«یک روز مانده به عید پاک» عنوان کتابی نوشتهی زویا پیرزاد است که نخستین بار در سال 1997 منتشر شد. در این کتاب درخشان و در عین حال گزنده، مانند بسیاری دیگر از کتابهای پیرزاد، احساسات و زندگی زنان به تصویر کشیده شده، اما نکتهی برجستهای که در «یک روز مانده به عید پاک» دیده میشود آن است که این بار پیرزاد داستان را از زبان یک مرد بیان میکند و بسیار خوب از پس این کار برآمده است. کتاب فوق را نشر مرکز منتشر کرده است.
زویا پیرزاد تبحر بسیاری در نوشتن از مسائل و مصائب زنان دارد و در داستانهایش سراغ مضامین نو و چالشبرانگیز اجتماعی میرود. در کتابِ «یک روز مانده به عید پاک» با روایتی از مردی ارمنی به نام ادموند در سه دوره از زندگی شامل کودکی، میانسالی و کهولت وی روبهرو هستیم. هر سه بخش، یک روز قبل از عید پاک اتفاق میافتند. نقش زنان در هر سه دورهی زندگی ادموند بسیار چشمگیر است؛ گاه آنها را گرفتار تعصبات و بند تعلق مییابیم و گاه با ساختارشکنی از جانب آنان مواجه میشویم.
سایت کتابخوانی «گودریدز» این رمان را داستانی گزنده دربارهی تعلق خاطر، و غرور و تعصب خواند و نشریه One World Publications دربارهی آن نوشت: «این کتاب به شکلی درخشان، کشمکشهای عاطفی شخصی را به تصویر میکشد.»
معصومه –از خوانندگان کتاب- در سایت «گودریدز» نوشته است: «اگر دلت میخواهد بروی خانهی یک مرد ارمنی و پاهایت را روی هم بیندازی و در سکوت بنشینی، زندگیاش را تماشا کنی و هرازچندگاهی دل بدهی به درد دلش و گاهی در آن سکوت محض برای دل خودت بگردی و در گوشهکنار زندگیش سرک بکشی، از آدمهای مهم زندگیاش بشنوی و سر آخر راضی از این مهمانی برگردی، پس این کتاب را بخوان که جمعش سه تا قصه است از برحههای مختلف زندگی یک مرد ارمنی با نثری ساده و عاری از لغات مشکل.»
محمدمهدی وحیدی نیز نوشته است: «پیرزاد از رسمها و سنتهای ارمنی مینویسد. سنتهایی که عشقها را به حسرت بدل میکنند و شادیهای کوچک را به تلخیهای بزرگ. اما هر چه در داستان پیشتر میرویم، روایت او، ایرانیتر و شاید انسانیتر میشود. انگار دیگر ارمنیبودن مطرح نیست. انسان است که در تنگنایی میان عاطفه و میل، درمانده میشود. تنگنایی میان عشق به ناهمسنخ، به خانواده، به دین، به سنتها و به عرفها. گرفتنِ جانبِ هرکدام، از سویی دیگر، حسرتی برمیانگیزد که انگار آرامآرام، آنقدر بزرگ میشود که تمام فضای هستی را پُر میکند.»
سالی، از خوانندگان بریتانیایی کتاب عنوان کرده: «پیرزاد موفق شده در این ۱۳۶ صفحه که ماهرانه نوشته شده است، یک دنیا را به تصویر بکشد. از یک سو پرترهای زیبا از زندگی روزمرهی خانوادگی ایرانیان بهتصویر کشیده و از سوی دیگر سفری بیوقفه در طول عمر یک خانواده از عشق، ازدستدادن و جدایی را نشان میدهد. شخصیتپردازی ظریف و ماهرانهی نویسنده، این کتاب را به خوانشی کوتاه و به یادماندنی تبدیل کرده است.»
بریدههای زیر از متن کتاب انتخاب شدهاند:
- «بعد از چهار سال هنوز باید حواسم را جمع کنم. گاهى که حواسم پرتِ سکوت خانه مىشود یا نگاهم به عکسى مىافتد و فکرم پى خاطرهاى می¬رود، دستهایم به عادت بیست و چند ساله، دو فنجان قهوه درست میکنند. خالی کردن فنجان دوم توی ظرفشویی عذاب است... .
-مارتا میگفت: «زیباترین گیاه دنیاست! چرا نگه داشتنش این قدر باید سخت باشد؟» «نگه داشتن چیزهای زیبا آسان نیست، مثل نگه داشتن من!»
-مادربزرگ گفت: «نجابت یعنی اینکه زن تا قبل از ازدواج مطیع خواستهای پدر باشد و بعد از پیوند مقدس زناشویی از شوهر تمکین کند. این آدابورسوم هزاران ساله ماست. مادرم پوزخند زد: «آدابورسوم هزارانسالهی ما دربارهی نجابت مردها چه نظری دارد؟»
- «اگر کسانی در سیارههای دیگر زندگی میکردند و به زمین میآمدند، پول را وسیلهای جادویی مییافتند. انسانها سکه و اسکناس دارند و میتوانند با آن هرچه میخواهند به دست آورند.»
زویا پیرزاد در سال 1331 آبادان از مادری ارمنیتبار و پدری روستبار به دنیا آمد. او قبل از آنکه فعالیت خود را به صورت جدی بهعنوان نویسنده آغاز کند، به کار ترجمه مشغول بود. از جمله ترجمههای وی میتوان به کتاب «آلیس در سرزمین عجایب» و «آوای جهیدن غوک» اشاره کرد که مجموعهای از هایکوهای شاعران آسیایی است. او از اوایل دهه 70 نویسندگی را با نوشتن داستانهای کوتاه شروع کرد. کتابهای «مثل همه عصرها»، «طعم گس خرمالو» و «یک روز مانده به عید پاک» محصول همین دوران هستند که در سالهای اخیر در یک جلد با عنوان «سه کتاب» منتشر شدهاند. داستانهای کوتاه او نگاه ویژهای به زنان و روزمرگیهایشان دارد.
پیرزاد در سال ۱۳۸۰ با نگارش رمان «چراغها را من خاموش میکنم»، جوایز «بهترین رمان سال پکا»، «بهترین رمان سال بنیاد هوشنگ گلشیری»، «کتاب سال وزارت ارشاد جمهوری اسلامی» و «لوح تقدیر جایزه ادبی یلدا» را از آن خود کرد. این کتاب به زبانهای انگلیسی، یونانی، فرانسوی، ترکی، آلمانی، نروژی و چینی ترجمه شده است. باید خاطر نشان کرد که او تمام آثارش را به فرانسوی ترجمه کردهاست. پیرزاد بعد از ازدواج به تهران آمد و اکنون همراه خانوادهاش در آلمان ساکن است. حاصل ازدواج او دو پسر به نامهای ساشا و شروین است.