کتاب «چوب نروژی» (Norwegian Wood)، نوشتهی «هاروکی موراکامی» است که برای اولین بار در سال ۱۹۸۷ منتشر شده است. این کتاب از جمله کتابهای خاصی است که در لیست کتابهایی قرار میگیرد که به بیشترین زبان زندهی دنیا ترجمه شدهاند. از روی این کتاب فیلمی به همین نام نیز در سال ۲۰۱۰ ساخته شده است. مهدی غبرایی این کتاب را ترجمه و «انتشارات کتابسرای نیک» این کتاب را منتشر کرده است.
کتاب «چوب نروژی» (Norwegian Wood)، نوشتهی «هاروکی موراکامی» است که برای اولین بار در سال ۱۹۸۷ منتشر شده است. این کتاب از جمله کتابهای خاصی است که در لیست کتابهایی قرار میگیرد که به بیشترین زبان زندهی دنیا ترجمه شدهاند. از روی این کتاب فیلمی به همین نام نیز در سال ۲۰۱۰ ساخته شده است. مهدی غبرایی این کتاب را ترجمه و «انتشارات کتابسرای نیک» این کتاب را منتشر کرده است.
داستان کتاب دربارهی عاشقانههای دانشجویی به نام «تورو» است، که عاشق «نائوکو»، دختری زیبا و باهوش است. خودکشی دوست مشترک آنها، بر روابطشان تاثیرات عمیقی به جا میگذارد. تورو کمکم خود را با این شرایط وفق میدهد اما نائوکو تحمل این فشارها را ندارد. در این هیاهوها و تغییر شخصیتهای اصلی داستان، تورو شیفتهی دختر دیگری می شود... .
نظر خوانندگان در سراسر دنیا درباره کتاب «چوب نروژی» چیست؟
در ادامه نظر بعضی از خوانندگان که در طاقچه دیدگاه خود را ثبت کردهاند با هم میخوانیم. خوانندهای نظر جامع خود را اینگونه بیان میکند: «داستان پسری است که شخصیت عجیبش من را یاد شخصیت اول رمان «ناطور دشت» میانداخت. در کتاب هم حتی به آن اشاره شده است و اما خود داستان در مورد احساسات نامطمئن آدمها در نوجوانی و اوایل جوانی است. آدمها در این سن با اینکه مطمئن نیستند اما خاطرهانگیزترین دورانشان را میگذرانند. در دنیا به یادماندنیترین چیزها در بدترین زمان اتفاق میافتند! احساسات شخصیتهای اصلی داستان بدون تکلف، صادقانه و بیشیلهپیله نوشته شده است و در واقع بهراحتی درک میکنید و هیچ قضاوتی شکل نمیگیرد. در کل داستان بینهایت جذاب بود. با فرهنگ ژاپن آشنا میشوید و پِی میبرید که آنها برای اینکه بخواهند با یکدیگر سر صحبت را باز کنند، نمیگویند که تو استقلالی هستی یا پرسپولیسی؟! آنها با هم به خاطر علایق مشترک در انتخاب نویسنده یا نوع کتاب صمیمی میشوند. تغییر شخصیت اصلی داستان و طرز بزرگ شدنش آنقدر هنرمندانه نوشته شده که ناگهان متوجه میشوید که چه زود شخصیت داستان بزرگ شده است. دقیقا مثل یک بچه! از نویسنده خوشم آمد و این اولین کتابی بود که از او میخواندم و همچنین موراکامی را به لیست نویسندههای مورد علاقهام اضافه کردم. شخصیت «میدوری» را هم دوست داشتم به خصوص وقتی از تلاشی که برای آشپزی کردن داشت، صحبت میکرد. نویسنده آنقدر همه چیز را زیبا نوشته بود که ناخوداگاه از این ذکاوت خندهام میگرفت!»
جملاتی از کتاب که شاید انگیزه خواندن باشند
در بخشی از کتاب نکتههای ظریفی از ارتباط بین دو انسان با تمام پیچیدگیهایش را میخوانیم: «به روش خودم از یک سالی که همراهم بودی، از تو سپاسگزارم. اگر هیچ چیز دیگر را باور نمیکنی، لطفا این را باور کن. این تو نبودی که به من صدمه زدی. من خودم این کار را کردم و این چیزی است که واقعا احساس میکنم. اما در حال حاضر آمادهی دیدنت نیستم. دوست دارم تو را ببینم، ولی برای این دیدار آماده نیستم. لحظهای که احساس کنم آمادهام، برایت مینویسم. آن زمان شاید بتوانیم یکدیگر را بهتر بشناسیم. همان طور که گفتی، شاید این کاری است که باید انجام دهیم: بهتر شناختن یکدیگر.» در بخشی دیگر از کتاب، خوانندهی فارسیزبان جمله مشهور «ما زنده به آنیم که آرام نگیریم» را پنهان در زیر پوست کلمات جدیدی احساس میکند: «اگر ذهنم را آرام کنم، از هم فرو میپاشم. همیشه این گونه زندگی کردهام و این تنها راهی است که برای ادامهی زندگی بلدم. اگر برای یک ثانیه آرام بگیرم، دیگر هرگز نمیتوانم راهم را پیدا کنم. تکهتکه میشوم و تکههایم را باد با خود خواهد برد.»