کتاب «صید ماهی بزرگ» نوشتهی کارگردان بزرگ سینما، دیوید لینچ است. این اثر را علیظفر قهرمانینژاد به فارسی بازگردانی کرده و نشر بیدگل آن را به چاپ رسانده است. دیوید لینچ در این اثر از تجارب شخصی خود در مراقبه، فیلمسازی، پرورش ایده و خلاقیت سخن میگوید. این اثر دریچهای به زندگی شخصی و اندیشههای این کارگردان است. او از اینکه چگونه مراقبهی تعالیبخش زندگیاش را نجات داد و در خلق آثارش به او کمک کرد، صحبت میکند.
لینچ ایدهها را به ماهی تشبیه میکند. اگر در آبهای کمعمق و سطحی به دنبالشان بگردیم، فقط ایدههای کوچ است که نصیبمان میشود، ولی اگر قصد داریم ماهیهای بزرگتری بیابیم، باید به عمق برویم. او راه رسیدن به ایدههای بزرگ را در مراقبه و هشیاری میداند. این کتاب شامل فصلهای کوتاه است که آن را بسیار خوشخوان و روان میکند. اگر علاقهمند به سینما و شیوهی فیلمسازی دیوید لینچ هستید، خواندن این کتاب میتواند برایتان لذتبخش باشد.
محبوبه، یکی از خوانندگان کتاب، در سایت گودریدز چنین نظری را بیان کرده است: «کتاب مجموعهای از یادداشتهای دیوید لینچ، یکی از کارگردانهای مورد علاقهام، دربارهی مراقبه، خلاقیت، ایده پردازی و هشیاریه. کتاب جالبی بود و برای من دنیای متفاوتی رو باز کرد و حرف راجع بهش بسیاره. کاملا حس میکنم نیاز دارم دوباره کتاب رو با تامل و فکر بیشتر بخونم.»
«صید ماهی بزرگ از دوید لینچ بسیار کتابِ مهربان و خودمانی با خواننده بود. علی ظفر قهرمانی نژاد مترجم کتاب نهایت سعی خود را برای انتقال مفهوم به کار برده است و ترجمه، ترجمهی خوبی است. کتاب مثل روزنوشتهاییست که یک تجربه به درد بخور را در هر صفحهاش بنویسی. من به شخصه به مراقبه و تأثیرات آن ایمان دارم از اینرو با تلاشی که دیوید لینچ برای ارائه و تبلیغ مراقبه تعالیبخش میکند همراهم.» این نظر بهنام، یکی دیگر از مخاطبان کتاب در سایت گودریدز بود.
صدف یکی دیگر از خوانندگان کتاب راجع به تجربهی خوانش خود در سایت گودریدز چنین گفته است: «قبل از شروع کتاب اصلا فکر نمیکردم با کتابی مواجه بشم که بخش زیادی از محتوایش در مورد مراقبه و رسیدن به خودآگاهی است. به همین دلیل در ابتدا با انتظاراتم متفاوت بود ولی هرچه بیشتر جلو رفت بیشتر با اون ارتباط گرفتم و مجذوبش شدم. آشنا شدن با جهان دیوید لینچ و تفکراتش قطعا تجربه فوق العادهای برای عاشقان سینماست.»
شاید این جمله از کتاب، جایی در شبکههای اجتماعی به چشمتان خورده باشد: «باید آن قدر ایده داشته باشی که بتوانی کار را شروع کنی، چون به نظرم آنچه پس از آن روی می دهد فرایندی از کنش و واکنش است؛ فرایند دائمیِ ساختن و خراب کردن. با خراب کردن، چیزی کشف می شود و روی خرابه بنا میگردد. طبیعتْ نقش مهمی در این امر بازی میکند.»
دیوید لینچ در ابتدا به نقاشی علاقهمند بود و سینما برایش به آن شکل جذابیتی نداشته است. در ادامهی داستان علاقهمند شدن او به سینما را میخوانیم: «روزی در کارگاه بزرگی در فرهنگستان هنرهای زیبای پنسیلوانیا نشسته بودم. فضای آنجا به حجره های کوچک تقسیمشده بود و من در حجرۀ خودم بودم؛ ساعت حدود 3 بعدازظهر بود و داشتم منظرۀ باغی در شب را میکشیدم. رنگ سیاه بر نقاشیام غالب بود و از دل آن تاریکیْ گیاهان سبز پدیدار بودند. ناگهان گیاهان تکان خوردند و صدای باد شنیدم. هیچ مخدری مصرف نکرده بودم! با خودم گفتم چه جالب! و به صرافت افتادم که به کمک فیلم میتوان نقاشی را حرکت داد. آخر هر سال یک مسابقۀ نقاشی و مجسمهسازی تجربی برگزار میشد. یک سال قبل از آن، اثری را برای شرکت در آن مسابقه ساخته بودم. این بار با خودم گفتم، میخوام یه نقاشی متحرک بسازم. نقش برجستهای در ابعاد 180 در 240 سانتی متر درست کردم و یک فیلم پویانمایی بسیار خام را به روش استاپ موشن روی آن انداختم و اسمش را گذاشتم شش مرد مریض میشوند؛ اما به نظرم رسید بعد از این دیگر نمیتوانم فیلم بسازم، چون همین یک کار دویست دلار خرج روی دستم گذاشت. با خودم گفتم واقعاً راه من این نیست؛ اما دانشجویی قدیمیتر پروژۀ مرا دید و سفارش داد تا نمونهای از آن را برای خانۀ او بسازم. اینطور شد که کار روی غلتک افتاد. سپس نور سبز مرا جذب خود کرد. چنین شد که آهستهآهسته یا شاید تندتند عاشق این رسانه شدم.»
در بخش دیگری از کتاب، لینچ به تعریف ایده می¬پردازد: «ایده یک فکر است. فکری که وقتی دریافتش کنی، چیزی بیش از آنچه تصور میکنی در خودش دارد؛ اما در لحظه اول بارقهای بیش نیست. در قصههای مصور، وقتی کسی فکری به سرش میزند، حبابی روی سرش ظاهر میشود. این اتفاق مانند زندگی در یک آن روی میدهد.»
دیوید لینچ کارگردان، نقاش و نویسندهی آمریکایی است. او در سال 1942 متولد شد. او به تحصیل در رشتهی نقاشی در آکادمی هنرهای زیبای پنسیلوانیا مشغول شد. اما رفتهرفته به ساخت فیلم کوتاه رو آورد. آثار او عموما در فضایی سوررئال به تصویر کشیده میشوند. او با ساخت اولین فیلم خود، یعنی «کله پاک کن» مورد توجه منتقدان قرار گرفت. او تا کنون چهار بار نامزدی در جایزه اسکار، نخل طلای جشنواره کن و شیر طلایی جشنواره ونیز را در کارنامه خود ثبت کرده است.