کتاب «قلب نارنجی فرشته» نوشته مرتضی برزگر یک مجموعه داستان کوتاه است. نام داستانها عبارت است از: این یک داستان نیست، کشوِ بیست و هفتم، بیست تومان آزادی، آقای نویسنده عزیز، اشتباهی، این پای من نیست، روایت نابهنگام مَردی که مُرده بود، چراغی برای شاه، اتوپسی و رانده شده. همانگونه که از نام داستانها مشخص است، ما متوجه میشویم که در کتاب «قلب نارنجی فرشته» با داستانهای پیشپا افتاده و سطحی روبهرو نیستیم.
درونمایه داستانهای مرتضی برزگر اکثرا راجع به مرگ، سقوط، انتقام و ناکامی در کودکی است. مرتضی برزگر معمولا از اتفاقاتی که ما به سادگی از کنارشان رد میشویم و گمان میکنیم اتفاق خارقالعادهای نیست، حادثهای تکاندهنده بیرون میکشد و روایتگر قصههایی میشود که معمولا با پایانهای تکاندهندهشان، مخاطب را سر جای خود میخکوب میکنند. انگار که تصمیم گرفته باشد نور استیج را روی کسانی بیندازد که به حاشیه رانده شدهاند، و چه بسا داستانهایی بس مخوف در سر داشته باشند.
داستانهای این مجموعه از دل جامعه پدید آمدهاند و همین باعث میشود برای ما آشنا بهنظر برسند و از خواندنشان لذت دوچندان ببریم. این کتاب در سال اول انتشارش با استقبال بسیار زیادی روبهرو شد، به طوری که بعد از انتشار اول، در کمتر از هشت ماه به چاپ ششم رسید.
ملیکا درباره کتاب اینطور میگوید: «من شدیدا سبک آقای برزگر رو دوست دارم. نوشتههاش جون دارن. خیلی خوب حس و فضا رو بهت منتقل میکنن. اگه راجع به عشق مینویسه دوست داری عاشق باشی. اگه راجع به غم از دست دادن مینویسه میتونی سنگینی غم رو حس کنی... من لذت بردم.»
ساناز نظر خود را در سایت فیدیبو راجع به کتاب اینگونه بیان میکند: «تصاویری که از کتاب در ذهن خواننده ثبت میشود فوقالعاده است. متن خیلی روانی دارد و باعث میشود خواننده سریع ارتباط برقرار کند. اما نکتهای که باید بدانیم سیاه بودن تم داستانهاست. اگر با این پیشزمینه کتاب را بخوانید فکر میکنم از واقعیت هر کدام از داستان ها لذت میبرید.»
در این پاراگراف قسمتی از داستان اشتباهی را مطالعه میکنیم: «من اشتباهی به دنیا آمدهام. از اول هم قرار نبود آن کسی باشم که پایش به دنیا باز میشود. همهمان عهد کرده بودیم که، بهجز یک نفر، بقیه جزء آن دستهای باشیم که به هیچجا نمیرسند؛ هیچ پخی نمیشوند. برای همین انتخابات برگزار کردیم. من نامزدِ به دنیا آمدن هم نبودم. حتا رأی ندادم. نمیدانم چه شد؛ چه کسی زیر پایم پوست موز انداخت تا با سر بروم آن تو. قرارمان این بود که بیرحمترینمان مجتبا شود. بیشرفترینمان. کسی مجتبا شود که دلش به این راحتیها نشکند، عاشق نشود، گول نخورد، کسی نتواند توی سرش بزند. حالا چه کسی جواب من را میدهد؟ چه کسی قبول میکند که اشتباهیام؟ چه کسی باور میکند که به اینجا تعلق ندارم؟ از وقتی مامان مُرد، هر شب همین خواب را دیدم. خواب اینکه دارم به آدمها توضیح میدهم من آن مجتبایی نیستم که شما فکر میکنید. من اشتباهی به دنیا آمدهام. قرار بود یکی دیگر مجتبا شود. اما توی خواب هم کسی باور نمیکرد.»
در این پاراگراف از کتاب، جاوید راجع به عشقاش نسبت به اکرم و مرگ مرغ عشقاش سخن میگوید: «زرشک! انگار حرف دیروز و امروزه. آدم به یه مرغ عشق مفنگی دل میبنده، اکرم که دیگه اکرمه. مرغ عشقه هم مُردها. این آخریها خیلی خماری کشید. چه قدر باید تریاک میمالیدم سرانگشتهام تا به فال از توی جعبه بکشه بیرون، بدم دست مشتری. یه طورهایی هم خل وضع شده بود. دیده بود خاطر اکرم رو میخوام، حسودی میکرد. غصهی اون هم داشتم شنبهای که اون حرف رو بهت زدم. شبش رفته بودم خونه، دیدم کف قفس افتاده، پاهاش هوا. هرچی نچ نچ و سوت سوت کردم براش، انگار نه انگار. تا اون شب من واسه هیچ احدالناسی گریه نکرده بودم، حتا ننه و آقام. ولی مرغ عشقه مونسم بود. به حرفهایی بهش زده بودم که به سنگ میگفتی، آب میشد. نشستم و یه دل سیر زار زدم.»
مرتضی برزگر متولد ۱۳۶۰ مدرس داستاننویسی است. وی شاگرد کسانی چون، سیامک گلشیری، کاوه فولادینسب، مهدی یزدانی خرم و عباس معروفی است. قلب نارنجی فرشته اولین کتاب این نویسنده است که جوایز متعددی را نصیب او کرده است. «اعترافات هولناک لاکپشت مرده» نام کتاب دیگر اوست.