کتاب «قبل از مردن چشم هات رو ببند» ، نوشته «پژمان تیمورتاش» اولینبار در سال ۱۴۰۰ منتشر شده و انتشارات چشمه این کتاب را منتشر کرده است.
این کتاب درباره چند شخصیت است که درگیر ماجرای خاصی میشوند. داستانی پرهیجان که وقتی آن را میخوانید، شاهد اتفاقات گوناگونی هستید. این کتاب درباره یک مشکل اجتماعی فراگیر در جامعه ماست و آن اعتیاد است.
چیزی که در این کتاب از همان ابتدا توجه شما را جلب میکند، جزئیات پر تعداد از افراد و محیط هاست.
در ادامه نظر بعضی از خوانندگان را که در گودریدز دیدگاه خود را ثبت کرده بودند، با هم میخوانیم. راضیه حافیظی با اشاره به شخصیتهای خاکستری داستان که نکته جذاب این کتاب است، مینویسد: «داستان درباره یک قتل، یک جوان در میانهی شرطِ گندهلات و... است. چند نکتهی مهم را باید اول بگویم. اول اینکه اگر تهران و محلههایش را میشناسید، یک گام در فهم داستان جلو خواهید بود و فضاسازیهای خوب داستان را خواهید فهمید و درک بهتری از اتفاقات خواهید داشت. حدودا یک فصل طول خواهد کشید تا با زبان و بیان راوی آشنا شوید. من اوایل کتاب، گاهی یک پاراگراف را چندین بار میخواندم تا متوجهاش شوم ولی کمکم عادت خواهید کرد و این کار برای شما ساده خواهد شد. شخصیتهای اصلی داستان را فصلبهفصل میشناسید و هر چقدر در داستان پیشروی میکنید، فضا برایتان روشنتر میشود. سوالهایی مانند اینکه چرا خروس قاسم را میزند، چرا قاسم شرط بسته، چرا چرا چرا .... چراها دانهبهدانه حل خواهند شد و شما دلبستهی این آدمهای خاکستری میشوید!»
مجتبی مقری نیز با اشاره به فضاسازی خوب کتاب مینویسد: «زبان، فرم و فضاسازی عالی است. همراه با قصهای که شاید مورد علاقه همه نباشد. فقط کاش برای پایانبندی انرژی بیشتری صرف میشد.»
ابتدا بخشی از کتاب را میآوریم تا با فضای کتاب بیشتر آشنا شوید: «ماهیهای اولین مغازه سرِ راه رو ول دادم کف کوچه. سرم رو که برگردوندم مامور پشتسری رو دیدم که کله شده بود رو صاحبمغازه و ماهیهاش. انقدر اشک تو چشمهام بود که جایی رو نبینم و همهچیز واسهم تار باشه. اونقدر همه از این کوچه کذایی رد شده بودم که واسه دویدن توش به چشم احتیاحی نداشته باشم. دواَم سه نشده، از لای بوی گند ماهی و میوهتُرشیده خلاص شدم و رسیدم زیر سایه سینمای وسط کوچه. سکسکهم گرفته بود. باید یه جوری خودم رو میترسوندم. تا خود اقبال پشتسرم رو هم نگاه نکردم. فقط ماماناختر میتونست آرومَم کنه، که بیاد بالاسرم و بگه تولهسگ پاشو...چرا اِنقدر تو خواب شلنگتخته میندازی؟ پاشو لنگ ظهره...»
در بخشی دیگر از کتاب، توصیف یکی از شخصیتهای اصلی داستان را میبینیم: «قاسم رو دیگه نمیشد زیرسیبیلی رد کرد. نه ماماناختر بود، نه احمداعرابی. قاسم، قاسمبالدار بود. همون که تو کوچه سرخپوستها بهش میگفتن قاسمدله. همون که تا دو سال پیش دلال سیم و کابل بود و صنفیها صداش میکردن قاسمسهفاز.»
پژمان تیمورتاش نویسنده، بازیگر و کارگردان سینماست. وی متولد ۱۳۶۴ در تهران است. مضون اصلی کتاب قبا از مردن چشم هات رو ببند، اعتیاد است. نویسنده میگوید به سبب زندگی خود در کودکی و نوجوانی شاهد این بوده است که دوستانش به خاطر اعتیاد به زندان میافتند و حتی به خاطر آن کشته میشوند و این موضوع انگیزه اصلی وی برای نگارش این کتاب بوده است.
او برای نوشتن این کتاب به گفته دو سال وقت گذاشت و کارهای ویراستاری و بازخوانی آن نیز یک سال طول کشید. از کارهای سینمایی وی میتوان به «مفتآباد» ، «شهربانو» و «گلدن تایم» اشاره کرد.