چه اتفاقی میافتد اگر بهترین دوستتان خودکشی کند؟ پاسخ این سوال، داستان کتاب «جنگل نروژی» را شکل میدهد. شخصیت اصلی این رمان، پسر دانشجویی به نام تورو است. او دلباختهی دختر زیبایی به نام نائوکو میشود اما مشکلی در این بین وجود دارد؛ عشق میان آنها بهشدت تحتتاثیر خودکشی بهترین دوستشان قرار گرفته است. تورو تلاش میکند تا با عادت به زندگی دانشجویی و تنهایی، با این موضوع کنار بیاید اما نائوکو تحمل فشارهای روانی و سختیها را ندارد و به لاک خودش میرود. تورو هم در این میان با افراد دیگری آشنا میشود و از نائوکو فاصله میگیرد. شما میتوانید ادامهی داستان را در کتاب «جنگل نروژی» دنبال کنید و ببینید که سرنوشت تورو به کجا ختم میشود.
مهسا، مخاطب فارسیزبان کتاب در وبسایت گودریدز، نظر خود را اینگونه بیان کرده است: «موراکامی با ذهنش کاغذ را پر نمیکند، بلکه با قبلش مینویسد. انگار که قلم را داده به دست قلبش و آن را رها کرده است. به خاطر همین است که تکتک کلماتش قابل لمس هستند، گویی که با چشم میبینمشان و با قلبم لمسشان میکنم. جنگل نروژی، چندین روایت از آدمها بود، اما اصل اصلش، روایت بازماندههای خودکشی و تقابلشان با مرگ بود. این رمان نشانم داد که اگر کم بیاوری و زندگیات را به اتمام برسانی، اطرافیانت را در چه جهنمی رها میکنی. این کتاب روایت بازماندهها بود؛ روایت چراهایشان. وقتی بهترین دوستت بدون هیچ توضیح و نامهای جانش را بگیرد، چه کسی جواب چرای تو را پیش خود دارد؟! این کتاب روایت جنگیدن بازماندههایی بود که به سختی از مرگی بدون آمادگی بیرون درمیآیند. این رمان روایت شکست بود؛ زمانی که تنها میمانی، وقتی که چراهایت بیجواب میماند، وقتی جنگ را میبازی، شکست را قبول میکنی و افسردگی سراغت را میگیرد. با این کتاب، بار دیگر از یک نویسندهی ژاپنی از اهمیت حرف زدن و بیرون ریختن احساس خواندم. کلماتی که بیرون ریخته میشوند، مثل یک مرهم میمانند... آرام میگیریم با رفتنشان. گاهی عادت میکنیم به زندگی در ذهن و افکارمان... آنقدر که دنیای بیرون برایمان غریبه میشود. اما آن ذهنیتها، خیلیهایشان واقعیت ندارد. باورشان نکنیم!»
«گذر از دوران نوجوانی و ورود به جامعه، یک روند سخت و طاقتفرسا به همراه استرس و فشار زیادی است. برای همین است که امروزه متاسفانه میبینیم نوجوانان بسیاری با شکست در این پروسه، دست به خودکشی میزنند. موراکامی هم در مورد این روند به گونهای نوشته که انگار یک بازی ماروپله است! یا موفق میشوید و آیندهای نرمال در انتظارتان است و یا به درون تاریکی، شکست و مرگ سقوط میکنید. خواندن این کتاب تاثیرگذار، شما را به دنیایی دیگر میبرد؛ گویی در حال رویا دیدن هستید! با وجود آنکه نویسنده از توصیفات و جزئیات زیادی در داستان خود استفاده کرده اما انگار همهی آنها رویایی هستند که در یک چشم بههم زدن ناپدید میشوند! نکتهی مهم دیگر این است که داستان کتاب اغلب از طریق گفتوگوی میان شخصیتها جلو میرود؛ شخصیتهایی که در مورد خود و روابطشان صحبت میکنند. باور کنید یا نه، داستان کتاب بهقدری احساسی و عمیق است که خانمم من را در حال اشک ریختن به هنگام مطالعه دید و بسیار تعجب کرد!» این نظر ماروین گری، یکی از خوانندگان کتاب از استرالیا بود که به کتاب امتیاز کامل را داده است.
کنی، یکی از مخاطبان انگلیسیزبان کتاب، چنین نظری دربارهی کتاب «جنگل نروژی» داده است: «در مورد تجربهام از مطالعهی کتاب فوق باید بگویم که عالی بود! عاشق این رمان شدم! خواندن کتاب «جنگل نروژی» مانند سفری جادویی است! اما داستان در مورد چیست؟ به نظر من، از ابتدا تا اتنهای کتاب در مورد تورو و روند تکامل شخصیتش میخوانیم. او خودش روای داستان هم هست و روابطش با سایر شخصیتها، تنها یک جنبهی فرعی برای کمک به رشد شخصیت تورو دارند. ضمن اینکه من فکر میکنم این رمان شبیه به « گتسبی بزرگ» بوده و موراکامی از آن کتاب برای نوشتن داستان خود الهام گرفته است. با اینکه در طول رمان «جنگل نروژی»، با ماجراهای تلخ و رنجآور بسیاری مواجه میشویم اما پایانش امیدبخش است. در آخر باید بگویم که امکان ندارد با خواندن این کتاب عاشقش نشوید! موراکامی مخاطب را شیفتهی قلم خود میکند.»
