«بعد از هفت قدم بلند» نام مجموعه داستانی به قلم راضیه مهدیزاده است که نشر هیلا منتشر کرده است. ده داستان در این مجموعه به چاپ رسیده با عناوین: «هجدهم مهرماه»، «سفید»، «زندگی جای دیگری است»، «اتاقی در زوریخ»، «کورتانا میچرخد»، «سومین قطره خون بعد از هفت قدم بلند»، «رویای ایتالیا»، «حاجی واسموس»، «ساز شکسته، قلب شکسته خریداریم» و «چسب زخم». کتاب بعد از هفت قدم بلند، توجه مخاطبان داخلی را به خود جذب کرده است.
شخصیتهای جالب، تاثیرگذار و تاملبرانگیز در این مجموعه جان گرفتهاند که هرکدام بهتنهایی تصویری ویژه در ذهن خواننده باقی میگذارند؛ مادری که در اصفهان تبدیل به زایندهرود میشود، دوچرخهسواری ایرانی که سر از کوه فوجی در میآورد، پسری بوشهری که به قبری در آلمان میرسد و...
مریم تاواتاو یکی از کسانی که به نقد و بررسی این مجموعه داستان پرداخته است، دربارهی رویکرد نویسنده و شیوههای روایی او مفصل نوشته است که بخشی از آن را میخوانیم:
«راضیه مهدیزاده مسائل دوره مدرن را با زبانی قصهگو طوری بیان میکند که در آن فرصتی برای کشف و شهود باقی میگذارد. او مساله خشکی زاینده رود یا تنهایی آدمهای دور از وطن را داستانیتر از آن میداند که به ساخت قصه راهشان ندهد. از طرفی تصویری واضح و پر از حس را پیش روی خوانند میگذارد. توجه به سنگها و بازی با آنها در داستان «هجدهم مهرماه» بهتنهایی نشان از قوت قلم او دارد؛ قلمی که آنقدر رنگ، بو و حس به جریان هر یک داستانها تزریق کرده که نمیتوان از تاثیر قدرت تصویرسازی در داستاننویسی مدرن چشم پوشید. نویسنده، نبودِ آب و وجود خشکسالی را به نبود محبت ربط میدهد، به تشنگی معناهای مختلف میبخشد و به آلزایمر، تلفیق خاطرات و مساله مرگ، نگاه تازهای میکند. او دغدغه مدرنیته را با طبیعت گره میزند، از سختیِ روبرگرداندنِ طبیعت میگوید و در تمام اینها اگرچه بستر داستان درباره دغدغه محیطزیستی است؛ اما او و قلمش طوری در مسیر نوشتن میتازند که صرفا به همین مفهومِ پیچیده توجه نمیکنند؛ بلکه نویسنده جهان دغدغههایش را به جهان بیرون از خودش وصل کرده و از انسان مدرن تصویری قابل لمس ساخته؛ تصویری که با تمام کاستیها او را موجود قابلدرکتری میداند که گاه توانِ منطقی رفتارکردن را ندارد و آنقدر بیپناه میشود که خود را در زمانه گستردگی وسایل ارتباطی، عجیب تنها میبیند. اگرچه این تنهایی موضوعی است که در داستانهای مختلفی از ادبیات گذشته گفته شده اما جنس تازهای در این کتاب دارد؛ جنسی که به اقتضای زمان حادثه، شکل تازهای گرفته و سعی دارد بگوید که دستهایی که داغ تنهایی را حس میکنند، هر یک درجهای خاص از گرما را تحمل میکنیم و این درجه منحصربهفردتر از آن است که بتوان آن را به همه تعمیم داد. این تعمیم یعنی تفاوت دستها را نادیده گرفتن و اتفاقی را که داغها روی روحهای مختلف میگذارد یکسان پنداشتن؛ و البته انسان و پیچیدگیهایش بهگونهای نیست که بهراحتی از تیغ یکسانسازی به سر سلامت عبور کند. جهان قصه و دنیای ادبیات، داستان کسی را آنقدر منحصربهفرد دانستن است بهگونهای که به او این حق را داد که مرکز توجه خواننده قرار گیرد و دغدغهها، باورها و مسائلش عنصر مرکزی یک داستان شود.»
در بخشی از یکی از داستانهای این مجموعه با نام «سومین قطره خون بعد از هفت قدم بلند» چنین میخوانیم: «میگوید نترس. آرام باش. گیج نشو. اینجا وادی حیرت است. یادت نمیآید پرندهها چطور گیج شده بودند و سرشان به دوران افتاده بود؟ یادت میآید همهشان با هم هذیان میگفتند که عاشقاند، اما نمیدانند عاشق کی و چی؟ دلهایشان از عشق پر شده بود، از عشق لبریز بود، اما خالی هم بود. در یکلحظه، دلهایشان هم خالی بود و هم پر. یادت میآید که فقط یکقدم تا قاف و دیدار سیمرغ مانده بود که خیلیهایشان پرپر شدند؟ پاهایم سست میشوند. نمیتوانم بایستم. نمیتوانم بنشینم. نمیتوانم ادامه بدهم. میدانم که اگر بنشینم، دوباره باید مسیرِ آمده را برگردم و از اول شروع کنم. شاید این بزرگترین ایراد آهستگی است. یکلحظه پلک نمیزنم. دستهایم را بو میکنم. آرامتر میشوم. سرم از چرخیدن بازمیایستد. چند لحظه در همان حالت میایستم و تمام توانم را جمع میکنم تا یک قدم بلند بردارم. یک قدم دیگر. پاهایم شروع میکند به زقزق کردن. پای درخت کاخ ایستادهام. صدا واضحتر میشود. ناله بلند و بلندتر میشود و نور آفتاب پررنگ و پررنگتر.»
راضیه مهدیزاده سال 1367 به دنیا آمد، لیسانس را فلسفه خواند و ارشد را از دانشگاه هنر تهران در رشتهی مطالعات سینمایی فارغالتحصیل شد. این نویسندهی جوان هماکنون ساکن نیویورک است.
از آثار او میتوان به مجموعه داستان دیگری با نام «موخوره»، رمانی با نام «قم را بیشتر دوست داری یا نیویورک» و «یک کیلو ماه» اشاره کرد که در ایران به چاپ رسیدهاند.