«زندگی و سرنوشت یک آدمفروش» یکی از جدیدترین و موفقترین رمانهای «جویس کارول اوتس» است که برای نخستینبار، در سال 2019 منتشر شد. «زندگی و سرنوشت یک آدمفروش» رمانی است که بنابر ادعای نویسنده براساس رویدادهای واقعی به نگارش درآمده است.
«زندگی و سرنوشت یک آدمفروش»، مانند بسیاری دیگر از آثار جویس کارول اوتس، رمانی است واکاونه و درام از ناهنجاریهای فجیع و مهمی که آمریکای شمالی با آنها دستوپنجه نرم میکند: تبعیض و تعصبات نژادی، فساد طبقاتی، سواستفادههای اجتماعی و مسائل و حقوق زنان. این اثر روایتی است عمیق از یک انتخاب اخلاقی سخت: دروغگویی به مصلحت خانواده یا راستگویی و حمایت از حقیقت به بهایی گزاف. آیا همیشه راستگویی درست است؟ و یا دروغگویی برای دفاع از خانواده هیچگاه توجیه درستی نداشته است؟
شخصیت اصلی این رمان دختری است به نام «ویلت کریگان» که چندین سال است از در کنار خانوادهاش بودن، محروم شده است. دلیل این محرومیت، شهادتی است که او در سن دوازده سالگی علیه برادران بزرگتر خود داده است؛ آن هم در دادگاهی که برادرانش به قتلی نژادپرستانه متهم بودهاند! این شهادت ناخواسته و صادقانه، گریبانگیر تمام خانودۀ او میشود و تبعید او از سوی خانوادهاش را به همراه میآورد. حال خواننده باید با شخصیتی مواجه شود که تمام گذشتهاش را زیر و رو میکند بلکه تکهپارههای خاطرات خانوادگیاش را پیدا کند و آیندهای متفاوت برای خود و خانوادهاش بسازد... .
در این قسمت از کتاب، توصیفی احساسی از شرایط وخیم روحی «ویلت» پس از ماجرای قتل و فشار روانیای که بر شانهاش سنگینی میکند، میخوانیم: «و امروز دوازده روز پس از به قتل رسیدن هادرین جانسن، هنگامی که پدر گریوی سوال همیشگیاش را پرسید: آیا گناه دیگری نیز مرتکب شدهای که به آن اعتراف نکردهای فرزند؟ مثل این بود که گلویم مسدود شده و دارم خفه میشوم و هایهای به گریه افتادم و مکث و سکوت پراضطرابی بر اتاقک اعتراف حاکم شد به قدر کافی بزرگ شده بودم، دوازده سالم بود. سالها بود که در حضور دیگران گریه نکرده بودم دست کم به این شدت گریه نکرده بودم. اطمینان داشتم پدر گریوی میدانست من کی هستم شاید اسمم را نمیدانست ولی میدانست که یکی از دخترهای جروم کریگان هستم. چکار باید میکردم؟ نباید حرفی میزدم؟ آیا این به منزله ارتکاب گناه به حساب نمیآمد؟ پس تعلیمات دینی چه میشد؟ مگر سالها توی گوشمان چه در خانه چه در کلیسا فرو نکرده بودند که دروغگویی گناه کبیره است؟»
نویسنده با نوشتن بخشهایی مانند پارگراف زیر، اوج تواناییهای ادبی خود را در تشریح و توصیف مناسب با فضا و شخصیتهای داستان، به نمایش میگذارد: «آبهای تیره و متعفن ساحل رودخانه را به یاد دارم که رنگشان به بادمجانهای سیاه و گندیدهای میمانست که صبح همان روز در راه مدرسه دیدیم و به آنها خیره شدیم. از روی پل لاک استریت عبور کردیم و به طرف پیادهرو کناری پل گام برداشتیم. درست زیر پایمان رودخانه جوشان و خروشان که در روزهای آفتابی به رنگ لاجوردی و در روزهای ابری به رنگ خاکستری براق جلوه میکرد غرشکنان جریان داشت و بهنظر میرسید آبهای کناری ساحل رودخانه تغییررنگ دادهاند و به بنفش تیره میزنند و بویی همچون بوی روغن سوخته اتومبیل از آنها به مشام میرسید. این آبهای متلاطم و خروشان و کفآلود گویی جان داشتند و چونان مارهای عظیمالجثه اژدهاگونه درهم میپیچیدند و به پیش میتاختند، مارهایی که هیچ تمایلی به تماشایشان نداشتید ولی درعینحال مجبور بودید نگاهشان کنید.
خواهرم کیتی سقلمهای به پهلویم زد و درحالیکه دماغش از بوی تعفن آبها چین برداشته بود گفت:
_ زودباش ویلت! باید از اینجا بریم… .
من به نردههای کناری تکیه داده و به پایین خیره شده بودم و تلاش میکردم بفهمم آیا اینهایی که میبینم واقعاً ماراند؟ مارهای عظیمالجثهای به طول بیست سی متر؟ فلسهایشان با تلئلویی بنفشفام برق میزد، منظره فوقالعاده وحشتناکی بود. لرزش رعشهمانندی بدنم را فرا گرفت و از بویی که از آنها متصاعد میشد حالت تهوع و دلبههمخوردگی پیدا کردم.»
«جویس کارول اوتس» یکی از شناختهشدهترین و موفقترین نویسندگان معاصر آمریکایی است. اوتس در دوران حرفهای نویسندگی خود علاوه بر نگارش تعداد بسیاری داستانکوتاه و نمایشنامه و... فقط 58 عنوان رمان نوشته است! این آثار برای او جوایز و افتخارات بسیار زیادی را به همراه داشته است که برخی از آنان عبارتند از: جایزۀ ملی کتاب آمریکا، 2بار جایزۀ «اُ هنری»، جایزۀ پن (PEN)، جایزۀ ادبی «جروسالم» و 5 نامزدی نهایی در جایزۀ «پولیتزر ادبیات داستانی».
بنابر شایعات پخش شده در محافل ادبی، «جویس کارول اوتس» برندۀ جایزۀ نوبل ادبی سال آینده خواهد بود. از جمله دیگر آثار مهم این نویسندۀ پر افتخار میتوان به کتابهای «عاشقانه تاریک عمیق»، «پرنده کوچک بهشت» و «قربانی» اشاره کرد.