کتاب «اشتیاق: گوته در سلوک خلاقیت» درباره زندگی گوته از ابتدا تا انتهاست. این شاعر نگونبخت که همیشه زندگی پر فراز و نشیبی داشته و سرگردان بوده است. در کتاب «اشتیاق: گوته در سلوک خلاقیت» از تولد دشوار او، تا وقتی که در سن هفتادوچهارسالگی چنان به ورطه عشقی بیفرجام فرو غلتید، که بار دیگر همچون دوره بیستسالگی به فکر خودکشی افتاد، میخوانیم. گوته نهتنها شاعری مجرب و محبوب، بلکه سیاستمداری بانفوذ نیز بود. اما دورههای سرگردانی و آشفتگی در همهجای زندگی او هویدا بود. گوته معتقد بود تحقق خویشتن و زندگی خلاقانه بدون درد و محنت میسر نیست. از همین روست که میگفت: «انسان مرارت نکشیده راه به جایی نمیبرد».
شیوهای که اون توانست با آنها به درد و رنج خویش غلبه کند و بر آنها فائق آید، میتواند خواننده امروزی را نیز تحت تاثیر خود قرار دهد، و به او نیز کمک کند از این پیچوخمها به سلامت بگذرد. این کتاب، زندگی گوته را از لحاظ روانشناسی و روانشناختی مورد بررسی و ارزیابی قرار میدهد.
صبا یکی از خوانندگان کتاب است که در سایت good reads نظرش را اینگونه بیان میکند: «گوته همیشه برای من انسان مغموم و عزیزی بوده. خواندن این کتاب کمک کرد تا با لایههای عمیق زندگی او آشنا بشم و بیشتر از نزدیک بشناسمش. خوندنش رو به دوستدارانش توصیه میکنم.»
هومن نیز نظرش را در مورد کتاب در سایت فیدیبو نوشته است که میخوانیم: «این کتاب در دسته کتابهای بیوگرافی قرار میگیرد و کسانی که به این حوزه علاقه دارند نباید خواندنش را از دست بدهند. ما همراه با نویسنده از کودکی گوته همراه او میشویم تا زمانی که پیر میشود در ورطه عشقی خانمانسوز میافتد. من این کتاب را بسیار دوست داشتم. شنیدنی و خواندنی.»
در این پاراگراف، تاثیر نویسندگی بر زندگی گوته را مطالعه میکنیم: «نویسندگی به گوته کمک میکرد تا تعارضات درونی خویش را درک کند و برتابد و در نهایت بر آنها غلبه یابد. البته او فقط به پرداختن به ترسها و نیازهای زندگی خویش بسنده نمیکرد، بلکه راهکارهای فراگیری برای حل تعارضات فردی و اجتماعی ارائه میداد. در حل خلاق بحرانهای روانیِ گوته، انسانهای بسیاری نظیر مادر، پدر، خواهر، و جمع بیشماری از دوستان زن و مرد با او همراه بودند. گوته از همان ایام کودکی و جوانی نیاز مبرم داشت تا شمع محفل باشد، ستایش شود و مورد تمجید و تأیید قرار گیرد. او این سعادت را داشت که در برآورده کردن نیازهایش کامیاب باشد و از این طریق به سرمنزل شادکامی برسد.»
پاراگرافی دیگر از کتاب را که در مورد روانشناسی در دوران گوته است را میخوانیم: «البته روانشناسی از دوران گوته تاکنون پیشرفتهای چشمگیری داشته و عصبروانشناسی به شناختهای کاملاً متفاوتی در زمینه روان انسان نایل شده است. امروزه میتوان به کمک پرتونگاری نشان داد که کدام مناطق مغزی در ناکامی و شادکامی فعال هستند و رفتارها و هیجانات و افکار انسان را کدام فرایندهای زیستی بسترسازی میکنند. با این حال دانشمندان عصبروانشناسی بر این نکته نیز تأکید میورزند که پیچیدگیهای تجربیات روانی انسان را فقط میتوان به کمک روشهای زبانی مناسب درک کرد. به این نکته که چگونه نوای سمفونی موتسارت در ذهن کسی خاطره لبخند دلانگیزِ معشوق را زنده میکند، و در دیگری یادآور ظهرهای کسالتآور یکشنبه است، فقط میتوان از طریق قالبهای زبانی و نه از طریق معاینات مغزی پی برد. بنابراین نتیجه میگیریم که امروز نیز تعمق و تأمل در سرگذشتها و گفتهها و سرودهها برای فهم روانشناختی آنها از ارزش والایی برخوردار است.
در اینجا من نیز مانند همۀ خوانندگان به پیشآگاهی خود مبنی بر تجربیات زندگیام، رجوع میکنم. یکی از متفکران بزرگ قرن بیستم، فیلسوف هانس گئورگ گادامر بهویژه در آثار خویش در سال ۱۹۶۰ و ۱۹۸۶ به طور تردیدناپذیری نشان داد که آگاه شدن بر این پیشآگاهی برای وارد شدن به متون و درک آنها اهمیت اساسی دارد. گادامر به این مطلب اشاره کرد که فهم و درک، قابلیت ذاتی انسان و مستلزم تمرین دائمی است. ما خویشتن و دنیای پیرامونی خود را از دریچۀ فهم آن تجربه میکنیم. تنها از طریق درک و فهم است که میتوانیم در هرج و مرج و هیاهوی تجربیات بیرونی به نقطۀ اتکا و ثبات درونی دست یابیم.»