کتاب «از صفر به یک» را نویسندهای به نام پیتر تیل به همراهی بلیک مسترس نوشته است. این کتاب در سال ۲۰۱۴ به چاپ رسید و در همان سال مورد توجه مخاطبان زیادی قرار گرفت و مدتها در لیست کتابهای پرفروش بود. همچنین مجله فوربز در مورد این کتاب گفته است که خواندن آن به شما قدرت فرابشری میدهد.
این اثر را فَردی نوشته است که خودش انسان بسیار ریسکپذیری است و میتوان درسهای بسیاری از او آموخت. پیتر پیل در این کتاب شرح میدهد که چگونه شرکتهای بزرگ از هیچ متولد میشوند و با کار مداوم و مستمر به قدرت میرسند. در کتاب از «صفر به یک» میخوانیم که چگونه میتوان از راههایی منحصربهفرد و مبتکرانه برای خلق چیزهای جدید استفاده کرد. این کتاب ایدههایی کاملا نو، بکر و ارزشمند در زمینهی چگونگی خلق ارزش در همین دنیای فعلی ارائه میدهد که بسیار جذاب و قابل فکر کردن است.
میلاد نظرش را در مورد این کتاب اینگونه بیان میکند:
«این کتاب چشمههای جدیدی از زیروبم کسبوکارهای نوپا یا به اصطلاح استارتاپ را به روی من باز کرد و درسهای بسیار زیادی از آن گرفتم. درسهایی که هم باعث انگیزه در من شد و هم اینکه همراه با تجربه و اطلاعاتی عمیق همراه بود که در ادامهی زندگی و کسبوکارم حتما از آنها استفاده خواهم کرد. »
پاراگرافی از کتاب را که در مورد یک سوال اساسی در زمان استخدام است را در زیر میخوانیم:
«هر وقت برای استخدام با کسی مصاحبه میکنم دوست دارم این پرسش را طرح کنم که: «چه حقیقت مهمی رو قبول داری که خیلیها قبولش ندارن؟» این پرسشی صریح است که به نظر میتوان بهسادگی آن را پاسخ داد، ولی در واقع، اینطور نیست. پاسخ دادن به این پرسش به لحاظ نظری دشوار است، چون همه قبول دارند دانشی که در مدرسه میآموزیم، اثبات شده و مسلم است و بیشتر آدمها فقط به آن دانش دسترسی داشتهاند. پاسخ این پرسش از نظر روانشناختی هم دشوار است، چون هر کسی میداند پاسخی که میخواهد بگوید طرفدار چندانی ندارد. کمتر کسی تفکر خلاق دارد، ولی شجاعت و شهامت از تفکر خلاق هم کمیابتر است .اغلب اوقات پاسخهایی از این دست میشنوم: «نظام آموزشیمون ناکارآمده و باید بهسرعت فکری به حالش کرد»، «آمریکا استثنائیه»، «خدایی وجود نداره.» اینها پاسخهای مد نظرم نیستند. شاید پاسخهای اول و دوم حقیقت داشته باشد، ولی همین حالا هم بسیاری از مردم با آن موافقند. عبارت سوم نیز در یک مباحثهی آشنای قدیمی، از یک طرف جانبداری میکند. پاسخ مناسب به این پرسش میتواند به این شکل باشد: «بیشتر مردم به ایکس باور دارند، ولی حقیقت مخالف ایکس است». من پاسخ خود را در ادامهی همین فصل بیان میکنم.»
