جستجوی شما نتیجه‌ای نداشت.

آن چنان تر

قیمت:
150,000 تومان
مشخصات کتاب آن چنان تر
کشور مبدا
تعداد صفحات
170 صفحه
شابک
9786008968672
قطع
رقعی
جلد
نرم
نوبت چاپ
7
این کتاب در یک نگاه

کتاب «آن چنان‌تر» اثر هاجر رزم پا می‌باشد که از پُرفروش ترین کتاب‌های نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران نیز بوده است. این کتاب در ۱۷۰ صفحه توسط نشر سده به چاپ رسیده است. کتاب «آن چنان‌تر» مشتمل بر هشت داستان کوتاه معاصر و ایرانی است که به ترتیب عبارتند از: «پاریس کوچولو»، «ملاقات»، «خانه‌ی خلوت»، «مامان شیشه‌ای»، «خُرده ریزهای فلزی»، «من، بودم»، «آن چنان‌تر» و «یک لکه روی سطح استیل». موضوعات این داستان‌های کوتاه، برش‌هایی از زندگی‌های واقعی است که به قلمی واقع‌گرایانه یا رئال به رشته‌ی تحریر درآمده‌اند.


بیشتر بخوانید
خلاصه کتاب آن چنان تر

 این برش‌ها، برش‌هایی تلخ، اما کاملاً واقعی از زندگی حقیقی و در جریان معاصر ایران است. برش‌هایی از مرگ، فقدان، تنش، اضطراب، اثرات کودکی بر بزرگسالی، ناامیدی و مشکلاتی که هر بزرگسالی با آن‌ها درگیر و مبتلا به آن است. فضای کتاب آکنده است از توصیفات بجا همراه با حس‌آمیزی‌های چندبُعدی و بدیع که می‌تواند برای خوانندگان مبتدی تا پیشرفته جالب توجه باشد.

نظر خوانندگان در سراسر دنیا درباره کتاب آن چنان تر چیست؟

مهدیه، کاربری در شبکات اجتماعی، گفته که: «من داستان‌های مامان شیشه‌ای، ملاقات و یک لکه روی استیل رو خیلی دوست داشتم. من عاشق داستان‌های ساده با توصیفات جزئی زندگیم، من عاشق جزئیاتم! خاطرات، بوهای آشنا و هدف‌های کوچیکی که بهشون می‌رسیم؛ برای همین عاشق این سبک داستان‌هام. امیدوارم خانم رزم پا بیشتر بنویسه و حتماً توصیه می‌کنم که بخونینش!»

 سیمین هم درمورد نویسنده و این کتاب گفته که: «خواندن کتاب‌های هاجر از دو منظر برام جالب توجه بود. اولیش دیدن تلاش مستمر این دوست عزیزه که به ثمر نشسته و دوم فرصت خوندن داستان‌های قوی این مجموعست. در واقع، فرصت روبرو شدن با یک نویسنده‌ی تازه واردِ قَدَر. من نثر هاجر رو دوست داشتم چون بلده در دنیاهایی که ممکنه خیلی هم نزدیک و دم‌دستی نباشن خوب جولون بده.»

 الناز هم از حسش بعد از خواندن این کتاب گفته: «حس داستان‌ها، حس خونه بچگیم و محله‌ی قدیمیمون رو داشت واسم. انگار که توی بیست و شش سالگی برگشتم تو اون محله و دارم قدم می‌زنم. حس خوبیه‌ها! خیلی! اما دیگه مال تو نیست... نه تنها مال تو، بلکه شبیه به اون چیزی که مال تو بوده هم نیست. کلمات و جملات هاجر بغل‌کردنی بودن. آرامش توام با یه نیمچه دردِ قایمکی. امیدوارم کتاب‌های بیشتری رو از هاجر در ادامه بخونم.»

