پدر آن دیگری نام رمانی است از پرینوش صنیعی، نویسنده و روانشناس معاصر ایرانی. این کتاب در سال 1383 توسط نشر روزبهان منتشر شده است. از پدر آن دیگری یک فیلم سینمایی به همین نام با کارگردانی یدالله صمدی ساخته شد که در سال 1394 روی پرده سینما رفت.
داستان این کتاب از زبان جوان بیستسالهای به نام شهاب روایت میشود که با دیدن یک عکس، به یاد خاطرات تلخ کودکیاش میافتد. در خردسالی، زنی از شخصیت اول داستان نگهداری میکرد که فارسیزبان نبود. به همین دلیل او دچار دوگانگی شده بود و قادر به تکلم نبود. در خانواده او را خنگ خطاب میکردند و مادرش بیش از همه از این بابت رنج میکشید.
از سوی دیگر شهاب در کودکی از تبعیضی که پدرش بین او و برادر بزرگترش آرش قائل میشد، به ستوه آمده بود. او دو دوست خیالی هم داشت که نشاندهنده اوج آزردگیاش از رفتار پدر بود. منتقدان بر این باورند که تخصص روانشناسی نویسنده به پردازش شخصیتها و واقعی بودن این داستان کمک بسیاری کرده است.
الهه مظفریان روانشناس، کتاب پدر آن دیگری را از منظر علم روانشناسی کودک بررسی کرده و آن را نمونه موفقی دانسته است: «از منظر نقد روانشناسی گاهی کودکان دچار استرس و اضطراب میشوند و نویسنده داستان با اشراف بر علم روانشناسی، سعی کرده است که نشانههای اضطراب را در جایجای داستانش به نمایش بگذارد. آشکارترین نمونه این اضطراب زمانی است که کودک از حرف زدن اجتناب میکند، حالت دفاعی به خود میگیرد و از همکاری با دیگران خودداری میکند. این پدیده را لالی انتخابی و یا سکوتپیشگی گزینشی مینامند. کودکی که دچار این سکوت گزینشی است، در بعضی از موقعیتها اصلاً حرف نمیزند، در حالی که شاید در جای دیگر و در برخی موقعیتها صحبت کند. کودکان زمانی به این شیوه متوسل میشوند که از نظر هیجانی، احساس آشفتگی و استیصال میکنند. کودکان مبتلا به سکوت گزینشی در صحبت کردن در موقعیتهای اجتماعی خاص شکست میخورند. این اختلال متداول نیست و تخمین زده میشود که برای حدود پنج درصد از کودکان رخ میدهد.»
به عقیده وی فاصله بین شهاب و پدرش به قدری عمیق است که او رابطه پدر و فرزندی را بهخوبی درک نکرده است: «در این داستان پدر به یک عنصر و ابزاری جهت تامین معاش خانواده تبدیل شده است .کمرنگی احساسات و عواطف پدرانه در خانه، افراط و تفریط بیشائبه در تربیت فرزندان ذکور آن هم فقط به صرف معیار هوش و استعداد کلامی، شاید اغراقآمیزتر از فضای اجتماعی و روانی واقعی موجود در فضای حاکم بر داستان باشد. این نابرابری به نوعی دستمایه اصلی نویسنده در این داستان است و فضای داستان را به قول خود نویسنده، به یک جنگ نابرابر بین پدر و پسر تعبیر مینماید.»
در بخشی از کتاب، شهاب از رنجی که در چهار سالگی کشیده روایت میکند: «مادر امروز برای 20 سالگیام جشن تولد مفصلی گرفته و من به دور از هیاهوی دوستان، بیست سال گذشته را مرور میکنم. از روزی که به خنگیام پی بردم، نسبت به این کلمه حساس شدم؛ وقتی به این اسم صدایم میکردند عصبانی میشدم یا جیغ میکشیدم، چیزی را میشکستم یا کسی را میزدم و یک خرابکاری درست و حسابی راه میانداختم. ولی از آن لحظه که واقعیت را پذیرفتم، حالتهایم عوض شد؛ با شنیدن این اسم عصبانی نمیشدم، ولی انگار چیزی راه گلویم را میبست. در کنجی مینشستم، زانوهایم را بغل میکردم و آرزو میکردم از این هم کوچکتر شوم؛ آنقدر کوچک که هیچکس نتواند مرا ببیند و این برای بچه چهار ساله رنج بزرگی است. دخترعمویم فرشته مرا به خاطر خنگ بودنم خیلی دوست داشت. مرا خنگول کوچولوی من صدا میکرد و در آغوشم میگرفت. چقدر از بویش خوشم میآمد. او هم از کارهای من خوشحال میشد و میخندید، شکلات و بستنی برایم میخرید. من شکلات و بستنی خیلی دوست داشتم؛ ولی از اینکه او خوشحال میشد، بیشتر خوشم میآمد. حاضر بودم هرکاری بکنم تا او بیشتر و بیشتر خوشحال شود. آنها همیشه با خنده به من خنگ میگفتند، من هم طبیعتاً فکر میکردم خنگ حرف خوبی است. نمیدانستم مردم به خاطر چیزهای دیگری جز خوشحالی هم میخندند. خوب چه کنم، من خنگ بودم دیگر.»
پرینوش صنیعی در سال 1328 در دزفول متولد شد. او که در دبیرستان دیپلم ادبی دریافت کرده بود، تحصیلات تکمیلی خود را در رشته روانشناسی ادامه داد. «سهم من»، «جمع پریشان» و «آنها که رفتند، آنها که ماندند» از دیگر آثار پرینوش صنیعی هستند. رمان سهم من در سال 1389 «جایزه بینالمللی بوکاچو» را از آن خود کرد. این جایزه هر سال از سوی بنیاد جووانی بوکاچو -نویسنده و شاعر ایتالیایی- به نویسنده یک رمان خارجی اعطا میشود.
برای مشاهده موارد مرتبط میتوانید به دستهبندی خرید رمان مراجعه کنید.