کتاب «آسیمه» اثر الهه محمدی است. این کتاب را انتشارات نشر علی منتشر کرده است. داستانی عاشقانه که به قول نویسندهی کتاب سعی شده است که ریشه در اجتماع داشته باشد.
کتاب با شروعی ابهام برانگیز که کنجکاوی مخاطب را تحریک میکند آغاز میشود: «سکوتی خفقانآور دست بر گلوی حاضران گذاشته بود. صدای تیکتاک ساعت، خط بر اعضا و جوارح تن میکشید. جرئت نگاه کردن به صفر رسیده بود. به هر نقطه و اشیا پراکندهای در فضا چشم می دوختند الا یکدیگر، اگر نگاهشان هم با یکدیگر تلاقی میکرد، فورا نگاه میدزدیدند تا شاهد چشمان نمناک هم نباشند.» در بخشی دیگر از کتاب در گیر و دارِ اتفاقاتِ نگرانکنندهای که برای شخصیت اصلی داستان پیش آمده است، میخوانیم:
«فریاد کشید:
- نفس!
او همه زندگیاش بود که مثل مرغِ عشقی بیپناه، قبل از پرواز آخر جفتش در آغوش مادر آرمیده بود. حتی مامورها و شرایط خاصش نمیتوانست مقابلش را بگیرد و بیمحابا نام نفس را فریاد میکرد. عاقبت مردی پیش آمد و با گرفتن شانههایش گفت:
- آروم باش سروین. این آخر ماجرا نیست. وکیلت تقاضای فرجام میده. من اینجا تمومش نمیکنم پسرم.
نگاه ملتمسی به کامل مرد انداخت و گفت:
- من مهم نیستم استاد. مهم نیستم. نفس.»
در بخشی دیگر از کتاب توصیفی خواندنی از لحظاتی میخوانیم که مرگ جدایی میاندازد: «صدای کشیده شدن در آهنی به روی ریل، مغزش را خراشید. همه هستیاش، به فاصله چند گام تا زندگی به انتظار اجرای حکم ایستاده بود. باورش نمیشد آنکه از پسِ سایهروشن بیرون آمد و مقابل چشمانش ایستاد، تا چند وقت دیگر بیشتر زنده نیست. زنده اگر به معنای زندگی کردن است، پس او هم زنده نبود. مدتها زودتر از سروین جان داده بود.»
الهه محمدی نویسندهای ایرانی و پرکار است که آثار متعددی منتشر کرده است. از کتابهای زیاد او میتوان به «شوریده حال»، «آتاناز» و «سایه مترسک» اشاره کرد.