جملاتی از کتاب که شاید انگیزه خواندن باشند

در قسمتی از کتاب، راوی از خاطرات کودکیش می‌گوید: «حالا بیهوشم اما می‌فهمم که دارند پایم را می‌برند. حسی ندارم. ده هفته است که پای راستم حس ندارد. وقتی دیشب درِ توالت‌فرنگی را بستم، نشستم رویش و پای راستم را دودستی بلند کردم گذاشتم لبه‌ی وان، هیچ حس نکردم. دسته‌ی ژیلت را از پایین به بالا کشیدم روی پوستم و عمداً چند تا تار کلفت را با دست کندم. حتی مورمورم نشد. وقتی پایم را گرفتم زیر شیر و موها را شستم، سوختگی روی ساقم معلوم شد. پنجاه سال می‌شد که ندیده بودمش. دیگر برجسته نبود. جمع شده بود. شده بود یک دایره‌ی خاکستری کوچک. دست کشیدم رویش و بلند گفتم: «ای وای، این.» سوختگی مال وقتی بود که دایی رضا آمده بود دم مدرسه پی‌ام تا برویم با موتورسیکلتش تک‌چرخ بزنیم. از ذوق، سر پا بند نبودم. کمرش را گرفته بودم و داد می‌زدم. باد شلاقی توی صورتم می‌خورد و تا ته حلقم را خشک می‌کرد. کبود شده بودم. رضا خدابیامرز خیال می‌کرد دارم از کیف تک‌چرخ سروصدا می‌کنم. وقتی سوئیچ را چرخاند و خاموش کرد و ساقم را دید فهمید چه بلایی سرم آمده. گوشتم پخت و پوستم از جایی که به لوله‌ی اگزوز چسبیده بود اندازه‌ی یک کاسه‌ی بستنی‌خوری ورآمد. یک هفته مدرسه نرفتم و مثل عکسی که از ولیمه‌ی ختنه‌سورانم ــ پشت و رو ــ توی آلبوم هست با دامن توی خانه راه رفتم. عینک بزرگ اتاق عمل تا بالای ابروی دکتر عمادی را می‌پوشاند. از پشت ماسک جراحی دارد سبیل پرپشت حنایی‌اش را می‌جود. نقطه‌های ریز خون جابه‌جا می‌پرد روی عینکش. آستینش را می‌کشد روی شیشه‌ی بزرگ عینک و شتک خون پخش می‌شود. دکتر عمادی جابه‌جا می‌شود، پشت به من می‌ایستد و اره‌برقی را می‌چرخاند روی استخوانم. پرستار از صدای بریدن استخوان نازک‌نی‌ام مورمور می‌شود. بین من و او یک پرده‌ی سبز نیم متری کشیده‌اند. ما هم را نمی‌بینم. این چیزها را وقتی دیشب خرده‌موها را با آب می‌فرستادم توی چاهک، پیش خودم خیال کردم. دکتر عمادی آدم خوبی است. پانزده سال است می‌روم مطبش. مثل دکترهای حالا اهل پول گرفتن و کارت‌به‌کارت نیست. گفته بود اگر مجبور نبود، پا را می‌گذاشت بماند، ولی چاره‌ای نیست. گفته بودم ایرادی ندارد، بار اضافی است و دیگر توی هیچ کفشی هم نمی‌رود.»

 در قسمتی دیگر نیز می‌نگارد: «من هنوز توی همان شرکت نقشه‌کشی کار می‌کنم که سوده را آنجا دیدم. بیست سال است میز کارم کنار پنجره‌ای است که از پشت آن چنارهای ولیعصر را تماشا می‌کنم و اگر پاییز و زمستان هوا تمیز باشد، برف‌های نوک دماوند را. حالا مجبورم بگویم میزم را بیاورند طبقه‌ی اول، نزدیک در آسانسور. سال‌های اول سوده برایم فرم پر می‌کرد و دعوتنامه می‌فرستاد. وقتی مطمئن شد بعد رفتنش از دور نمی‌تواند چیزی را توی من عوض کند، زن یک وکیل آلمانی شد، دو تا دختر چشم آبی دنیا آورد و همان طوری که همیشه دلش می‌خواست من را تربیت کند آن ها را بار آورد.»

درباره نویسنده کتاب آن چنان تر

هاجر رزم پا، از نویسندگان جوان ایرانی است که به‌تازگی شروع به انتشار کتاب کرده و در همین زمان کوتاه نیز با اقبال عمومی فراوانی از جانب خونندگان داستان‌های کوتاه ایرانی مواجه شده است؛ چنانکه کتاب «آن چنان تر» از پُرفروش‌ترین کتاب‌های نمایشگاه بین المللی کتاب تهران بوده است.

دیدگاه‌های کاربران درباره‌ی کتاب «آن چنان تر»
0 دیدگاه
0
(0 رای)
امتیاز شما به این کتاب:
دیدگاه خود را بنویسید:
ثبت دیدگاه
کتاب‌های پیشنهادی کتاب‌های پیشنهادی
عضویت در خبرنامه‌ی بوک‌لند
برای اطلاع از تخفیف‌ها، فروش‌های ویژه و پیشنهادها، در خبرنامه‌ی ما عضو شوید.