زوال حافظه بیماری دردناکیست که عموما اطرافیان بیمار را درگیر چالشهایی روانی عاطفی میکند، اگر به یاد مادرمان نیاییم یا اسم ما به خاطرش نیاید، به حتم غمی عمیق را تجربه خواهیم کرد. «آخرین رویای فروغ» به همین موضوع پرداخته است. خواننده همراه با روایت گیرا و سادهی «آخرین رویای فروغ» به رازی عمیق و نهفته در یاد مادر فرتوت داستان پی میبرد.
نثر سیامک گلشیری ساده، جذاب و صمیمیست. این رمان که به زندگی یک خانوادهی ایرانی و گردهم قرار گرفتن دوبارهی اعضای خانواده برای رسیدگی به مادر میپردازد، برای علاقمندان به داستانهای ایرانی قابل توجه و خواندنیست. لحن این اثر سیامک گلشیری به گونهایست که خواننده با تورق ابتدایی کتاب ترغیب به مطالعهی داستان میشود.
بسیاری از خوانندگان «آخرین رویای فروغ» آن را به تماشای فیلمی ایرانی شبیه دانستهاند. روایت داستانی و نحوهی پرداختن به بطن داستان بسیار شبیه به اثری سینماییست که گویی برای تماشای خانوادگی هم مناسب است. یکی از کسانی که کتاب را مطالعه کرده چنین نوشته: «کتابهای سیامک گلشیری واقعا حرف ندارند. آخرش باعث میشن تو فکر بری و از خودت بپرسی چی شد؟؟!! تا یه مدتی هم ذهنتو درگیر خودش میکنن... قلمش شدیدا گیراست و نمیتونی برای یه لحظه هم که شده کتاب رو زمین بذاری.»
تاثیرگذاری و در یاد ماندن یکی از ویژگیهای مهم رمانهای داستانیست که بیش از هرچیزی مخاطب را با خود همراه کرده و باعث همزاتپنداری نیز میشود، بسیاری از کسانی که این اثر را مطالعه کردهاند چنین نظری داشتهاند: «حسی که بعد تموم شدن کتاب داشتم رو دوست داشتم. روایتی ساده و تاملبرانگیز از یه خانواده ایرانی. خوبی کتاب اینه که چندان دور و عجیب بنظر نمیاد، برعکس خیلی خودمونیه. فکر میکنم فیلمی ایرانی شبیه به این داستان رو قبلا دیده باشم. احساساتی که این داستان بهش اشاره میکنه شاید قبلا کمتر مورد توجه بوده ومیتونه شما رو با خودش همراه کنه.»
دیگر مخاطبی که به نثر این نویسنده آشنا بوده و آثاری دیگر از او را مطالعه کرده، دربارهی آخرین رویای فروغ نوشته است: «داستانی که بسیار شبیه فیلم سینماییه. نثر جذاب و پرکشش اما بسیاری از گره های داستان در میانه رها شدند. داستان کمی خام بنظر میرسه و نیاز به پرداخت بیشتری از شخصیتها وجود داره مخصوصا شخصیت فروغ. گویا درست مثل فیلم سینمایی که محدودیت زمانی داره و باید یه سری مسائل تو یک ساعت و نیم نشون داده بشه داستان هم با چنین محدودیتی مواجه بوده و فرصت پرداختن بیشتر نداشته. درونمایه داستان هم شاید چنین فرصتی فراهم نمیکنه. در کل جذاب و معمولی با چند تصویرسازی قوی اما اندک.»
اتفاقات خانوادگی به زبانی ساده و صمیمی که مربوط به فرهنگ ایرانی بوده و رئالیسم باورپذیری را ارائه میدهد در آخرین رویای فروغ مشاهده میشود، در این رمان میخوانیم: «آرزو گفت: «دو هفته پیش همین موقعها بود که به مامان زنگ زدم. میخواستم باهاش دربارهی یه چیزی مشورت کنم. بهم گفت یه رستوران خیلی خوب نزدیک خونهش باز شده. گفت میخواد یه روز من و امیر رو دعوت کنه خونهش و به غذای خیلی عالی از اون جا برامون سفارش بده. چطور یه دفعه یه همچین اتفاقی افتاد؟ هنوز باورم نمیشه. خدایا.» صدایش میلرزید. بعد یک دفعه، مثل آدمی که یادش افتاده باشد کار مهمی را انجام نداده، صندلیاش را عقب داد و از جا بلند شد. گفت:«مامان با اون وضع خوابیده اون بالا. دیگه هیچ کدوم مونو نمیشناسه. اون وقت ما نشستهیم این پایین داریم حرفهای صدمن یه غاز میزنیم.»
در جایی دیگر از آخرین رویای فروغ، با اشاره به زوال حافظهی مادر خانواده میخوانیم: «آذر گفت: «فردا پس فردا همه مونو میشناسه. میشه عین اولش.» آرزو گفت: «از کجا میدونی؟ از کجا میدونی که میشه عین اولش؟ اگه همین طوری موند، چی؟ اگه دیگه هیچ کدوم مونو نشناخت چی؟» آذر بلند شد رفت طرفش. گفت: «خوب میشه، آرزو. من مثل روز برام روشنه. مطمئن باش حافظهش برمیگرده.» خیال میکنی. برو یه نگاه بهش بنداز. دیگه خوب نمیشه.» نادر گفت: «میدونی توی این سه روز بیماری چی کشید! ما تازه دیشب از بیمارستان آوردیمش. معلومه که حالا تا یه دو سه روز این طوریه. ولی مطمئن باش بهتر میشه.»
سیامک گلشیری در خانوادهای به دنیا آمد که عمویش هوشنگ گلشیری یکی از مهمترین داستان نویسان معاصر ایرانیست و پدرش احمد گلشیری نیز مترجمی مهم و شناخته شده است. او به صورتی مستقل از زیر سایهی این نامها بیرون آمده و تاکنون کتابهای بسیاری نوشته و جوایز متعددی کسب کرده است. از مشخصات داستانهای او میتوان به دیالوگهای ساده و بسیار اشاره کرد و نثر او را بیطرفانه و ساده و بدون بازیهای فرمی و زبانی در نظر گرفت. سیامک گلشیری تا کنون نزدیک به بیست رمان و داستان منتشر کرده است و از میان آثار به چاپ رسیدهی او میتوان به رمان «نفرین شدگان»، «اولین روز تابستان» و مجموعه داستان «رژ قرمز» اشاره کرد.