شاید نام این کتاب تا حدی نامفهوم باشد ولی درواقع کتاب «محدودیت صفر» اشاره به جایی دارد که در آن محدودیتی برای شکوفا شدن و رسیدن به اهداف وجود ندارد و دقیقا همان لحظهای است که ما با خودشناسی و پذیرفتن تمام مسئولیتها، بسیاری از مشکلات زندگیمان حل میشود و در واقع محدودیت صفر را میتوان به حالت عشق خالص نیز تعبیر کرد. دانش و روش اسرارآمیزی که بومیان هاوایی از آن استفاده میکردند، «هواوپونوپونو» نام دارد. یکی از چندین موضوعی که کتاب به آن میپردازد، آشنایی نویسنده با روانشناس مرموزی است به نام ایهالیا کالا هیو لن. روانشناسی که موفق شده تمام تبهکاران روانی بستری در یکی از بیمارستانهای هاوایی را شفا دهد.
پوران نظرش را در مورد این کتاب اینگونه بیان میکند: «کتابی جذاب که تا انتهای داستان شما را میکشاند. یکی از دلایل جذابیت این کتاب، موضوع آن است که باعث میشود حتما خواندنش را شروع کنید. در ادامه کتاب شما با روشی آشنا میشوید که به کمک آن میتوان به بینهایتها دست پیدا کرد و خوشبختی را به معنای واقعی در زندگی پیدا کرد، محدودیت صفر شما را به بینهایتها خواهد رساند. پس حتما خواندنش را همین حالا آغاز کنید.»
پاراگراف ابتدایی کتاب را در زیر میخوانیم: «بر شما باد آرامش، تمام آرامش من. در آگوست ۲۰۰۴، در غرفهای در انجمن ملی همایش سالانه کاربران هیپنوتیزم فعالیت میکردم. از حضور مردم، وقایع، انرژی و تبادل اطلاعات لذت میبردم؛ اما آمادگی اتفاقی را نداشتم که از آن روز شروع شد و زندگیام را دگرگون ساخت. دوستم، مارک ریان با من در غرفه کار میکرد؛ همچنین مارک در زمنیه هیپنوتیزمدرمانی تخصص دارد و بسیار روشنفکر، کنجکاو همراه با فنبیان خوب و وقتی با موضوع کاوش زندگی و تمام اسرار آن روبهرو میشود، کلامش بسیار تأثیرگذار است. اغلب گفتوگوهای ما ساعتها طول میکشید. درباره الگوهایمان از میلتون اریکسون تا چهرههای نه چندان معروف، در خصوص شیوههای درمانی صحبت میکردیم. در طول یکی از این گفتوگوها، مارک با این سؤال مرا غافلگیر کرد: «آیا تا به حال شنیدهاید که درمانگری بدون دیدن مردم، آنها را شفا دهد؟ و از شنیدن این سؤال تعجب کردم. در مورد روحدرمانی و درمان از راه دور چیزهایی شنیده بودم؛ اما به نظر میرسید مارک به موضوع دیگری اشاره دارد. روانشناسی که میگویند تمام مجرمان روانی بیمارستان را شفا داده؛ اما هرگز یک بیمار را ندیده است.»
پاراگرافی از کتاب که در مورد هواوپونوپونو است را در زیر میخوانیم: «تعریفی از هواوپونوپونو پیدا کردم: «هواوپونوپونو فرایند رها کردن انرژیهای سمی درون شماست تا تأثیر افکار، گفتار، رفتار و اعمال الهی را مشاهده کنید.» اصلا متوجه منظورش نشدم؛ بنابراین بیشتر جستوجو کردم تا به این مطلب رسیدم: «به زبان ساده هواوپونوپونو به معنای اصلاح یا تصحیح اشتباه است. طبق گفته هاواییهای باستانی، خطا از افکاری ناشی میشود که به خاطرات دردناک گذشته آلوده است. هواوپونوپونو روشی برای رها کردن انرژی این افکار دردناک یا خطاهایی ارائه میدهد که باعث تعادل نداشتن یا بیماری میشوند.» بله، جالب است! اما منظورش چیست؟ در هنگام جستوجوی سایت، اطلاعاتی در مورد روانشناس مرموزی یافتم که بدون دیدن افراد آنها را شفا میداد، فهمیدم که شکل بهروز شدهای از روش هواوپونوپونو است که «شناخت هویت فردی از طریق هواوپونوپونو» نام دارد. وانمود نکردم که معنی همه اینها را میدانم؛ مارک هم همینطور. دوباره شروع به جستوجو کردیم. لپتاپ ما مانند اسبی بود که با آن در دنیای بیانتهای مجازی میتاختیم. در جستوجوی پاسخی بودیم. مشتاقانه به دنبال مطالب میگشتیم.»
پاراگرافی از کتاب را که به عجیب بودن ماجرای روانشناس مرموز میپردازد را در زیر میخوانیم:
«وقتی به خانهام در حومه شهر آستین در تگزاس برگشتم، نمیتوانستم داستان درمانگری را فراموش کنم که بدون دیدن و معاینه کردن، بیماران را درمان میکند. این چه روشی بود؟ او چه کسی بود؟ آیا داستان او یک حقه بود؟ به خاطر بیست سال فعالیت در حوزه رشد فردی، که اکثرا در کتابهایم به ترتیب «ماجراجویی در درون» و«عامل جذب» آورده شده، دیگر همه میدانند که باید بیشتر بدانم. همیشه کنجکاو بودم. هفت سال با یک روحانی مباحثه داشتم. با اساتید خودیاری و افراد دانا، نویسندگان و سخنرانان، عرفا و جادوگران ذهن، مصاحبه کردهام. به خاطر موفقیت کتابهای اخیرم، حالا میتوانم بسیاری از متخصصان برجسته در زمینه رشد شخصی را دوستان خودم خطاب کنم؛ اما نتوانستم از داستان این درمانگر چیزی سردربیاورم. این موضوع فرق میکرد. یک موفقیت بزرگ بود. باید بیشتر بدانم. بنابراین دوباره به تحقیق ادامه دادم. در گذشته یک کارآگاه شخصی استخدام کرده بودم تا افراد گمشده را پیدا کند. وقتی برای کتاب «هفت راز گمشده موفقیت» درباره زندگی نابغهی تحقیقات، یعنی بروس بارتون مینوشتم، یک کارآگاه شخصی استخدام کردم. برای پیدا کردن دکتر هولن تصمیم گرفتم یک کارآگاه شخصی استخدام کنم که اتفاق عجیبی افتاد.»
جو ویتالی در 29 دسامبر 1954 در اوهایو آمریکا متولد شد. او یک مدرس روحانی است که یکی از دلایل معروفیتش حضور در فیلم راز و نوشتن کتابهای «محدودیت صفر»، «حضور در وضعیت صفر» و «عامل جذب»است. او در سنین جوانی به کتابخوانی علاقهمند شد و کتاب را منبع آرامش و خرد میداند. جالب است بدانید جو ویتالی به دلیل سو رفتارهای خانوادگی، مدتها در خیابانهای دالاس کارتنخواب بود و از همان زمان با کتاب خواندن خو گرفت.