کتاب «الکترا» نوشتهی اوریپید را غلامرضا شهبازی به فارسی برگردانده و نشر بیدگل آن را منتشر کرده است. اوریپید در نمایشنامهی «الکترا» به شخصیتی افسانهای در دوران یونان باستان میپردازد.
کتاب «الکترا» نوشتهی اوریپید را غلامرضا شهبازی به فارسی برگردانده و نشر بیدگل آن را منتشر کرده است. اوریپید در نمایشنامهی «الکترا» به شخصیتی افسانهای در دوران یونان باستان میپردازد. داستان به این شکل است که وقتی مادرِ الکترا دست به قتل پدرش یعنی آگامنون میزند، الکترا هم برادرش را از خانه بیرون میکند تا نجات یابد. اما سالها بعد الکترا و بردارش انتقام قتل پدرشان را از مادر میگیرند. اوریپید از شاعران و نمایشنامهنویسان یونان باستان است که شهرت زیادی دارد و این اثر نیز از جمله آثار کلاسیک محسوب میشود. این کتاب برای کسانی که به نمایشنامه علاقه دارند، مناسب است.
اوریپید نمایشنامههای متعددی نوشته اما تعداد دقیق آنها روشن نیست و در منابع مختلف هم عددهای مختلفی ذکر شده است. اما اگر دقت کنیم در قیاس با تراژدینویسان بزرگی که قبل از او زندگی میکردند، کتابهای بیشتری از او به جای مانده و این به خاطر ارزشی است که پس از مرگش برای آثارش قائل شدند. چنانکه در نمایشنامهی «الکترا» میخوانیم الکترا با یک دهقان ازدواج کرده و سالها از بردارش جدا مانده است. این جدایی تا حدی است که وقتی برادرش –اورستس- را میبیند، او را نمیشناسد. اوریپید و سوفوکل هر دو در نمایشنامههای الکترا دربارهی مساله انتقام فرزندان حرف میزنند. الکترا به عنوان کسی که خواهان استقرار عدالت است، به خاطر خیانتی که به پدرش شده، بهشدت ناراحت است و آرام و قرار ندارد. همچنین، الکترایِ اوریپید زنی شوهردار است و اتفاقات داستان هم در فضایی دور از کاخ شکل میگیرد. نکته دیگر اینکه، الکترا با وجود ازدواجش باکره میماند و این بدان معنی است که دهقان مردی شریف بوده است. خودِ الکترا هم روحیهی خاصی دارد و از حرفزدن و معاشرت با مردانی که آنها را نمیشناسد، پرهیز میکند.
جملاتی از کتاب که شاید انگیزه خواندن باشند
«الکترا: شب تیره پرستار اختران زرین! شبها این آوند را بر سر میگذارم و از چشمه آب میآورم. بهراستی من آن اندازه خوار نیستم. اما برآنم تا بیداد آیگیستوس را به خدایان بنمایم. من برای پدرم به آسمان بیکران ضجه میزنم. مادرم آن تینداریایی ملعون، مرا از خانه راند تا شویش را مدیون خود سازد. او برای آیگیستوس فرزندانی دیگر آورده است و از این رو اورستس و من در چشمش بیمقداران خاندانش هستیم. دهقان: چرا چنین است؟ دخترک بینوا که تو برای من دچار رنج و زحمت شوی. تو که با ظرافت بالیدهای؟ چرا وقتی به تو میگویم، از این کار دست نمیکشی؟ الکترا: من تو را دوست خود و برابر با خدایان میدانم. چرا که در میان آلامم تو بر من دست نیازیدی. این موهبتی برای میرندگان است که به گاه بدبختی کسی مانند تو را بیابند تا مرهمی برای زخمهاشان باشد. بر من است تا میتوانم بار از دوش تو بردارم. با این که از من نخواستهاند در کشیدن بار زندگی با تو انباز شوم، آن را برایت سبکتر میسازم. تو به قدر کفایت در بیرون از خانه رنج میبری، بر من است تا به کار خانه برسم. وقتی کشتگری از کشتزار به خانه میآید برایش خوشایند است که همه چیز را به سامان بیابد. دهقان: اگر این در سر توست به کارت برس. در حقیقت چشمه خیلی دور از این خانه نیست. سپیده میزند. من رمه را به صحرا میبرم و زمین را کشت میکنم. هیچ مرد تنآسایی نمیتواند بی رنج و زحمت زندگیاش را بگذراند، حتی اگر هماره نام خدایان بر لبانش باشد.»
درباره نویسنده
اوریپید (نمایشنامهنویس یونان باستان) که برآمده از خانوادهای مرفه بود، توسط آناکساگوراس و پرودیکوس آموزش دید و پرورش یافت، و همواره به فلسفه و افکار فلسفی علاقه نشان میداد. اوریپید در طول عمرش آثار مهمی نوشت اما در زمان حیات چندان نیکبخت نبود و ارزش آثار او پس از مرگش شناخته شد. او را ملحد میدانستند و اتهامهایی در طول زندگی نسبت به او روا داشتند. آریستوفانس هم از افرادی بود که افکار الحادی اوریپید را نقد میکرد و پس از مرگش نیز دست از نقد او برنداشت. در نهایت، اوریپید به دعوت آرخلائوس که پادشاه مقدونیه بود، راهی آن دیار شد و در آنجا او را بسیار محترم شمردند. او در مقدونیه بود که مجال بیشتری برای کار پیدا کرد و نمایشنامهای نیز با نام آرخلائوس از خود به جای گذاشت.