کتاب «مرد بالشی» نوشته مارتین مکدونا را زهرا جواهری به فارسی برگردانده و انتشارات نیلا آن را منتشر کرده است. مارتین مکدونا نمایشنامه «مرد بالشی» را در سال ۲۰۰۳ منتشر کرده، هرچند نسخه نخستِ آن در سال ۱۹۹۵ در ایرلند نمایشنامهخوانی شده بود. «مرد بالشی» داستان فردی به نام کاتوریان است که در اداره پلیس به دلیل محتوای پرخشونت داستانهای کوتاهی که نوشته و شباهت آنها به نحوه قتل چند کودک، مورد بازجویی و پرسوجو قرار میگیرد.
کتاب «مرد بالشی» نوشته مارتین مکدونا را زهرا جواهری به فارسی برگردانده و انتشارات نیلا آن را منتشر کرده است. مارتین مکدونا نمایشنامه «مرد بالشی» را در سال ۲۰۰۳ منتشر کرده، هرچند نسخه نخستِ آن در سال ۱۹۹۵ در ایرلند نمایشنامهخوانی شده بود. «مرد بالشی» داستان فردی به نام کاتوریان است که در اداره پلیس به دلیل محتوای پرخشونت داستانهای کوتاهی که نوشته و شباهت آنها به نحوه قتل چند کودک، مورد بازجویی و پرسوجو قرار میگیرد. کتاب «مرد بالشی» جایزه حلقه منتقدین نیویورک و جایزه لارنس الیویه را برای نویسندهاش «مارتین مک دونا» به ارمغان آورده و همچنین برنده دو جایزه تونی شده است. جایزه تونی به بازشناسی دستاوردهای تئاتر زنده آمریکایی اختصاص دارد و سالانه در نیویورک از سوی انجمن تئاتر آمریکا (سازمان بال تئاتر آمریکا) و انجمن صنفی لیگ برادوی به برگزیدگان تقدیم میشود. این کتاب برای دوستداران نمایشنامه اثری مناسب است.
مارتین مکدونا در میان آثارش، اتفاقاتی که در شهرستان گلوی (واقع در ایرلند) یا در پیرامون آن جریان داشته را همواره مدنظر قرار داده است، زیرا مکدونا در کودکی تعطیلات خودش را در آنجا سپری میکرده است. او پس از نوشتن و اجرای سهگانه «لینین» و آثاری دیگر به سرعت پیشرفت کرد و در محافل ادبی و هنری به فردی سرشناس تبدیل شد. کتاب «مرد بالشی» هم که از آثار مشهور اوست، بسیار مورد توجه مردم و منتقدان قرار داشته است.
نظر خوانندگان سراسر دنیا، دربارهی کتاب «مرد بالشی» چیست؟
شیکاگو تریبیون کتاب «مرد بالشی» را «کاملاً خیرهکننده و فوقالعاده دلهرهآور» خوانده است. به نظر مهزاد مفرحی: «مکدونا در نوشتن کارهای جنایی تبحر خاصی دارد، این بار هم دست روی سوژهای از این دست میگذارد. معمای قتل چند کودک درست مطابق داستانهای یک نویسنده و مظنون شناخته شدن او. داستان نمایشنامه در یک شهر با حکومت مستبد و دیکتاتور میگذرد. نامی از شهر برده نمیشود ولی به طنز در جایجای این نمایشنامه نشانههایی دربارهی آن داده میشود که به خصوصیات یک حکومت بسته و خودکامه بسیار نزدیک است. شکنجه در زندانها یا اعدام بدون محاکمه و نبود اثری از آزادی بیان از جمله این نشانههاست. اما مکدونا وقت زیادی صرف انتقاد از آن سیستم نمیکند. او با طنز خاصی به آنها نیش و کنایه میزند و حتی برای طنز کارش از تمسخر این سیستم بهره میبرد ولی خودش را درگیر انتقاد از یک چنین حکومتهایی نمیکند. در واقع فضای کار به نحوی در طرح در هم آمیخته که قابل تفکیک نیست. فضا، خود سوژهی داستانگویی مک دونا قرار نمیگیرد ولی در روایت نمایشنامه نقش یک پایهی اساسی را ایفا میکند.»
جملاتی از کتاب که شاید انگیزه خواندن باشند
«توپولسکی: تو واسه چی ترسیدی؟ کاتوریان: ترسیدم برای این که برادرم تک و تنها تو یه مکان غریبهس، ترسیدم برای این که رفیقت اونو با لگد له و لورده میکنه، ترسیدم برای این که اون دوباره برمیگرده این جا و منو زیر مشت و لگد میگیره هرچند اگه منو بزنه اشکالی نداره، منظورم اینه که معلومه که ترجیح میدم این کار رو نکنه؛ اگه چیزی تو این داستانا وجود داره که شماها دوست ندارین گناهش گردن منه با برادرم کاری نداشته باشین، اون خیلی زود میترسه، این چیزا رو متوجه نمیشه، هیچ مسئولیتی دربارهی این داستانا نداره، من فقط اونا رو براش خوندهم، به نظرم آوردنش به این جا کاملا بی انصافیه، فکر میکنم باید همین الان بری و آزادش کنی لعنتی! همین الان آزادش کن کثافت.»
درباره نویسنده
مارتین مکدونا نمایشنامهنویس ایرلندی-بریتانیایی یکی از تواناترین نمایشنامهنویسان ایرلند محسوب میشود. مکدونا در سال ۱۹۷۰ در خانوادهای ایرلندی و در کمبرولِ لندن چشم به جهان گشود. پدر و مادرش بعد از مدتی و زمانی که هنوز او و برادرش کم سن و سال بودند آنها را در لندن رها کردند و به شهرستان گلوی در ایرلند بازگشتند. مکدونا در شانزده سالگی دیگر به مدرسه نرفت و چند سالی در جنوب لندن سرگردان بود تا اینکه شغل سطح پایینی برای خودش پیدا کرد. اما بعد از مدتی آن کار سطح پایین را هم کنار گذاشت و تصمیم گرفت تا قلم خودش را به کار اندازد.