در پاراگراف زیر، اشارهای به شرکتهای نوپا و کوچک و فناوریهای که از دل آنها بیرون میآید، شده است:
«فناوریهای جدید بیشتر از دل کسبوکارهای جدید یا همان شرکتهای نوپا بیرون میآیند. از پدران بنیانگذار در سیاست گرفته تا انجمن سلطنتی در علوم تا «باند هشت خائن؟» شرکت فرچایلد سمی کاندکتور در حوزهی کسبوکار، همواره گروهی کوچک با نوعی رسالت گرد هم میآیند و جهان را به جای بهتری تبدیل میکنند. اگر بخواهیم بدبین باشیم، ظهور شرکتهای نوپا به این دلیل است که: خلق و توسعهی چیزهای جدید در سازمانهای بزرگ، دشوار و بهتنهایی انجام دادن آن حتی دشوارتر هم هست. مسیر تودرتوی سلسله مراتب اداری این کار را با کندی مواجه میکند و منافع نهادینه شده با خطرپذیری میانهای ندارند. در سازمانهای بسیار ناکارآمد، برای پیشرفت شغلی تظاهر به سرانجام رساندن کار نسبت به انجام واقعی آن، راهبرد بهتری است (اگر چنین رویهای در شرکتتان حاکم است، بهتر است همین حالا استعفا دهید). از سوی دیگر، شاید نابغهای به تنهایی، اثری هنری یا ادبی خلق کند، ولی هرگز نمیتواند کل یک صنعت را پایهگذاری کند. شرکتهای نوپا معتقدند برای پیشبرد کار باید با دیگران همکاری کرد، ولی در عین حال باید تا جای ممکن کوچک باقی ماند. اگر بخواهیم خوشبین باشیم: یک شرکت نوپا گروهی متشکل از بیشترین افرادی است که آنها را برای ساخت آیندهای متفاوت توانستهاید به اجرای طرحی متقاعد کنید. مهمترین نقطه قوت یک شرکت جدید، تفکر نو است. اندازهی کوچک نهتنها چابکی به همراه میآورد بلکه مهمتر از آن، فضایی برای تفکر در اختیارمان میگذارد.»
پاراگرافی از کتاب را که به باورهای مرسوم گذشته و تاثیر آن و تفاوت آن با زندگی امروزه میپردازد را در زیر میخوانیم:
«این جملهی قدیمی را در نظر بگیرید: علت وجودی شرکتها کسب درآمد و نه زیان است. درستی این جمله برای هر انسان عاقلی واضح است. ولی در اواخر سالهای ۱۹۹۰ برای خیلیها آنچنان واضح نبود و سرمایهگذاران همین که ضرر نمیکردند کلاهشان را بالا میانداختند و آن را سرمایهگذاری در آیندهای وسیعتر و درخشانتر میدانستند. خرد متعارف «اقتصاد نوین»، تعداد بازدیدها از وبسایت را به عنوان یک ابزار سنجش مالی معتبر پذیرفته بود و آن را معتبرتر از چیز خشک و بیروحی مثل سودآوری میدانست. باورهای مرسوم گذشته فقط وقتی به گذشته نگاه میکنیم، اشتباه و بیپایه و اساس به نظر میرسند و در زمان خود این¬طور نبودهاند. وقتی یکی از این باورها از هم میپاشد، آن را حباب مینامیم. ولی پیامدهای تشکیل حباب پس از ترکیدن آن از بین نمیرود. شور و شوق سالهای ۱۹۹۰ به اینترنت، بزرگترین حباب پس از بحران سال ۱۹۲۹ اقتصاد آمریکا بوده است و امروزه درسی که از آن یاد گرفتیم، تفکرمان را دربارهی فناوری تعریف و تحریف کرده است. فراموش نکنید که اولین گام برای تفکر صحیح، شک کردن به دانستههایمان دربارهی گذشته است.»
پیتر تیل، یک کارآفرین و سرمایهگذار مشهور است. او پیپال را در سال ۱۹۹۸ راهاندازی کرد و به عنوان یک مدیرعامل به راهبری آن پرداخت و در سال ۲۰۰۲ آن را تبدیل به سهامی عام نمود و یک دورهی جدید در تجارت سریع و امن آنلاین را آغاز کرد. او همچنین سرمایهی اولیه را برای لینکدین، یلپ و دهها استارتآپ دیگر حوزهی فناوری فراهم کرده است.