به این قسمت از کتاب توجه کنید که راوی از عشق آتشین دوران جوانیاش برای ما میگوید: «هجده سال گذشته بود، اما هنوز میتوانستم تکتک جزئیات آن روز را در مرغزار به خاطر بیاورم. حافظه چیز مسخرهای است. زمانی که آنجا بهسختی به آن توجه داشتم. هرگز فکر نکردم که آن لحظه، اثری دراز مدت روی من خواهد گذاشت. قطعا تصورش را هم نمیکردم که هجده سال بعد، آن منظره را با همهی جزییاتش به خاطر خواهم آورد. آن روز، به منظرهی پیش رویم ذرهای هم اهمیت نداده بودم. به خودم فکر میکردم. به دختر زیبایی که کنارم قدم برمیداشت، فکر میکردم. به باهم بودنمان و دوباره به خودم فکر میکردم. در آن سن خاص بودم، در آن دوره از زندگی که هر منظره، هر احساس، هر فکری مانند بوم رنگ به خودم بر میگشت و بدتر از آن، عاشق بودم، یک عشق با تمام پیچیدگیهایش. تماشای منظره، آخرین چیزی بود که به ذهنم خطور میکرد.»
بخشی از کتاب، سختیهای دیدار مجدد نائوکو و تورو را توضیح داده است که آن را با یکدیگر میخوانیم: «به روش خودم از یک سالی که همراهم بودی، از تو سپاسگزارم. اگر هیچ چیز دیگر را باور نمیکنی، لطفا این را باور کن. این تو نبودی که به من صدمه زدی. من خودم این کار را کردم و این چیزی است که واقعا احساس میکنم. اما در حال حاضر آماده ی دیدنت نیستم. دوست دارم تو را ببینم، ولی برای این دیدار آماده نیستم. لحظهای که احساس کنم آمادهام، برایت مینویسم. آن زمان شاید بتوانیم یکدیگر را بهتر بشناسیم. همان طور که گفتی، شاید این کاری است که باید انجام دهیم: بهتر شناختن یکدیگر.»
این بخش از کتاب را بخوانید که در مورد ناتوانی تورو در نوشتن است: «در گذشته، مدتها پیش، وقتی هنوز جوان بودم، وقتی خاطراتم خیلی واضحتر از امروز بودند، اغلب تلاش میکردم دربارهی او بنویسم. اما حتی موفق نمیشدم یک خط بنویسم. میدانستم اگر خط اول را بنویسم، باقیِ خطوط خودبهخود روی صفحه جاری خواهند شد، اما هرگز نتوانستم این کار را عملی کنم. همه چیز خیلی واضح و قوی بود، به همین خاطر، هرگز نتوانستم بفهمم از کجا باید شروع کنم، مثل نقشهای که بیش از حد جزییات دارد و گاهی اوقات به همین دلیل؛ غیرقابل استفاده میشود.»
هاروکی موراکامی، نویسندهی مشهور ژاپنی، زاده سال 1949 میلادی در شهر کیوتو است. او در دوران کودکی و نوجوانی، آثار نویسندگان بزرگی همچون فرانتس کافکا، چارلز دیکنز، کورت وونهگات، فیودور داستایوفسکی و ریچارد براتیگان را مطالعه کرد و از این طریق به دنیای ادبیات علاقهمند شد. بعدها موراکامی به دانشگاه واسدا رفت و از رشتهی هنرهای نمایشی فارغالتحصیل گشت. او در همان دانشگاه با همسرش، یوکو، آشنا شد و پس از ازدواجشان، تصمیم به ایجاد یک کلوپ جاز گرفتند. اما هفت سال بعد، وقتی که موراکامی دریافت که استعداد شگرفی در نوشتن دارد، کلوپ را فروختند و او به صورت تماموقت تمرکز خود را بر نویسندگی قرار داد. اولین کتابی که موراکامی نوشت، «آواز باد را بشنو» بود که ایدهی آن هنگام تماشای یک مسابقهی بیسبال به ذهنش خطور کرده بود! اما به گفتهی خود موراکامی، اولین رمان باکیفیت و خوبی که نوشته، «در تعقیب گوسفند وحشی» بوده است. این کتاب جایزهی ادبی نوما را به دست آورد. از میان سایر آثار موراکامی میتوان به «بعد از زلزله»، «کافکا در ساحل»، «کشتن کمانداتور» و «1کیو84» اشاره کرد. او بابت دستاوردهای خود، جوایز ادبی گوناگونی مانند جایزهی فرانتس کافکا، جایزهی اورشلیم و جایزهی داستان کوتاه فرانک اوکانر را دریافت کرده است.