کتاب از کاپ تا کیپ روایت ماجراجویی رضا پاکروان است که از نورکاپ در نروژ آغاز میشود و در کیپ تاون آفریقای جنوبی پایان مییابد. این کتاب بازگوکنندۀ داستانِ این سفر پرمخاطره و زیباییها و دشواریهای آن است. روایت این سفر در سه فصل به رشتۀ تحریر درآمده است که در هر کدام از این فصلها نویسنده به شرح بخشی از سفر خود میپردازد.
در فصل اول چگونگی آشنایی وی با سازمانی خیریه در ماداگاسکار به نام SEED است که هدف آن، ریشهکن کردن فقر و بیماری و همچنین ساخن مدرسه در آن کشور است. در ادامۀ این بخش، پاکروان برنامهریزی سفر در طول کره زمین را توضیح میدهد.
فصل دوم در واقع شروع سفر وی از نروژ است که در حقیقت به آرامی و بیدغدغه طی میشود. در این فصل او این فرصت را مییابد تا از مهماننوازی و برخورد مردم در کشورهای مختلفی که وی از آن عبور کرده سخن بگوید. از دیگر توصیفات این فصل پرداختن به جادههایی است که وی در آنها رکاب زده و این جادهها از کشورهایی همچون نروژ، فلاند، روسیه، آذربایجان و ایران هستند که در فصل دوم از آنها مینویسد.
و فصل آخر درواقع به روایت روزهای سختی میپردازد که در این سفر از سر گذرانده و ازجمله به بیماری مالاریا اشاره دارد که باعث شده بود که نتواند سفر خود را در صد روز به انتها برساند. وی در ادامه سفر خود از مصر، سودان، اتیوپی، کنیا، نایروبی، تانزانیا، زامبیا، زیمباوه و آفریقای جنوبی مینویسد. این کتاب، داستان مردی ماجراجوست که به دنبال رسالت خود در خلق زندگی بهتر و معنیدار میرود و داستانی از لحظههای جذاب و خواندی از این ماجراجوییست.
پیمان حقیقتطلب دربارۀ این اثر چنین مینویسد: «کتاب از کاپ تا کیپ یک الگوی یادگرفتنی از سفرنامهنویسی است: چیزی فراتر از خاطرات سفر. آن قدر روایی و مستحکم که از روی آن فیلم هم ساخته شد. این هم یکی دیگر از نکات یادگرفتنی سفر رضا پاکروان است. او و دوستش در جادهها و جنگلها و بیابانها رکاب میزدند و یک تیم پشتیبان محتوایی هم داشتند. تیمی که عکسها و روایتهای خام سفر را از آنها میگرفت، پردازش میکرد و در سایت آنها بارگزاری میکرد. تیمی متشکل از دوستان صمیمی رضا و استیو که چند نفرشان در آخرین روز سفر خودشان را به آفریقای جنوبی هم رساندند. این تیم تولید محتوا همزمان با سفر رضا از علاقهمندان و مخاطبان پول جذب میکرد (البته با هدف خیریه) و بعد از سفر هم محتواهای پردازششدۀ آنان دستمایۀ فیلم مستند از کاپ تا کیپ قرار گرفت.»
«ماداگاسکار به رویای من رخنه کرد. وقتی از خواب بیدار میشدم، در آن لحظات تار و نامشخص پیش از بیداری و برقراری واقعیت، به نظرم میرسید که هنوز آنجا هستم و الان صدای آوازهای دستهجمعی صبحگاهی بچهها بلند میشود. بعد از اینکه ذهنم باز میشد متوجه میشدم روز در پیش دارم که به جای درسهای زبان مالاگاشی و خوابیدن روی زمین، تشکیل شده از صفحه گسترده و قرارهای شغلی، دلم میخواست دوباره میخوابیدم تا یک بار دیگر آن لحظه را تجربه میکردم. در نتیجه تصمیم را گرفتم. میدانستم که اگر بتوانم هدفی برای خودم در نظر بگیرم و وظیفه واقعاً مبارزهجویانه و برجستهای برای خودم تعیین کنم، میتوانم برایش اعانه جمع کنم و حامی به دست بیاورم و هر چیزی را که در میآورم به SEED ، ماداگاسکار و بچهها اهدا کنم. آنها با ترانههای جادوییشان زندگی مرا تغییر داده بودند. حالا نوبت من بود که زندگی آنها را تغییر دهم.»
رضا پاکروان ایرانگرد و جهانگرد و فیلمساز ایرانی است که در سال 1353 در تهران به دنیا آمد. وی دوران تحصیلات ابتدایی را در ایران گذراند و در سن 21 سالگی برای ادامۀ تحصیل به انگلستان مهاجرت کرد و در رشته بورس به تحصیل پرداخت.
یکی از دلایل شهرت وی، ماجراجوییهای او در نقاط دورافتادۀ کره زمین است. وی را میتوان در امر ماجراجویی با وسایلی که با نیروی انسانی مانند دوچرخه حرکت میکنند، حرفهای دانست و هدف وی از انجام این قبیل کارها مستندسازی و روایت داستانهایی است که در این نقاط از کره خاکی ما رخ میدهد. در اولین سفر ماجراجویانه، بهاتفاق یکی از دوستانش به انزلی میروند و با دوچرخه به سمت قلۀ سبلان حرکت میکنند. رضا پاکروان در این سفر برای اولین بار خوابیدن در چادر و کمپینگ را تجربه میکند. وی با عبور از صحرای آفریقا در 13 روز در سال ۲۰۱۱ نام خود را به عنوان سریعترین عبور در کتاب رکوردهای گینس ثبت کرد.
وی به 54 کشور جهان سفر کرده و فیلمهای مستند از این سفرهای تهیه کرده است. نشریۀ منزفیتنس نام رضا پاکروان را در سال 2012 در فهرست 20 جهانگرد برتر جهان قرار داد. فیلمهای مستند وی به وسیلۀ شبکههای تلویزیونی مختلفی همچون BCT ، Outside FOX ، BBC و غیره به نمایش درآمده است.