کتاب «ایستگاه ۱۱» نوشته امیلی سنت جان مندل است که نخستینبار در سال ۲۰۱۴ وارد بازار شد و توانست برندهی جایزهی آرتور سی کلارک انگلستان و جایزهی کتاب تورنتو و همچنین نامزد جایزههای پن/فاکنر و جایزه ملی کتاب آمریکا شود. ناگفته نماند این کتاب از کتابهای پرفروش نیویورکتایمز نیز میباشد.
کتاب «ایستگاه ۱۱» روایتگر داستانی عجیب و تخیلی است. در شروع کتاب عدهای از بازیگران تئاتر را شاهد هستیم که دارند نمایش شاه لیر را به روی صحنه میبرند. اما این نمایش بر اثر اتفاقی دستخوش سکون میشود و علت آن مرگ بازیگر اصلی آن به نام آرتور لیندر روی صحنه، به دلیل حمله قلبی است. در لحظه وقوع اتفاق، امدادگری به نام جیون چادری و بازیگری نوجوان به نام کرستن ریموند در آنجا حضور دارند. پس از مدتی درمییابیم که مرگ آرتور لیندر تنها نخستین مرگی است که آن دو به چشم خواهند دید، چرا که یک بیماری همهگیر و شایع به نام آنفلوانزای جورجیا، بهسرعت در حال پخش شدن در کشور و از بین بردن جامعه انسانها است.
این رمان در دسته رمانهای تخیلی قرار میگیرد و قصهای مهیج و تقریبا آخرالزمانی را روایت میکند و شما را با خود همراه میکند. فضای سورئال کتاب این حس را به مخاطب القا میکند که انگار خودش درون داستان زندگی میکند و یکی از شخصیتهای آن است. شروع داستان به مرگ نابهنگام یک بازیگر تیاتر و پس از آن شیوع بیماریای که همه را درگیر بازی مرگ و زندگی میکند، بر جذابیت آن میافزاید و ضربات بعدی انگار تمام قطعات پازل را کاملا درست و بهموقع تکمیل میکنند. یک ماجراجویی هیجانانگیز که در ابتدا تنها یک بازی کوچک به نظر میرسد ولی هرچه بیشتر پیش میرود، بیشتر متوجه میشویم که با تصویر بزرگتری سر و کار داریم. تصویری که گمان نمیکنم به همین راحتی از ذهن و قلب خواننده پاک شود.
هدی نظر خود را راجعبه کتاب اینگونه بیان میکند: «من خیلی خوب تونستم با این کتاب ارتباط برقرار کنم. قصه برای من خیلی هیجانانگیز بود و کشش خوبی داشت. همه چیز رو با هم داشت. عشق، تنفر، زندگی، مرگ و... انتخابهای سختی که آدم رو مردد و دودل میکنه. خوندنش رو پیشنهاد میکنم.»
حسن درباره کتاب میگوید: «داستان گیرایی خاصی دارد و از لحظه در دست گرفتن کتاب، زمین گذاشتنش سخت است. کتاب برخلاف اینکه قصهای جذاب دارد، کمتر شناخته شده است. امیدوارم بیشتر مورد استقبال قرار بگیرد چرا که مستحق آن است.»
در این بخش از کتاب، نویسنده بیست سال پس از شیوع بیماری را شرح میدهد: «بیست سال پس از پایان سفرهای هوایی کاروان سمفونی سیار به آهستگی زیر آسمان گرم حرکت میکرد آخر جولای بود و دماسنج بیست و پنج ساله که به پشت کاروان جلویی نصب شده چهل و یک درجه ی سانتیگراد را نشان میداد آنها نزدیک دریاچهی میشیگان بودند اما نمیتوانستند از اینجا آن را ببینند. درختهای در هم تنیده دو سوی جاده را پوشانده بودند ریشههایشان کف جاده را شکافته بود. نهالها زیر کاروان خم میشدند و برگهای نرمشان پای اسبها و سمفونی سیار را می نواخت موج گرمای بی رحم یک هفته فروکش نکرده بود.»
در این قسمت از کتاب، بخشی از افکار و نظرات و سردرگمیهای کرستن را درمورد نمایش خودش مطالعه میکنیم: «آنها مقابل کسانی بازی میکردند که زندگی سختی را میگذراندند. همهی وقتشان صرف این میشد که برای زنده ماندن بجنگند. تعدادی از بازیگرها معتقد بودند اگر آنها لباسهایی شبیه به تماشاگرانشان بپوشند شکسپیر برای آنها قابل فهمتر خواهد بود اما کیستن فکر میکرد تایتانیا را حتماً باید در لباس عروس و هملت را باید با لباس مخصوص خودش دید و این به نمایش معنا میدهد.»
امیلی سنت جان مندل، نویسنده کانادایی و متولد ۱۹۷۹ در دنمان ایسلند در غرب بریتیش کلمبیا است. وی از مدرسه رقص فارغالتحصیل شد و اولین رمان خود را در سال ۲۰۰۹ منتشر کرد. از دیگر کتابهای او میتوان به «آخرین شب در مونترال» «دریای آرامش» اشاره کرد.