«اگر بمانم» یکی از پرفروشترین و مهمترین رمانهای «گیل فورمن» است که برای اولینبار، در سال 2009 منتشر شد. «اگر بمانم» یکی از نمونه رمانهای مدرن و جذابِ ژانر «عاشقانه» و «درام» است که داستانی تکاندهنده از تعلیق یک دختر هفدهساله میان مرگ و زندگی را، به تصویر میکشد.
«اگر بمانم» روایتی است تراژدیک از دختری هفدهساله به نام «میا» که طی تصادف وحشتناکی، به کما میرود. او بیدار شده اما هیچ خاطرهای از تصادف ندارد و فکر میکند همهچیز مثل گذشته عادی است؛ اما طولی نمیکشد تا به خاطر میآورد که بدن زخمی و متلاشی شدهاش از ماشین لهشدهاش، بیرون کشیده میشود. اما این تازه شروع سرگردانی اوست؛ میا باید تکههای زندگی گذشته و حالاش را کنار هم بگذارد تا ببیند چه اتفاقی افتاده و چه کاری باید بکند تا از این برزخ خارج شود. اما همهچیز زمانی سختتر میشود که متوجه میشود خانوادهی او نیز در ماشین بودند و در کنار او جان سپردهاند. همچنین، میا متوجه میشود که باید انتخابهای سختی بکند که سختترین آنها، این است که باید تصمیم بگیرد که میخواهد به زندگی برگردد یا نه...
بسیاری از خوانندگان رمان «اگر بمانم» در سایت «فیدیبو» از این کتاب تمجید کردهاند. دو تا از نظرات کوتاه این کاربران را با هم بخوانیم:
«من از خواندن این کتاب بسیار لذت بردم. ارتباط بین شخصیتهای کتاب خیلی گرم و صمیمی بود و حس خوبی به من میداد. با اینکه یک رمان ساده و روان بود، آخر کتاب اصلا پشیمان نبودم که برای مطالعۀ آن وقت گذاشتم. به نظر من این کتاب از فیلمی که بر مبنای آن ساخته شده، قویتر بود.»
«یکی از قشنگترین و متفاوتترین کتابهایی بود که خواندهام... خیلی دوستداشتنی و با احساس بود. همهچیز به جا بود؛ مخصوصا فلشبکها در دلِ روایت رمان...»
یکی از نظرات ثبت شده در سایت گودریدز برای رمان این چنین است:
«همهچیز با یک تصادف شروع میشود و یا بهتر بگوییم، همهچیز با یک تصادف لعنتی زیر و رو میشود؛ یکی از تصادفهایی که هر روز جان صدها تن را گرفته و صدها کودک را یتیم میکند. نمیدانم بر سر آگاهی بیمارانی که در کما هستند چه میآید، اما هرچه میشود به نظر وحشتناک است. این کتاب در حقیقت جدال روح میا برای بازگشت یا رها کردنِ همیشگی زندگی بعد تصادف است. مطالعۀ این رمان باعث میشود خیلی چیزها را زیر سوال ببریم: ارزش زندگی و زنده ماندن چقدر است؟ آیا باید بر خلاف همهچیز زندگی را ادامه داد؟ و یا گاهی در آغوش گرفتن مرگی که به سوی ما لبخند میزند، دلپذیرتر است؟ میدانیم که در نهایت از مرگ گریزی نیست و شاید زندگی ارزش ادامه دادن داشته باشد...»
گوشهای از سرگردانی و تعلیق میا در بیمارستان را نویسنده بدین صورت توصیف میکند:
«توی اتاقی خالی در بخش زایشگاه بیمارستان پرسه میزنم و میخواستم از اقواممان دور باشم و از آیسییو دورتر باشم و از آن پرستار دور باشم، یا به طور خاص از حرفی که پرستار آن موقع زده بود و حالا میفهمم یعنی چه! باید جایی میرفتم که آدمهایش غمگین نیستند، جایی که فکر همه مشغول زندگی است نه مرگ. هرگز توقع نداشتم عاشق بشوم. هرگز از آن دخترهایی نبودم که دورادور عاشق خوانندهها میشوند و دربارهی ازدواج با فلان بازیگر خیال میبافند.»
در پاراگرافی دیگر، کشمکش درونی و تأثربرانگیز میا را برای ترک خانواده و زندگیاش میخوانیم:
«چطور باید چنین تصمیمی بگیرم؟ چطور میتوانم بدون مامان و بابا بمانم؟ چطور میتوانم بدون تدی بروم؟ یا بدون آدام؟ خیلی سخت است... بخشی از متن کتاب: همه فکر میکنند بخاطر برف بود. شاید هم همینطور باشد. صبح که از خواب بیدار میشوم، لایه نازکی از برف، چمن جلوی خانهمان را پوشانده. حتی دو سانتیمتر هم نمیشود اما در این بخش از ایالت اورگن، حتی یک بارش ناچیز در همهی کارها وقفه ایجاد میکند و تنها ماشین برفروب محله مشغول باز کردن راهها میشود. قطرات باران است که از آسمان میبارد -چکه چکه- اما نه به شکل یخزده.»
«گیل فورمن» نویسندهی جوان و مشهور آمریکایی است که با نوشتن رمانهایی در ژانر «Young Adult» به موفقیت چشمگیری دست یافته است.
برخی دیگر از کتابهای او که به فارسی ترجمه و چاپ شدهاند عبارتند از: «من اینجا بودم» و «ترکم کن».
برخی از نظرات مثبت ثبت شده توسط نشریات معتبر راجعبه رمان «اگر بمانیم» از این قرارند: