سفر در زمان به این صورت است که مشتریان کافه، تا زمانی که قهوهشان گرم است، میتوانند در گذشته بمانند. اما با سرد شدن قهوه، آنها دیگر نمیتوانند به زمان حال برگردند و تبدیل به روحهای سرگردان میشوند! توشیکازو کاواگوچی داستان 4 مسافر زمان را برای ما روایت میکند که هر کدام انگیزهی خاص خود را برای بازگشت به گذشته دارند؛ اولی به دنبال مردی میگردد که تنهایش گذاشته است، دومی به دنبال نامههای همسرش است، دیگری میخواهد خواهرش را ببیند و آخری هم قصد دارد دخترش را ملاقات کند.
علی، مخاطب فارسیزبان کتاب از ایران، نظر خود را اینگونه بیان کرده است: «ادبیات ژاپن من را شگفتزده کرده است. نویسندههای ژاپنی همیشه و در همه حال، با استفاده از ژانرها و ایدههای معمولی و آشنا، ماجراها و داستانهایی خارقالعاده خلق میکنند که این کتاب هم یکی از آنها بود. با وجود فانتزی بودن این کتاب، هیچ چیز آن با واقعیت مو نمیزند. برخلاف اکثر کتابهای تخیلی با موضوع سفر در زمان که ماهیت علمی، ریاضی و کهکشانی دارند، این کتاب پیام و هدفش، فلسفه و انسانیت است. نویسنده تلاش کرده است تا یک داستان متفاوت و آموزنده را به خواننده تقدیم کند. این کتاب از نظر داستان، قلم نویسنده، هیجان و البته ترجمهاش هیچگونه کمبودی نداشت و من شخصا از آن لذت بردم. به همهی کسانی که کتابهایی با چنین موضوعاتی دوست دارند و همینطور کسانی که میخواهند که یک داستان متفاوت را مطالعه کنند، رمان فوق را پیشنهاد میدهم.»
«این کتاب دقیقا طبق تعریفهای دیگران، یک کتاب عالی است. اگر قرار باشد که من به «پیش از آنکه قهوه سرد شود» نمرهای بدهم، به آن امتیاز کامل میدهم. این رمان با قلمی ساده و زیبا نوشته شده است و داستانی بسیار جذاب و خاص دارد. با وجود آنکه موضوع سفر در زمان دیگر تکراری شده است، اما توشیکازو کاواگوچی، با رویکردی کاملا متفاوت به سراغ ایدهی سفر در زمان رفته و تلاش کرده است تا موضوعات پیچیدهی انسانی را هم در کتاب بگنجاند. صادقانه بگویم؛ از معدود کتابهایی است که میتوانم آن را الهامبخش بنامم.» این نظر کیت، یکی از خوانندگان کتاب در وبسایت گودریدز بود.
کریس، یکی از مخاطبان کتاب از ایالات متحده آمریکا، چنین نظری دربارهی کتاب داده است: «تمام چیزی که میتوانم دربارهی کتاب بگویم این است: عالی است! با شروع رمان، بهسرعت غرق جهان آن شدم و خودم را در فضای کافه تصور کردم. با شخصیتهای کتاب، همذاتپنداری کردم و به دنبال کردنِ داستانهای جذابشان علاقهمند بودم؛ داستانهایی که قلب شما را به دست میآورند. در بعضی قسمتهای کتاب، اشک از چشمانم جاری شد! بههرحال اگر تاکنون این کتاب را نخواندهاید، حتما به سراغش بروید! حتی اگر قرار باشد سالی یک کتاب خوانید، به نظرم این کتاب ارزشش را دارد تا به عنوان تنها کتاب سالتان باشد.»
در ابتدای کتاب، نویسنده به معرفی کافه «فونیکولی فونیکولا» میپردازد که آن را با یکدیگر میخوانیم: «کافه تهویه ندارد. این کافه سال ۱۸۷۴ تأسیس شد، یعنی بیش از صد و چهل سال پیش، آن زمان، هنوز از چراغهای نفتی برای روشنایی استفاده میشد. در این سالها چند بازسازی کوچک در کافه انجام شد، اما داخل کافه کاملا بدون تغییر و مثل اولش باقی مانده است. احتمالا دکور آن در زمان افتتاحش بسیار آوانگارد به شمار میآمد. تاریخ پیدایش کافهی مدرن در ژاپن را حدود سال ۱۸۸۸ دانستهاند، یعنی چهارده سال بعد.»
در بخشی از کتاب، به شباهت میان جاذبه و احساسات اشاره میشود و نویسنده توضیح میدهد که دروغ و پنهانکاری در مقابل کسانی که دوستشان داریم تا چه حد دشوار است: «آب از سطح بالاتر به سطح پایینتر جاری میشود. این طبیعت نیروی جاذبه است. ظاهرا احساسات هم مطابق با نیروی جاذبه عمل میکنند. در حضور کسی که ارتباط نزدیکی با او داری و احساساتت را با او در میان میگذاری، دروغ گفتن و دستبهسر کردنش کاری دشوار است. حقیقت میخواهد جاری شود. این موضوع به ویژه زمانی اتفاق میافتد که سعی داری اندوه یا نگرانیات را پنهان کنی. مخفی کردن غم از یک غریبه یا کسی که مورد اعتماد نیست، کاری به مراتب آسانتر است.»
سراسر کتاب «پیش از آنکه قهوه سرد شود»، مملو از توصیفات و جزئیات زیبای داستانی است که باعث میشود مخاطب در جهان خیالی کتاب غرق شود. برای نمونه این بخش از رمان را بخوانید: «داخل کافه، زن جوانی کنار پیشخان نشسته و مشغول نوشتن بود و آیسکافی روی میزش به خاطر یخ آب شده رقیق شده بود. زن، پیراهن تابستانی به تن داشت؛ تیشرت چیندار سفید، دامن کوتاه خاکستری و صندل بندداری پوشیده بود. صاف نشسته بود و خودکارش سریع روی کاغذنامهی صورتیرنگی حرکت میکرد که در حاشیهاش شاخهی شکوفهی گیلاس نقش بسته بود. پشت پیشخان زنی لاغراندام با چهرهای رنگپریده ایستاده بود و چشمهایش با برق جوانی میدرخشید. او «کی توکیتا» بود و بیشک محتویات نامه، کنجکاویاش را برانگیخته بود. گاهی با شیطنت بچگانهای که در قیافهاش موج میزد، دزدکی نگاهی میانداخت.»
توشیکازو کاواگوچی، نویسنده، نمایشنامهنویس و کارگردان تئاتر ژاپنی، زادهی سال 1971 میلادی در شهر اوساکا است. او پیش از این در گروه نمایش «سانیک اسنیل»، به نمایشنامهنویسی و کارگردانی تئاتر پرداخته است. کاواگوچی تاکنون یک کتاب 3 جلدی نوشته است که «پیش از آنکه قهوهات سرد شود» نام دارد. این رمان، حالوهوای رئالیسم جادویی را دارد و مضمون آن سفر در زمان است. کاواگوچی کتاب فوق را با اقتباس از یکی از نمایشنامههایش به نام «1100 تولید» نوشته است. این نمایشنامه در جشنواره سوگینامی ژاپن، برندهی جایزه اصلی آن شده است. از سایر نمایشنامههای توشیکازو کاواگوچی میتوان به «زوج»، «آهنگ غروب» و «وقت خانواده» اشاره کرد.