کتاب «بامداد خمار» اثری از «فتانه حاج سیدجوادی» است. که توسط انتشارات البرز چاپ و منتشر شده است. رمان «بامداد خمار» در فهرست برترین آثار ایرانی قرار دارد. با وجود اینکه نزدیک به سه دهه از انتشار این کتاب میگذرد، هنوز هم از پرفروشترین رمانهای فارسی به شمار میرود. بامداد خمار به زبانهای آلمانی، کرهای، یونانی و ایتالیایی ترجمه و منتشر شده است که در این کشورها هم با استقبال زیادی همراه شد. از ویژگیهای این عاشقانهی زیبا این است که توانسته طیف وسیعی از خوا نندگان را جذب خود کند
در اوایل سلطنت رضاشاه، محبوبه دختر یکی از اعیان و اشراف تهران به نام «بصیرالملوک» در سن 15سالگی عاشق شاگرد نجاری به نام «رحیم» میشود. این عشق سوزان و پردردسر ماجراهای پرفراز و نشیبی دارد. نویسنده با تصویرسازی زیبا و قلم شیرین و سادهاش توانسته یک رمان عاشقانهی فارسی زیبا را به رشته تحریر درآورد. مکانها، فضای داستان و شخصیتها طوری نوشته شدهاند که بهراحتی میتوان آنها را باور کرد. این رمان تلخ عاشقانه چنان کششی دارد که خواننده را تا انتها با خود همراه میکند، طوریکه نمیتوان کتاب را زمین گذاشت.
زمانی که کتاب متنشر شد، نقد و نظرات زیادی بر بامداد خمار وجود داشت که بحثهای داغی را برانگیخت. از مهمترین آنها تعریف و تمجید «نجف دریابندری» و مخالفت «هوشنگ گلشیری» است که هر دو از بزرگان ادبیات ایران هستند. همین بحثها باعث شد کتاب بیشتر دیده شود. علاوهبر خوانندگان علاقهمند به رمانهای فارسی افراد با سلایق دیگر هم جذب کتاب شدند. به گفته فتانه حاج سیدجوادی، گلی امامی و کریم امامی نیز از طرفداران رمان بودند. «افسانه نجمآبادی» مقالهای درباره بامداد خمار با عنوان: «بامداد خمار: رنج سکسوالیته و عشق در ایران مدرن» نوشت.
فهیمه باویلی در سایت خبرگزاری ایبنا مینویسد: «بهنظرم یکی از بینظیرترین رمانهایی بود که تا بهحال خواندهام. بسیار آموزنده، مخصوصا برای کسانی که در حالوهوای نوجوانی محبوبه و جوانی باشند. بیانی فوقالعاده جذاب که دقیقا انسان را به عمق جریانات میکشاند و بهسختی میتوان آنرا کنار گذاشت. درک بهتری به خواننده در مورد شرایط زنان در گذشته و همچنین در زمان حال در بعضی اقوام میدهد.
فاطمه همتیان در یکی از سایتهای داخلی اینچنین نظر خود را میگوید: «کتابی که تا پایان شما را میخکوب میکند. رمانی عاشقانه که این روزها نظیرش کمتر پیدا میشود.
سجاد کریمی مینویسد: «این رمان با نقدهای بسیار روبهرو شد. موافقان آن را برای مقوله روابط میان زنان و مردان جوان مفید دانسته یا درس عبرتی دانستند برای جوانان بیتجربه. مخالفان آن را دفاع از اصالت و شرافت طبقات بالادست جامعه و تحقیر فرودستان دانستند.» کاربری در سایت طاقچه اینگونه مینویسد: «من با این کتاب عاشق شدم و مزه تلخ شکست عشق را چشیدم. کتابی پر از حوادث و احساسات شیرین است. قلم بسیار روان نویسنده با روح و روانت بازی میکند.»
دلم می خواست او را می دیدم که روی چوبها خم شده و به کار مشغول است ولی همهجا ساکت بود. از پیچ کوچه پیچیدم. دو قدم جلوتر که رفتم، یکه خوردم. «سلام خانم کوچولو.» از روی مشتی الوار که در عقب مغازه چیده بودند پایین پرید. با همان شلوار مشکی و پیراهن سفید بلند که تا زانویش می رسید... دوباره گفت: «سلام عرض کردیم ها!» بیاختیار به دو طرف خود نگاه کردم. هیچکس نبود. «علیک سلام. شما ظهرها تعطیل نمیکنید؟» «وقتی منتظر باشم نه.» «مگر منتظر بودید؟» «بله.» «منتظر کی؟» «منتظر شما.» باز قلبم فرو ریخت. باز دل در سینهام به تقلا افتاد. خدا را شکر که دلپیچه داشتم و او صورت مرا که گلی شده بود نمیدید... با اینهمه باز با صدای آهسته پرسیدم: «کاری با من داشتید؟» «مگر شما نبودید که قاب میخواستید؟ خوب، برایتان ساختهام دیگر.»
«عروسی من داستان دیگری بود. سوت و کور بود. هیچکس دل و دماغ نداشت. خودم از همه بیحوصلهتر بودم. میخواستم زودتراز آن خانه فرار کنم و از اینهمه فشار روحی راحت بشوم.»
«خانه سوت و کور بود. آتشبس بود. مادرشوهرم دریک طرف حیاط و من در طرف دیگر. رحیم تحمل نداشت. از خانه بیرون میرفت. دلم میخواست کنارم بود. سر بر شانهاش میگذاشتم و او شانههای ضعیف مرا میمالید. دلم میخواست بگویم رحیم، غصه دارد مرا میکشد.»
فتانه حاج سیدجوادی سال1324در شیراز چشم به جهان گشود. او از همان دوران دبیرستان به نوشتن علاقه داشت و شعر کوتاه هم مینوشت. او عاشق کتاب «بربادرفته» است و آغاز کتاب خوانیاش با آثار بزرگ علوی و تولستوی بوده است. فتانه حاج سیدجوادی میگوید: «همیشه این را در ذهن خود داشتم که اگر عشاق اسطورهای ادبیات، مثل «رومئو و ژولیت»، «لیلی و مجنون» و «شیرین و فرهاد» به هم میرسیدند و ازدواج میکردند، چه اتفاقی میافتاد؟ این شد که نوشتن رمان بامداد خمار را شروع کردم.»