برنامهها ظاهر میشود.»
در بخشی از کتاب، نویسنده در مورد انگیزهی افراد در یک سازمان صحبت کرده است که آن را با یکدیگر میخوانیم: «اگر در سازمان افرادی شایسته داشته باشید، آنها خود باانگیزه خواهند بود. آنگاه پرسش مهم این است که چگونه میتوان سازمان را بهگونهای اداره کرد که انگیزه افراد از بین نرود؟ یکی از عواملی که انگیزه افراد را بهطور چشمگیری کاهش میدهد، امیدهای واهی و غیرواقعی و در پی آن نابودی ناشی از روبهرو نشدن با واقعیتهای ناخوشایند است. بله، رهبری یعنی دورنما داشتن، اما به همان نسبت به ایجاد فضایی که در آن حقایق مطرح و شنیده شوند و با حقایق ناخوشایند و بیرحم روبهرو شویم نیز رهبری گویند. یادمان نرود که بین فرصت «صحبت کردن» و فرصت «شنیده شدن» تفاوت زیادی وجود دارد. رهبران مؤسسههای «از خوب به عالی» این تفاوت را درک میکنند و فرهنگی به وجود میآورند که در آن افراد فرصت زیادی برای شنیده شدن و درنهایت شنیدن حقیقت دارند.»
این بخش از کتاب را بخوانید که در مورد نحوهی روبهرو شدن با مشکلات است: «استاکدیل به من آموخت آنچه افراد را از هم متمایز میکند وجود یا عدم وجود مشکلات نیست، بلکه چگونگی رویاوریی با مشکلات گریزناپذیر زندگی و دستوپنجه نرم کردن با چالشهای زندگی است. تناقض استاکدیل، یعنی این عبارت که ایمان داشته باشید پیروزی نهایی از آنِ شماست؛ پس با بدترین واقعیت موجود روبهرو شوید، به ما کمک میکند از عرصه مشکلات، پرتوان و پیروز و نه ضعیف و شکستخورده به در آییم. این درس نه فقط به من، به همه کسانی که آن را آموختهاند و کوشیدهاند به کار گیرند، کمک خواهد کرد.»
جیمز سی. کالینز، محقق، سخنران، مشاور و نویسنده آمریکایی، زادهی سال 1958 میلادی در شهر کلرادو است. او که فارغالتحصیل علوم ریاضیات از دانشگاه استنفورد بوده، مدرک «مدیریت ارشد کسبوکار» خود را هم از همین دانشگاه دریافت کرده است. کالینز به مدت دو سال در شرکت فناوری و اطلاعات HP، با سمت مدیر محصول مشغول به کار بود و پس از آن به آموزش در دانشگاه روی آورد.
او با همکاری ویلیام سی. لازیر، اولین کتاب خود را در سال 1992 با نام «فراتر از کارافرینی» منتشر کرد. از میان سایر آثار او میتوان به «ساختن برای ماندن»، «چرخاندن چرخ لنگر»، «قدرتمند چگونه سقوط میکند» و «از خوب به عالی» اشاره کرد. نشریات فوربس و ثینکر، کالینز را جزو 100 متفکرِ برترِ جهان در زمینهی کسبوکار معرفی کردهاند.