کتاب «آواز قو» (The Listerdale Mystery)، نوشتهی «آگاتا کریستی» است که نخستین بار در سال 1934 چاپ شد. این کتاب شامل چندین داستان هیجانانگیز و معمایی مانند «دختری در قطار»، «کلبهی فیلومل»، «تصادف» و ... است.
سریالی بر اساس این کتاب در سال 1947 ساخته شده است. آگاتا کریستی این بار هم توانست در قالب داستانهای کوتاه موفق ظاهر شود و پروندههای پیچیده و غیرقابلپیشبینی را به مخاطبان عرضه کند.
نظرات زیر را از بین دیدگاههای ثبت شده در سایت آمازون میخوانیم. یکی از خوانندگان، کتاب را لذتبخش معرفی میکند و نوشته است: «این کتاب شامل چندین داستان کوتاه است. داستانهایی با موضوعات مختلف مانند داستانهای عاشقانه، رازآلود و سرگرمکننده. برای علاقهمندان به داستانهای کوتاه گزینهی بسیار مناسبی است و با متن روانی که دارد، سریع خوانده میشود.»
مخاطب دیگری که خود را از طرفداران آگاتا کریستی میداند، مینویسد: «این کتاب با داستانهای کوتاهش جنبهی متفاوتی از هنر و استعداد کریستی را به نمایش میگذارد. داستانهای کوتاهی که تنها با چند صفحهی مختصر شما را مجذوب خود میکند. این کتاب بسیار دلپذیر است.»
کتاب «آواز قو» با داستانی به نام معمای لیستردایل آغاز میشود: «خانم وینسنت مشغول جمع زدن اعداد و ارقام بود. یکی دو بار آه کشید و دست بر پیشانی دردناکش گذاشت. از قدیم از حساب متنفر بود. ولی حالا مجبور بود این کار را انجام بدهد. مجبور بود پشت سر هم حسابها و خرجهای کوچک را با هم جمع بزند و حاصل این جمعها هم همیشه متحیرش میکرد و زنگ خطر را برایش به صدا در میآورد. با خودش فکر کرد «ممکن نیست که اینقدر خرج داشته باشم» و دوباره عددها را بالا و پایین کرد.»
در ادامه در قسمتی از کتاب، خانم وینست دربارهی ازدواج دخترش به فکر فرو میرود: «مردم هرچه میخواهند بگویند، اما ظاهر خانوادهی دختر واقعاً میتواند ذوق مردها را برای ازدواج کور کند. اگر کمی بعد از این بود، مثلاً اگر با هم نامزد بودند، این مسئله مهم نبود. جیم تا آن موقع فهمیده بود که باربارا چه دختر مهربان و جذابی است. اما برای جوانها راحتتر است که براساس محیط اطراف آدمها در موردشان تصمیم بگیرند. همین روپرت، حالا دیگر خیلی با آنچه قبلاً بود تفاوت کرده است. نه اینکه من دلم بخواهد بچههایم گندهدماغ بار بیایند. نه، اصلاً موضوع این نیست. اما راستش، خود من هم اصلاً خوش ندارم که پسرم با آن دخترک عفریتهی صاحب سیگارفروشی نامزد کند.»
در قسمت دیگری از کتاب آمده است: «مرگ، موقتی بود و تنها تا زمانی دوام داشت که بتواند باعث خندهی کودکانی شود که با شلوار راحتی جلوی تلویزیون نشسته بودند، پا روی پا انداخته بودند و مشت مشت بیسکوییتهای میوهای میخوردند.»
آگاتا کریستی (Agatha Christie)، زادهی ۱۸۹۰، نویسندهی انگلیسی داستانهای جنایی و ادبیات کارآگاهی بود. کریستی، اولین نویسندهای است که کتابهایش بیشترین ترجمه را به زبانهای مختلف دنیا داشته است. او با نام مستعار مِری وستماکوت داستانهای عاشقانه و رمانتیک نیز نوشته است، ولی شهرت اصلیاش به خاطر ۶۶ رمان جنایی اوست.
داستانهای آگاتا کریستی، به خصوص آن دسته که دربارهی ماجراهای «کارآگاه هرکول پوآرو» یا «خانم مارپل» هستند، نهتنها لقب «ملکه جنایت» را برای او به ارمغان آوردند بلکه وی را بهعنوان یکی از مهمترین و مبتکرترین نویسندگانی که در راه توسعه و تکامل داستانهای جنایی کوشیدهاند نیز معرفی و مطرح کردند. آگاتا در سال ۱۹۳۰ با باستانشناسی به نام سر ماکس مالووان که ۱۴ سال از او جوانتر بود، ازدواج کرد و با او به سفرهای فراوانی رفت.
از دیگر آثار وی میتوان به کتابهای «و آنگاه هیچکس نماند»، «قتل راجر آکروید»، «جنایت در کریسمس» و «قتل در خانه کشیش» اشاره کرد.