نامزد جایزۀ ادبی «پولیتزر» و جایگرفته در فهرست کتابهای برتر سایت «مدرن لایبرری» از افتخاراتی است که کتاب «هندرسون شاه باران» برای «سال بلو» به ارمغان آورده است. این کتاب یکی از بهترین و خوشخوانترین رمانهای سال بلو است که تاریخ اولین چاپ آن، به سال 1959 بر میگردد. هندرسون شاه باران اثری فلسفی و طنزآلود دربارۀ معنای زندگی است که نویسندۀ آن، با قلمی شیرین، بسیار صریح و نیشدار آن را روایت میکند.
در دنیایی که فراغت طولانی از کار، استراحتکردن و دروننگری نوعی «ضدارزش» محسوب میشوند، «هندرسون» از زندگی روزمرهاش فرار میکند و به آفریقا میگریزد! اما او در زندگیِ عادی خود همه چیز دارد؛ از پول گرفته تا خانواده خوب و موقعیت اجتماعی بالا. پس چرا هندرسون به آفریقا میگریزد؟ خود او هم جواب درستی برای این سوال ندارد! شاید بتوان گفت برای دوری از دنیای سرسامآور و مدرن و برای پیدا کردن چیزی که از دست داده است: معنای زندگی چه از درون و چه از برون.
اما سفر هندرسون به آفریقا تنها شروعی برای اتفاقات بسیار جالب و خواندنیِ اوست. سرگذشت او در واقع نوعی سفری فلسفی و در عین حال، طنزگونه و کمیک است برای پیدا کردن معنای زندگی که نویسنده با چیرهدستی هرچه تمامتر، به مخاطبین ارائه میدهد.
یکی از نظرات خواندنی کاربران سایت ایرانکتاب راجعبه رمان حاضر این چنین است:
«نکته جالبی که در مورد این کتاب وجود دارد این است که هم بسیار جدی است و هم جدی نیست. هندرسون که ظاهری خشن، غولآسا و رفتاری بیقرار دارد، مدام به جنگ این صدای درون خود میرود اما فایدهای ندارد. تا اینکه تصمیم میگیرد برود آفریقا. هندرسون تمام بدبختیهای زندگیاش را به زبان طنز تعریف میکند و گاهی آنقدر این بدبختیها مسخره است که ناخوداگاه تبدیل به طنز میشود.»
یکی از خوانندگان کتاب نیز در سایت گودریدز رمان هندرسون شاه باران را بدین صورت توصیف کرده است:
«هندرسون کلاس درسی است برای سادهنویسی و روایت بدون چالهچوله که خواندن آن را، آسان و مفرح میکند. صحنهای که در آن هندرسون روایت رفتنش به زیرزمین کاخ سلطان و بازیگوشی و کشتی گرفتن سلطان با شیر را توصیف میکند. جایی که ترس جای حقیقت را در قلب مرد غربی میگیرد.»
در تحلیل زیر، بیانی متفاوت از رمان را در سایت گودریدز خواهید خواند:
«سال بلو در این داستان خیلی خوب از نمادهای جالبی استفاده میکند که خواننده را به فکر فرو میبرد. مهمترین نماد این کتاب «طبیعت» و رابطهاش با روح آدم است. سفری که بلو تصویر میکند، سفری همزمان به درون طبیعت و اعماق روح است. آفریقایی که سال بلو تصویر میکند با آفریقای همینگوی و خیلی نویسندههای دیگر متفاوت است و بیشتر جنبۀ نمادین دارد. برای همین توقع نداشته باشید آفریقای واقعی را با این کتاب بشناسید! اما با وجود نمادها و مفاهیم جالب، شیوه روایت داستان خیلی روان و طنزگونه است.»
یکی از شاعرانهترین توصیفات نویسنده دربارۀ مفاهیم تنهایی، عشق و محبت را بخوانید:
«الان احساس میکنم یک آدم پست خبیث شیاد هستم. تنها کار شرافتمندانهای که تو عمرم کردهام این است که چند نفری را دوست داشتهام. یکی از این افراد همین سلطان بود که حالا فوت کرده. ای وای، ای وای، ای وای. دارم از غصه میمیرم. شاید وقتش شده که گور خودمان را گم کنیم از این دنیا برویم. کاش لااقل قلب نداشتیم و نمیدانستیم این مسئله چقدر غمانگیز است. ولی این قلب لعنتی همیشه هست. این انبه پر از لکوپیس تو سینه میتپد و همه چیز را لو میدهد. مسئله فقط این نیست که از این زنها میترسم. مسئله این است که دیگر کسی را ندارم که باهاش حرف بزنم. من الان به جایی رسیدم که به صداهای انسانی احتیاج دارم. به شعور انسانی احتیاج دارم. تنها چیزی که باقی مانده، عشق است. محبت است.»
بسیاری از خوانندگان رمان این تکه از داستان را دوست داشتن و به عنوان یک جمله قصار از آن یاد میکنند:
«اینکه آدم از خودش تصور خوبی داشته باشد، خیلی مهم است. چون آدم هر تصوری که از خودش داشته باشد، همان است. به عبارت دیگر آدم از لحاظ جسمی همان چیزی است که از لحاظ روحی است. یعنی هر کس طراح خودش است. جسم و ظاهر هر کس درنهایت تصویری است که روح خود آن شخص از او رسم کرده.»
یکی از اوجهای طنز تلخ و نیشدار و در عین حال، فلسفیِ سال بلو در رمان حاضر این چنین است:
«یکباره یک تکه چوب از کُنده پرید توی هوا و خورد به دماغم. به دلیل سرمای شدید متوجه نشدم چه اتفاقی افتاده و یکباره دیدم لباسم خونی است. لیلی فریاد زد: "دماغت را شکاندی." ولی نشکسته بود. کلی گوشت دارد که نمیگذارد به این راحتی بشکند. اما تا مدتها کبود بود. با وجود این از اولین لحظهای که ضربه را احساس کردم، تنها فکرم حقیقت بود. حقیقت با ضربه میآید؟ این مسئلۀ مهمی است. مسئلۀ سربازی است. بعداً سعی کردم در این مورد با لیلی حرف بزنم. او هم وقتی شوهر دومش با مشت زده بود تو صورتش، قدرت حقیقت را درک کرده بود.»
«سال بلو» یکی از مشهورترین نویسندگان قرن بیستم آمریکا بود که جوایز ادبی بسیاری مانند جایزۀ نوبل ادبیات در سال 1976 و جایزۀ پولیتزر ادبی در سال 1975 را از آن خود کرده است. برخی از مشهورترین آثار ادبی او که به فارسی ترجمه و چاپ شدهاند عبارتند از: «هدیه هومبولت»، «هذیان های ذهن یک قربانی» و «هرتزوگ».