معنای زندگی موضوعی اساسی در زندگی آدمهاست و رویکردهایی مانند وجودگرایی اهمیت این مبحث را در قرن گذشته تقویت کردهاند. کتاب «در جستوجوی معنای زندگی» مصاحبههای مختلفی است با اندیشهورزان اروپایی. کتاب «در جستوجوی معنای زندگی» جمعآوری بسیاری از این مصاحبههایی است که در تلویزیون و مجلات گوناگون پخش و چاپ شدهاند.
این کتاب شامل یازده مصاحبه با اندیشمندان و متفکران دوره معاصر است. کسانی مانند هانا آرنت، مارتین هایدگر و گئورگ گادامر. عناوین فهرست این کتاب اینگونه است:
یکی از خوانندگان کتاب در بخشی از نظر خود نوشته است:
«خواندنیترین و جالبترین گفتوگوی این مجموعه از دید من، گفتوگو با کارل پوپر بود. بعد از آن، مجذوب گفتههای آرتور کوستلر و لشک کولاکوفسکی شدم و سرانجام مصاحبهی هانس یوناس به دلم نشست. بااینحال، از کلیگوییهایی که در مصاحبه با هایدگر به میان آمده بود، چیز چندانی دستگیرم نشد و صحبتهای هابرماس نیز برایم سخت نامفهوم و بیفایده بود.»
در اولین گفتگو که با هانا آرنت، اندیشمند معاصر ماست، میخوانیم:
«گونتر گاوس: خانم هانا آرنت، شما زنی هستید که در این سلسله گفتوگوهای شرکت میکنید. البته نخستین زنی که در تصور رایج به کاری بسیار مردانه مشغول است: شما فیلسوفاید. با این اشاره میرسیم به اولین پرسش. آیا در نقش خود در حلقهٔ فیلسوفان، بهرغم مقبولیت و احترامی که برای شما قایلاند، احساسی خاص دارید؟ یا با این پرسش، مسئلهٔ برابری زن و مرد را پیش کشیدهایم که برای شما هرگز وجود نداشته است؟
هانا آرنت: بله، ولی به گمانم در ابتدا باید به نکتهای در صحبتهای شما اعتراض کنم. من به حلقهٔ فیلسوفان تعلق ندارم. حرفهٔ من ــــــ البته اگر اصولاً بتوان از آن به عنوان حرفه نام برُد ـــــ نظریه سیاسی است. من به هیچوجه خودم را فیلسوف نمیدانم. باور هم ندارم، آنگونه که شما با صمیمیت اظهار داشتید، در حلقهٔ فیلسوفان پذیرفته شده باشم. حال بگذارید به نکتهٔ دیگری بپردازیم که شما در مقدمهٔ سؤالتان مطرح کردید. شما میگویید تصور رایج این است که فلسفه مشغلهای مردانه است، ولی قرار نیست مشغلهای مردانه هم باقی بماند! یک زن هم خیلی خوب میتواند فیلسوف باشد...
دقیقاً به همین خاطر هم من شما را یک فیلسوف میخوانم...
خُب، ظاهراً در مقابل نظر شما کاری از من ساخته نیست. با این همه تأکید میکنم که خودم را یک فیلسوف نمیدانم و بر این باورم که بهطور قطع با فلسفه وداع کردهام. همانطور که میدانید، من دانشآموختهٔ فلسفهام، اما این به معنای آن نیست که فقط در محدودهٔ این رشته تحصیلی ماندهام.
به نکته خوبی اشاره کردید. با این همه مایلم بدانم که شما دقیقاً چه تفاوتی میان فلسفه سیاسی از یکسو و کارتان به عنوان استاد نظریهٔ سیاسی میبینید؟ چون وقتی به برخی آثارتان و از آن جمله به کتاب وضع بشر فکر میکنم، بیشتر تمایل پیدا میکنم تا شما را در ردیف فیلسوفان قرار دهم؛ حداقل تا زمانی که این تفاوت را برای من بهطور دقیق توضیح ندادهاید.
ببینید، تفاوت این دو در واقع در خود موضوع است. تعبیر فلسفه سیاسی، که من پرهیز دارم از آن استفاده کنم، بهطور سنتی دارای بار منفی بسیاری است و پیشینهٔ خوبی ندارد. من وقتی، چه در محافل دانشگاهی یا غیر دانشگاهی، دربارهٔ این موضوع صحبت میکنم، همیشه یادآور میشوم که میان فلسفه و سیاست تنش و کشمکش وجود دارد؛ یعنی تنش میان انسان، وقتی فلسفهورزی میکند و انسان، به عنوان موجودی کنشگر. این تنش در فلسفهٔ طبیعت وجود ندارد. فیلسوف مانند همهٔ انسانها روبروی طبیعت میایستد و وقتی دربارهٔ طبیعت میاندیشد، به نام همهٔ بشریت سخن میگوید. اما در رویارویی با سیاست بیطرف نیست؛ از زمان افلاطون تاکنون!»
اگر اولین باری است که از بوک لند خرید میکنید میتوانید کتاب در جستوجوی معنای زندگی را با 25درصد تخفیف تهیه کنید. برای آشنایی با شیوۀ خرید آنلاین کتاب میتوانید راهنمای خرید را مطالعه کنید.
برای خواندن کتابهای فلسفی بیشتر، به صفحه خرید کتاب فلسفی سر بزنید.