استنطاق؛ مشروح بازجوییهای داستایفسکی در زندان تزار نوشتۀ فئودور داستایفسکی مجموعهای است از بازجوییهای داستایفسکی و همراهانش در زندان که در سال 1860، پس از آزادی از زندان و رهایی از اعدام، توسط خود داستایفسکی بازنویسی و گردآوری شده است. استنطاق توسط نشر برج و با ترجمۀ عبدالمجید احمدی در سال 1400 به فارسی منتشر شد.
در مقدمۀ کتاب آمده: «فرایند بازداشت، بازجویی، محاکمه، عفو پای چوبۀ دار، حبس در اردوگاه سیبری، تبعید و دوری دهساله از شهر پترزبورگ، هم به زعم خودِ فیودور داستایفسکی و هم از دیدگاه معاصران و محققان زندگی و آثار داستایفسکی، تأثیر عمیقی بر او گذاشت و نگرش و جهانبینیاش را دگرگون ساخت. داستایفسکی در نیمهشب بیستوسوم آوریل سال 1849 در خانهاش بازداشت شد. او و همفکرانش به اقدام علیه نظام حاکم بر روسیه و براندازی متهم شدند، ماجرایی که به "جریان محفل پتراشفسکی" معروف شد.»
محفل پتراشفسکی، یک گروه بحث و گفتوگوی ادبی بود که با همراهی روشنفکران در سنپترزبورگ برگزار میشد و داستایفسکی نیز یکی از اعضای این محفل بود. درواقع این میخائیل پتراشفسکی، فعال اجتماعی و سیاسی بود که این حلقه را بنا نهاد. او از پاییز 1845 دوستان و همفکران تحولخواه خود را در منزل شخصیاش گرد هم میآورد. محور اصلی این محفل سوسیالیسم اتوپیایی بود. این نشستها از بهار 1846 بهصورت منظم، هر جمعهشب برگزار میشد. اعضای این جریان تئوریهای اقتصادی و سیاسی را بررسی میکردند. نهایتاً نیز داستایفسکی به همراه اعضای دیگر این محفل، دستگیر و به اعدام محکوم شدند؛ اما در لحظات آخر، هنگامیکه برای اعدام آماده ایستاده بودند، مورد بخشش قرار گرفتند.
استنطاق شامل دو بخش است. بخش اول شامل توضیحات داستایفسکی دربارۀ پروندۀ خودش و دیگر اعضای محفل است؛ بخش دوم نیز شامل مشروح بازجوییهایی است که طی فرایند رسیدگی به پرونده، از داستایفسکی صورت گرفته است.
برخی از نظرات ثبتشده در سایت goodreads:
ـ «... شرح نوع بازجوییها جالب است. برای من که دربارۀ شوروی مطالعاتی دارم، راهگشا بود. یعنی شرح دادگاهها و چگونگی برگزاری آنها.»
ـ «مسئله اینجاست که این آرزوی خیر داشتن برای کشور، آرزوی مُجازی است یا خیر؟»
ـ «این کتاب شناخت خیلی خوبی دربارۀ داستایفسکی به دست میداد. البته من بارها شرح زندگانی او را خواندهام، ولی خواندن واو به واو بازجوییها و شرحی که خود داستایفسکی از جریان دستگیری و محاکمهاش نوشته، حس عجیبی داشت.»
در بخشی از کتاب میخوانیم: «من همواره غمگین میشوم که میبینم همۀ ما، انگار به حکمِ غریزه، از چیزی میترسیم. وقتی که دور هم در مکانی عمومی جمع میشویم، میترسیم و با کمال بیاعتمادی یکدیگر را تماشا میکنیم. دائماً اطرافیان را میپاییم و همواره به شخصی یا چیزی مظنونیم. با دلهره منتظریم ببینیم آیا کسی از سیاست حرفی به میان میآورد یا نه. اگر هم کسی از سیاست حرف میزند، سعی میکند آرام لبهایش را بجنباند و ژست رمزآلودی بگیرد، حتی وقتی که دارد از کشور دوری مثل فرانسه صحبت میکند. مردم میگویند "اوضاع کشور ما از این لحاظ بهتر است. حداقل سر چهارراه کسی عقایدش را فریاد نمیزند". بنده شکی ندارم که کسی در مخالفت با ایشان حرفی نخواهد زد. اما این سکوتِ بیش از حد ـ این ترسِ بیش از حد ـ فضای زندگی روزمرۀ ما را تیرهوتار و دنیای ما را حزنانگیز و ناشاد میکند. و دردآورتر از همه آنکه این ظلمات حاکم سرابی بیش نیست، زیرا منطقی پشت ترس ما نیست. بیهوده است (من به این امر ایمان دارم). همۀ این احتیاطها و ترسها پیش از هر چیز ساخته و پرداختۀ ذهن ماست و ما خودمان بیهوده حکومت را با رمزآلودگی و بیاعتمادیِ خود به زحمت میاندازیم. در چنین شرایطی است که سروصدای زیادی بر سر هیچ و پوچ بلند میشود. شما اگر پیشپاافتادهترین واژه را با صدای بلند ادا کنید، طنینی غیرعادی مییابد و حقیقتی که از آن حرف میزنید، ابعاد بسیار گستردهای پیدا میکند.»
فیودور میخایلوویچ داستایفسکی (1881ـ1821) نویسندۀ مشهور و تأثیرگذار اهل روسیه است. بسیاری او را بزرگترین نویسندۀ روانشناختی جهان به حساب میآورند. بیشتر داستانهای داستایفسکی سرگذشت مردمانی است عصیانگر، بیمار و روانپریش.داستایفسکی پس از فارغالتحصیلی از دانشکدۀ نظامی، شغلی در ادارۀ مهندسی وزارت جنگ به دست آورد. پس از مدتی برای امرار معاش به ترجمۀ آثار ادبی نیز روی آورد. اوژنی گرانده را در سال 1844 ترجمه کرد و در همین سال از ارتش نیز بیرون آمد. او پس از نوشتن بیچارگان وارد محافل نویسندگان رادیکال و ساختارشکن بزرگ در سنپترزبورگ شد و برای خود شهرتی به دست آورد.
داستایفسکی در طی دوران فعالیتش آثار فراوانی از خود به یادگار گذاشت. ازجملۀ این آثار میتوان به آزردگان، قمارباز، خاطرات خانۀ اموات، یادداشتهای زیرزمینی، جنایت و مکافات، ابله، جنزدگان، جوان خام، برادران کارامازوف و همیشه شوهر اشاره کرد.