کتاب دلت که پاک باشد داستانت پایان خوشی خواهد داشت نوشتهی هاکان منگوچ، نویسندهی ترک است. این اثر توسط انتشارات نسل نواندیش به چاپ رسیده است. نویسنده در کتاب دلت که پاک باشد داستانت پایان خوشی خواهد داشت ما را در یافتن هویت و چیستی واقعیمان یاری میکند. منگوچ راه رسیدن به عشق و آرامش را با جملات ساده و قابل فهم بیان کرده است. او با استفاده از داستانها و حکایتهایی از مثنوی مولانا و سایر متون عرفانی شرقی، ما را به تفکر بیشتر در مبحث خودشناسی ترغیب میکند.
او این اثر را با تأثیر از آموزهها و استادانی که در طول زندگیاش با آنها مواجه شده به نگارش دراورده است. فلسفهی زندگی منگوچ بر پایهی امیدوار بودن و امید را به اشتراک گذاشتن است. او به این معتقد است که وجود درد باعث میشود ما در مسیرمان قرار بگیریم. نکتهای که در حین طی کردن مسیرمان حائز اهمیت است، رها نکردن و پا پس نکشیدن است. شاید آن چه به دنبالش هستیم به دست نیاوریم؛ در عوض ممکن است اتفاق بهتری برایمان بیفتد که انتظارش را نداریم. خواندن این کتاب دیدگاه تازهای را به شما میدهد به طوری که سختیهایی که در طول مسیر زندگی برایمان پیش میآید را خیلی راحتتر پشت سر بگذاریم و دید مثبتی نسبت به زندگی داشته باشیم.
بیتا یکی از خوانندگان کتاب، در سایت گودریدز نظر خود را این گونه بیان کرده است: «در یک کلام عالی مختصر و مفید؛ بدون اضافه گویی این قدر خوب تونست اون حس رو خوب منتقل کنه. شاید بعدا هم دوباره این کتاب رو بخونم چون کتابی نبود که یه بار بخونی. کتابی بود که بارها باید بخونی و مدام آموزههاش رو به خودت یادآوری کنی تا تغییراتی که میخواهی رخ بدن توی زندگیت.»
سمیرا از دیگر مخاطبان کتاب، در سایت کتابراه چنین نظری را نوشته است: «باورم نمیشه، هرصفحهای را که میخوندم احساس میکردم مخاطبش منم، انگار نویسنده خودش همهی دردهای منو کشیده و باهاش بزرگ شده و حالا داره برام بازش میکنه، عاااااااالی بود.»
«از این نویسنده، اول کتابِ "هیچ ملاقاتی تصادفی نیست" رو خوندم. بعدش اومدم سراغ این کتاب و این که دیدم بعضی مطالب تکراریه و در هر دو کتاب مطرح شده، تو ذوقم زد. یه سری از مطالب دیگهش رو هم به صورت پراکنده تو کتابای دیگه خونده بودم... در کل اگه از بعضی موارد فاکتور بگیرم، شاید آن چنان برای من، درس جدیدی نداشت اما شاید برای شما، جدید و سرشار از مطالب ارزشمند باشه...» این نظر نیلوفر یکی از خوانندگان کتاب بود که در سایت کتابراه به اشتراک گذاشته است.
حتما شنیدهاید که میگویند از هر دست بدهی، با همان دست پس میگیری؛ بخشی که در ادامه میخوانید، به همین موضوع میپردازد و دربارهی تأثیر باوری که داریم سخن میگوید: «زمستان میآید و میرود. پایان هر زمستان، بهار است. تاریکی حامل روشنایی است. بدون تردید کسی که دلش پاک باشد، داستانش پایان خوشی خواهد داشت؛ چون این یکی از قوانین تغییرناپذیر کائنات است. کافی است اعتمادت به عدالت سیستم الهی کائنات قوی باشد. باور به این که شب، روشنایی خواهد بخشید و خوبی، خوبی میآفریند، تو را از ناامیدی و رفتن به مسیر بد محافظت میکند. این سیستم طوری عادلانه است که بدی هم، بدی میآفریند. به تو میگویم در این مرحله دقت کن که قلبت کدام احساس را برمیگزیند. کائنات به این که چه چیزی را برای چه انتخاب کردهای، توجهی نمیکند، بلکه فقط در تلاش است چیزی که تو به او میدهی را از عادلانهترین راه به تو بازگرداند.»
در بخشی از کتاب، منگوچ درباره¬ی تجربهای که در آفریقا داشته و دوستی که او را صوفیگری آشنا کرده، صحبت میکند: «در آفریقای جنوبی مشغول تمیز کردن قفس شیر بودم. بهصورت داوطلبانه به کمپی که از شیرهای سفید درحالانقراض نگهداری میکردند، رفته بودم. شنیدهای میگویند نیت کجا، منزل کجا؟ در گوشهای دورافتاده در افریقا برای کار داوطلبانه برای شیرها رفته بودم و آن¬جا با یک صوفی آشنا شدم. نی خودم را هم با خودم برده بودم. یک روز وقتی داشتم نی مینواختم، آن صوفی با شنیدن صدای نی، پیش من آمد و خواست با من آشنا شود. نمیدانستم اما طوری که از او شنیدهام، در آفریقای جنوبی توجه زیادی نسبت به تصوف و صوفیگری وجود دارد. او برایم تعریف کرد که بعد از مدتی طولانی که تصوف تعلیم میداد، دیگر خود را به انزوا و سکوت کشیده بود. میدانستم که این باور صوفیها که دانایان کم صحبت میکنند و نادانان بسیار صحبت میکنند باعث میشود آنها مدتی بعد انزوا را ترجیح بدهند. صوفیانی که منزوی شدهاند، دوران آخر زندگی خود را به نوشتن و در خلوت و سکوت میگذرانند، ولی افسوس نوای نیای که نواخته بودم، انزوای آن صوفی را بر هم زده بود. روزهای طولانی با هم صحبت کردیم. درست است که برایم سخت بود زبانش را بفهمم، ولی درکل متوجه میشدم که چه میگوید. گویی هم متوجه میشدم و هم متوجه نمیشدم... عجیب نیست؟ اما مولانا میگوید: نه کسانی که زبان مشابهی دارند، که کسانی که احساسات مشابهی دارند میتوانند همدیگر را بفهمند. فکر کنم فهمیدن من هم چیزی مثل این بوده باشد.»
هاکان منگوچ، نویسنده و نوازندهی ترک است. او سمینارهای زیادی در حوزههای خودشناسی، ضمیر ناخودآگاه، توانایی سخنرانی در جمع و انگیزش درونی برگزار کرده است. از دیگر آثار وی میتوان به «هیچ ملاقاتی تصادفی نیست» و «من نی هستم» اشاره کرد.
برای مشاهده و خرید سایر آثار در حوزه کتاب انگیزشی میتوانید به دسته بندی مربوطه مراجعه نمایید.