کتاب کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم نوشتهی اسلاونکا دراکولیچ، نویسنده، روزنامهنگار و فمنیست اهل کرواسی است. کتاب کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم با مجموعهای از روایتهای واقعی و زیستهی شهروندان و به خصوص زنان و دختران بلوک شرق مواجه میشویم. مطالبی جذاب و خواندنی که به گفتهی نویسنده از دل آشپزخانهها که گرمترین قسمت هر خانه هستند بیرون آمده است.
دراکولیچ برای آشنایی بیشتر با روحیات، مصائب و فراز و نشیب زندگیهای این زنان سفرهای زیادی رفته و با زنان زیادی به گفتوگو نشسته است. از خلال این سفرها و نشست و برخاستها مجموعهای گرد آمده است که ترسیمی است از آنچه که واقعا در این کشورهای تحت سلطهی کمونیسم رخ داده است. ترسیمی که از دیدهی تیزبین این روزنامهنگار دیده و روایت شده.
همان طور که پیشتر نیز اشاره کردیم نویسنده با دیدهی حساس خود به بررسی مسائل اجتماعی و فرهنگی در کشورهای مختلف بلوک شرق میپردازد. کمبودهای این کشورها بعد از جنگ جهانی دوم را به تصویر کشیده و از سالهای اولیه بعد از اتمام جنگ شروع کرده و مسیرش را تا انقلاب 1989 و حتی بعد از آن نیز ادامه میدهد. در این روایتها که از زبان یک، و حتی چند، شاهد عینی روایت میشود از کمبود کالاهایی برای سادهترین و ابتداییترین نیازهای انسانی مثل دستمال توالت میخوانیم. از فشارهای روزانهای که بر زنها وارد میشود و از رنج مضاعفی که برخوردهای نادرست جامعه با آنها دارد. این کتاب اگرچه در سال 1992 نوشته و منتشر شده است اما با این وجود برای بسیاری از مخاطبانش در دنیای کنونی ملموس و تکاندهنده هستند. مخصوصا برای آن دسته از مخاطبان که خود طعم این کمبودها و حکومتهای مستبد را چشیده باشند. جذابیت کتاب در همین نکات ریز و ساده نهفته است که با وجود اینکه سالها از نوشته شدن این کتاب میگذرد، با وجود اینکه گاهی چنان مسخ نوشته میشوید که مرز بین واقعی بودن و یا خیالی بودن ماجرا را فراموش میکنید اما در نهایت به خودتان میآیید و میبینید که بله، این کتاب در شما نفوذ کرده است.
این بخش از کتاب با سرفصل «آرایش و دیگر مسائل حیاتی» آمده است: «چشمهایم را که میبندم هنوز هم میتوانم او را ببینم که بنا به عادت همیشگیاش، بعدازظهر شنبه روی کاناپه آشپزخانهمان استراحت میکند. بهار است و در آن فضای نیمهتاریک، در نور ملایمی که از سایبان کرباسی پنجره عبور میکند دراز کشیده. برشهای خیار تازه مثل ماسک سفید عجیبی صورتش را پوشانده. این برنامه شنبههایش بود - بعد از بیست دقیقه بلند میشد برشهای خیار را برمیداشت و صورتش را با آب سرد میشست. بعد به آن «کرم ترکیبی رویا» میزد - تنها کرم موجود در بازار در اوایل دهه پنجاه. دست که به صورتش میزدم، پوستش نرم و تر و تازه بود.
قبل از این کارها، موهایمان را، موهای خودش و من را میشست. موهای قهوهای خیلی بلندی داشت. سرش را با شامپوی گَردِ گل بابونه میشست، تنها مارک موجود که دو جور بستهبندی هم بیشتر نداشت، یکی برای موهای بور و یکی برای موهای قرمز. موهای خودش را با آب و سرکه آبکشی میکرد تا نرم و ابریشمی شود. و موهای بور کمپشت مرا با آب و افشره لیمو - تا عصر هر جا میرفتم عطر لیمو را با خودم میبردم. و همانطور که با ماسک خیارش آنجا را دراز کشیده بود - یا با ماسک سفیده تخممرغ، یا اگر زمستان بود ماسک ماست، یا ماسک بابونهای که بعد از یک شب بدخوابی یا دعوا با پدرم برای خواباندن پف زیر چشمهایش میگذاشتــ من با خودم فکر میکردم که یک روز من هم همین کارها را خواهم کرد، و دلم میخواست آن روز هرچه زودتر برسد.»
درباره نویسنده کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم
اسلاونکا دراکولیچ در سال 1949 متولد شده است و از بدو تولد در کشوری تحت سلطهی کمونیسم زیسته است. او در دانشگاه زاگرب در کشور خودش در رشتههای ادبیات تطبیقی و جامعهشناسی تحصیل کرده است و به روزنامهنگاری مشغول شده است. در خلال کتابهایش به این مهم پی میبریم که او نهتنها پایهگذار اولین تشکل فمنیستی در کشورش بوده است که حتی زنهای دیگری در دیگر کشورهای بلوک شرق را نیز دعوت به این کار کرده است. او که چشمانی تیز و ذهنی هوشیار دارد پیوسته به دنبال یافتن راهی برای بیان تجربهی زیستهی مردم است.
برای مشاهده آثار دیگر در این حوزه میتوانید از دسته بندی کتاب تاریخی بازدید فرمایید.