بهزاد فراهانی بازیگر و فیلمنامهنویس، در کتاب «پنجاهوپنج داستان کوتاه بهزاد فراهانی» خاطراتی از زندگی خود را با نثری روان نقل کرده است که از طنزی شیرین نیز برخوردار است.
بهزاد فراهانی بازیگر و فیلمنامهنویس، در کتاب «پنجاهوپنج داستان کوتاه بهزاد فراهانی» خاطراتی از زندگی خود را با نثری روان نقل کرده است که از طنزی شیرین نیز برخوردار است. او از زادگاه خود که روستایی به نام فراهان است، سالهای تحصیل در پاریس، زندگی در تهران در دوران جوانی و از خاطرات همکاران و همراهان خود در عرصهی سینما و تئاتر سخن به میان آورده است. نشر گویا کتاب «پنجاهوپنج داستان کوتاه بهزاد فراهانی» را در سال 1400 به چاپ رسانده است.
جملاتی از کتاب که شاید انگیزه خواندن باشند
در بخشی از کتاب چنین نوشته شده است: «وقتی از جنوبیترین بخش کشور به تهران آمد، زن و سه بچه داشت. وقتی به تکاپو افتادم که برایش خانهای، سرپناهی پیدا کنم تمام وقت و زندگیم را مال خود کرد. بگذریم که لیاقتش را داشت. کلاسی هم راه انداخته بود و در آن آموزش نقاشی و بازیگری میداد و شاگردانی را دستوپا کرده بود. در پویش یافتن جا بالاخره در یک جا تیرم به هدف خورد. یکی از مبارزین صاحب جاه دوران بیستوهشت مرداد حاضر شد زیرزمینش را در اختیار او و زن و بچههایش بگذارد. از او کرایه طلب نمیکرد و با اصرار پذیرفت که تنها پول آب و برق و گاز را این هنرمند به عهده بگیرد. چنین شد و رابطۀ آنها به حدی کارگر افتاد که از پدر فرزندی گذشت و انس و الفت چنان همهچیز را جفتوجور کرد که همسفره شدند و بچههای این از آن او شد و خرسندی شیرین همزیستی بالا گرفت. هنرمند نقاش که گروه نمایشی خود را تدارک دیده بود، کارهایی را به صحنه برد و سلیقۀ خود را برای دوستانش به اثبات رساند. نشان داد که چنتهاش خالی نیست، جایگاهش در کارنمایش به ویژه نمایش آئینی والا و بالاست. در میان شاگردانش یکی بود که برورویی داشت و چشم و چاری دلانگیز. این شاگرد یگانه، در گروه یورش پررنگی به خوشبختی نقاش بزرگ آورد و این یورش عاطفی بود و عاشقانه و پر روشن بود که میتوانست پایههای خانواده را به لرزه درآورد. همسرش دریافته بود که سر و سرّی در میان است و عقاب تیز احساس در حال پر کشیدن از آشیان است و آشیان نیز در شرف تخریب. البته از رفقا و دوستان نقاش کسی آنچنان از ماجرای نو خبردار نبود. زن اما در کش و قوسها گوئی به صحنهای رسیده بود، چیزی را دیده بود که نه برمیتافت و نه حاضر به ساز و پنهانکاری بود. زن تقاضای جدایی کرد و نقاش متوجه شد که بلای بزرگی به کیان خانواده یورش آورده...»
درباره نویسنده
بهزاد فراهانی، بازیگر، کارگردان، نمایشنامه نویس و داستاننویس ایرانی در سال 1323 در اراک متولد شد. او دورههایی از تئاتر را در فرانسه گذراند و در کارگردانی، بازیگری و نویسندگی فارغالتحصیل شد.