رمان «اجارهنشینها» اثر برنارد مالامود در ۱۹۷۱ به چاپ رسید و همانطور که از عنوان کتاب بر میآید، دربارهی زندگی اجارهنشینی و مشکلات مرتبط با آن است. کتاب اجارهنشینها دربارهی وضعیت انسان امروزی، تحمل خشونت و ناپایداریهای روانی آدمیست که بسیاری آن را بهترین اثر نویسندهاش میدانند.
در آپارتمانی نسبتا متروکه که همگی ساکنان آن، آنجا را ترک گفتهاند، هنری لسر همچنان زندگی میکند تا رمان خودش را به پایان برساند. سپس در همسایگیاش نویسندهای دیگر قرار میگیرد که ویلی اسپیرمینت نام دارد و او نیز مشغول نوشتن اثرش است، حال میان آنها ارتباطی شکننده توام با رقابت شغلی شکل میگیرد و همین موضوع باعث میشود زمانی که صاحبخانه آنها از آن خانه بیرون میاندازد، دست به تصمیماتی بزنند...
نوشتن داستانی در مورد زندگی نویسندهها پیچیدگیهای عجیبی دارد. در این رمان نیز همین اتفاق افتاده است. یکی از خوانندگان اجارهنشینها در اینباره نوشته است: «از آن دست کتابهایی که خیال را با واقعیت ترکیب میکند و در برخی موارد مخاطب شک میکند تا کجای داستان واقعیت بود و از کجا به بعد تخیلات قهرمان. خواندنش را توصیه میکنم.»
این رمان آمریکایی، برای عموم مخاطبان روایتی جذاب و بسیار خواندنی است. قصهای پر از وهم و که خیال را با واقعیت میآمیزد. یکی دیگر از مخاطبان این کتاب نوشته است: «نثر روان و پُرکِشش این کتاب را خیلی دوست داشتم. اصلا کتاب سختی نیست و راحت فهمیده میشود.»
توصیفات دقیق و تصویرسازیهایی گیرا از ویژگیهای نثر برنارد مالامود است. در برشی از کتاب چنین میخوانیم: «در این صبح سرد زمستانی که رادیاتور زنگ زده مثل مهمانی صمیمی تقتق میکرد و گرمای نحیفی بیرون میداد، وقتی برف سفت بیست سانت متری از دیروز روی خیابان سفید نشسته بود و از میانش بخاری آشنا به بیرون میتراوید، هری لسر، مردی مصمم ساعتش را دور مچش انداخت- زمان آزارش میداد- و شش طبقه ساختمان کاملا متروکه، استیجاری با آجرهای جسیم رنگ پریده و ساخته شده در سال 1900 را به سمت پایین دوید... باد در خیابان مینالید و لسر حین خواندن با دستمال گردنش بینی خود را نگه داشته بود تا جلوی بوی گند را بگیرد... باد مانند روحی زنده پرسه میزد.»
در قسمتی دیگر از رمان اجارهنشینها میخوانیم: «پس از باران تابستانی ریشه هزاران درخت در آب زردرنگ جاری است. من و ویلی در این جزیره شناور پر از گلهای همیشه بهار و رزهای وحشی بنفش تنها هستیم. با جریان آب حرکت میکنیم. ناقوسها در اعماق جنگل به صدا درمیآیند. با عبور ما مردم در دو سوی ساحل رودخانه برایمان دست تکان میدهند. آنها پرچمهای قرمز، سفید و سیاه را به اهتزاز درآوردهاند. بایستی تعظیم کنیم ویلی. من به این طرف تعظیم میکنم. آنها هورا میکشند و من تعظیم میکنم. تو هم بهتر است کرنش کنی.»
غلتیدن نویسنده در خیالات خویش را نیز در قسمتی دیگر از کتاب میخوانیم: «اکنون میشود خیالات بافت، لسر خیال میکند که تمام شده است، رنج طولانی سرانجام به نتیجه رسیده است، رهایی، آرامش، صبحها در رخت خواب ماندن تا یک سپیده دم بر فراز دریا به امواج نا آرامی که با نوازش جزیرهای را بیدار میکند روشنایی میبخشد، استنشاق رایحهی تازهی درختانش، گلهایش، بوته های برگ بویش، صدفهایش آه، بار دیگر روایح دل نشین زمین با این دریای زنانه احاطه شده است. پرندگان از ساحل پر میکشند، میچرخند، بر فراز نخل های پیر و دکل مانند به سمت آسمان تابناک پرواز میکنند. مرغان دریای ناله سر میدهند، یورشهای ناگهانی پرندگان سیاه که در آسمان دریای خروشان جیغ میکشند. آه، این زمین زنده، این جزیرهی مقتدر در دریایی نقرهفام این خیابان سی و یکم و کوی سوم. این خانهی متروکه. این لسر شاد ناشاد میبایست بنویسد.»
برنارد مالامود در 1914 در نیویورک به دنیا آمد. آثار او عمدتا به بازتاب زندگی یهودیان در آمریکا اشاره دارد. وی دو جایزهی مهم ادبی را در طول زندگیاش دریافت کرده است؛ پولیتزر و جایزه ملی کتاب آمریکا که پس از نوشتن رمانهای معروف «استعداد طبیعی» و «تعمیرکار» به او رسید.
آثار او در ایران نیز به فارسی ترجمه شدهاند که برای نمونه «فروشنده» و «وردست» را میتوان نام برد. او در 71 سالگی در منهتن نیویورک درگذشت.