«ارمیا»، داستانی بلند در حوزۀ دفاع مقدس و ادبیات جنگ به قلم رضا امیرخانی است. کتاب ارمیا نخستین بار در سال 1374 در انتشارات سمپاد وابسته به سازمان ملی پرورش استعدادهای درخشان که امیرخانی فارغالتحصیل آن است، به چاپ رسید و در سال 1379 به عنوان کتاب برگزیدۀ جشنوارۀ ادب و پایداری در بیست سال ادبیات دفاع مقدس انتخاب شد.
این کتاب، به روایتِ زندگی، رفاقت و چالشهای شخصیت اصلی داستان به نام ارمیا معمر میپردازد که از خانوادهای متمول در شمال تهران به عنوان سربازی داوطلب با پسری همسن و سال خود در جنوب تهران پیوند دوستی میبندد. آنها همراه هم عازم جهبهاند که اتفاقی ناگوار زندگی او را دستخوش فراز و نشیبهای فراوان میکند. سیر داستانی این اثر، خواننده را با سفر قهرمانی شخصیت اصلی همراه میکند.
از نکات جالبتوجه این اثر، میتوان به رسمالخط خاص و ویژۀ رضا امیرخانی اشاره کرد که از نگاه او: "این رسمالخط در خود حرف دارد، ما زبانی داریم که اگر متوجه آن نشویم، رو به انقرض میرود." او سعی دارد با این سبک از رسمالخط به حفظ زبان فارسی کمک کند. حتی گذشت بیش از بیستوپنج سال از اولین انتشار این اثر از محبوبیت آن در بین طرفداران ادبیات مقاومت نکاسته و ارمیا، یکی از آثار به یاد ماندنی این حوزه به حساب میآید. این کتاب به زبانهای اردو، ترکی و عربی نیز ترجمه شده است.
آرزو قنبری کتابدار کتابخانۀ امیرکبیر در نشست نقد و بررسی کتاب «ارمیا» اثر رضا امیرخانی در روز شنبه 15 اسفند 1394 چنین گفته است: «یکی از وجوه برجسته و پررنگ زیبای رمان ارمیا، "قدرت وصف" راوی است. توانمندی وی در به تصویر کشیدن جزئیّات و ایجاد انسجام و هماهنگی میان این جزئیّات، فاصله و مسافت را از میان برمیدارد و حضور معنادار و بهجای مخاطب را موجب میشود و با ایجاد تقارن با محیط و تفاهم و همدلی با شخصیّتها به همگونی و همسانی روایتگر با متن میانجامد.»
حسنا محمدی در مطلبی در راستای این اثر چنین مینویسد: «ویژگی بارز این کتاب است که میتواند شما را همراه خودش کند در واقع بهتر است بگویم همراهِ ارمیا! همراه تمام بیقراریهای مبالغهآمیز ارمیا برای مصطفی که البته من این بی قراریهای مبالغهآمیز را خستهکننده نمیبینم اما شاید همراهیکردن با ارمیا کار هر خوانندۀ این کتاب نیست. میدانید چرا!؟ مصطفی در ابتدای کتاب بود اما کم بود. یا به عنوان شخصی که در جایگاه ذهن ارمیا بود در ذهن ما نبود.»
«مریض بیسیمچی گروهان 24 حمزه بود. توپ 106 علاوه بر موج زیادی که دارد به قول بسیجیها رفیقکش است.
- خوب حالا چشمهات رو ببند تا نوار بگیرم.
قوۀ تخیل بسیجی با چشمان بسته خیلی بهتر کار میکرد. مهمترین تصاویر زندگی بیسیمچی در پردۀ خیال و زیر چشمان بستهاش جان گرفته بود.
- الو، الو، از تمّار به مترضا. مُری مُری! صدایم را داری یا نه؟ این جا آتش اس. هیچچیزی نداریم. دارند میآیند جلو. دیدهبانمان را زدند. صدام رو داری؟ مُری! چرا جواب نمیدهی. حسین! ارتباط ما قطع است. جواب نمیدهند. حسین توپ میزنند بخواب.
خیزِ نابههنگام بسیجی به زیر میز دکتر، سر دکتر را از روی آرنجهایش بلند کرد. دکتر به سختی از جاری شدن اشکش جلوگیری میکرد. پلکهای نمناکش را باز کرد. بسیجی تمام سیمهای دستگاه نوار مغز را که به نقاط مختلف بدنش وصل بود، با پریدن به زیر میز پاره کرده بود. دکتر اصلاً ناراحت نشد. حتا به علتی نامعلوم کمی خوشحال شده بود که دستگاه نوار مغز خراب شده است.
روزهای اول که دکتر آمده بود، روی پروندۀ هر مریض مینوشت: «دیوانه از نوع فلان»، اما دیگر جرات نداشت. روی پروندۀ مریض با خودکار قرمز که حالا مفهوم دیوانه از نوع فلان را داشت نوشت: «بستری شود.» نمیدانست تحمل چند مریض مثل بیسیمچی را در روز دارد.»
رضا امیرخانی در ۲۷ اردیبهشت ماه سال ۱۳۵۲ در تهران متولد شد. وی از دانشآموزان تیزهوش مدرسۀ علامه حلی تهران بود و در سال 1369 در چهارمین جشنواره اختراعات و ابتکارات خوارزمی، مقام اول را کسب کرد. او در رشتۀ مهندسی مکانیک در دانشگاه صنعتی شریف به تحصیل مشغول شد و همزمان، مدرک خلبانیاش را نیز دریافت کرد. او هنگام دریافت مدرک کمتر از بیست سال سن داشت. در سال 1371 با رد شدن پروژۀ وی و اعطای امتیاز آن به یک شرکت خارجی با دلآزردگی فراوان همۀ آنچه برایش تلاش کرده بود را رها کرد و به دبیرستان علامه حلی بازگشت و با راهاندازی معاونت پژوهشی موفق شد طی مدت دو سال، با راهنمائیهای خود موجبات حضور و کسب مقام تعدادی از شاگردان علامه حلی را فراهم آورد.
در زمینۀ نویسندگی، فعالیتهای امیرخانی از سال 1370 آغاز شد. او در هیئت تحریریۀ نشریۀ روایت شروع به فعالیت کرد. در سال 1374 رمان ارمیا را نوشت که با استقبال مخاطبان مواجه شد و در جشنوارههای مختلف مورد تقدیر قرار گرفت. امیرخانی از سال 1375 فعالیتهای فرهنگی خود را متمرکزتر ادامه داد و آثاری از وی همچون «ناصر ارمنی» و «منِ او» به پرمخاطبترین رمانهای دهۀ 80 ایران تبدیل شدند.
امیرخانی که به نویسندۀ متعهد به انقلاب نیز شهرت دارد، فعالیتهای فرهنگی بسیاری انجام داده است. او در سالهای 1381 تا 1384 سردبیری «سایت لوح» را به عهده داشت و بعد از آن و مدتی رئیس هیئت مدیرۀ «انجمن قلم ایران» بود. وی در تمام این سالها در نشریات مختلف هم به عنوان نویسنده وهم تحلیلگر فعال بوده است. از دیگر آثار وی میتوان به «ازبه»، سفرنامۀ «داستان سیستان»، «بیوتن»، سفرنامۀ «جانستان کابلستان»، و همچنین رمانهای «قیدار» و «رَهِش» اشاره کرد.