کتاب از اپرا لذت ببر مجموعه داستانی است از «محمد عبدی» که شامل چهارده داستان کوتاه است. از اپرا لذت ببر از آن دسته کتابهایی است که میتوانیم همراه خود داشته باشیم تا در ترافیک، مترو، اتوبوس و یا هر جای دیگر بخوانیم و از آن لذت ببریم. هر داستان فقط چند دقیقه وقت ما را خواهد گرفت اما با این حال، شکوهٔ خاص خود را دارند.
کتاب از اپرا لذت ببر، سیاحتی در دنیای کنونی است که زمان حال، عنصر برجسته آن است. محمد عبدی رمزگشایی از داستانها را به خواننده میسپارد که نکاتی اخلاقی که در آن پنهان است را کشف کند. داستانها در فضایی جدید روایت میشوند و همین ویژگی، جذابیت کتاب را دوچندان میکند. خلاصه که نویسنده بهخوبی توانسته است در اوج سادگیِ روایتها، روابط پیچیده انسانی را آشکار کند.
در صفحه انتشارات «ناکجا» که در پاریس کتاب را چاپ کرده است، درباره کتاب آمده است: «محمد عبدی با ابداع فضای مبتکرانه در داستان به صورت کوتاه و نسبتا مینیمال، توانسته است تجربه جدیدی از داستانهای کوتاه را به ادبیات داستانی ارائه دهد؛ فضایی که میان دو جهان و دو دنیای متفاوت حقیقت و واقعیت در نوسان است. در اکثر داستانها نویسنده حول محورهای مختلف سیاسی و اجتماعی، به روایت شخصیتها و فضای داستان میپردازد. ساختار روایی داستانها ساده است؛ اما در عین سادگی، نویسنده قادر است تا طیف وسیعی از روابط پیچیده انسانی را آشکار کند.»
حسین احسنی در خبرگزاری ایسنا، کتاب را اینچنین وصف میکند: «سادگی داستانها، راهبردی است که بتواند اثر را تکمیل کند و در نهایت، درگیری، همراهی خواننده و کیفیت مجموعه را به اوج برساند. کتاب از اپرا لذت ببر برای من که خیلی جذاب بود. چرا که به نظر میرسد نویسنده در این داستانها (و البته برخی داستانهای دیگر) تمام انرژی خود را صرف خلق موقعیتی پندآموز نکرده و خود قصه را فارغ از شکل آگاهی - که پیشتر صحبتش را کردم - نوشته است و با همین وسیله در اجرا هم بسیار موفق عمل کرده است و قصه خود را از الگوهای پیشبینیپذیر جدا میکند.»
در بخشی از کتاب میخوانیم: «از تاکسی پیاده شدند، هر دو به هم نگاه کردند، شاید ناخودآگاه میدانستند که دیگر پیش از رفتن همدیگر را نمیبینند. مرد در حالی که دست زن را گرفته بود و فشار میداد، گفت: "دوستت دارم." زن چیزی نگفت، اما با چشمهاش همه چیز را بلند بلند فریاد می زد.»
در بخشی دیگر از کتاب نیز میخوانیم: «نفس راحتی کشیدم و خوابیدم. خواب دیدم مارمولکها به اندازه دایناسور بزرگ شدهاند و یکیشان که از همه بزرگتر بود گفت: «فارسی شکر است.» بقیه هم سرشان را به علامت تایید تکان دادند و بعد شروع کردند به زبان سلیس فارسی، فحش را کشیدن به جدوآباد من.»
محمد عبدی (متولد ۱۳۵۳) داستاننویس، منتقد سینما و پژوهشگر هنر است که در لندن سکونت دارد. او از سال 1368 نوشتن در مطبوعات را با نقد و موضوعات سینمایی آغاز کرد. وی عضو انجمن بینالمللی منتقدان سینما و داور چند جشنواره جهانی از جمله بوسان، تسالونیکی، مسکو و کییف بوده است.
داستان بلند «پنج زن»، مجموعه داستان «مرگ یک روشنفکر»، «غریبه بزرگ» و زندگی و آثار بهرام بیضایی از دیگر آثار محمد عبدی است. او حتی کارگردانی سه فیلم مستند درباره ابراهیم گلستان، سوسن تسلیمی و رضا قاسمی را بر عهده داشته است.