در این کتاب، ما شاهد 25 گفتگوی جذاب و خواندنی از سوی ناتاشا لان با چندین فیلسوف، روانشناس و روشنفکر سرشناس هستیم؛ مانند «آلن دو باتن»، «روکسانا گی» و «دایانا ایوانز». در این گفتگوها سوالات متعدد و بسیار هوشمندانهای از مفهوم و چیستی عشق از مصاحبهشوندگان پرسیده میشود و آنها نیز، پاسخهای تأملبرانگیزی به پرسشها میدهد. اما ناتاشا لان فقط به عشق بسنده نکرده و در خلال گفتگوهایش، گریزهای متعددی میزند به تمامی جنبههای روابط انسانها با یکدیگر؛ چیزهایی مانند اشتیاق، تاثیر زمان بر رابطه، نیازهای عاطفی و جنسی، جدایی، خیانت، عشقهای غیر واقعی، تنهایی در عشق، عشقهای وسواسی و... .
هر یک از مصاحبههای این کتاب بر یکی از ابعاد روابط اجتماعی تمرکز دارد و لحن و زبان همگی آنها، شیرین و صمیمی است.
در سایت معتبر گودریدز، یکی از مخاطبین چنین نظری را راجعبه کتاب ثبت کرده است: «این اثری جذاب از ناتاشا لان است که نمیتوان از آن چشمپوشی کرد. این کتاب عمیقاً متاثرکننده، متفکرانه، حساس و همدلانه در کاوش موضوعی است که در قلب «انسان بودن» نهفته است؛ یا بهتر است بگوییم ظرفیت ما برای شاد بودن، اغنا شدن و قادر بودن به زیستنِ زندگیای که ارزش زیستن دارد. با توجه به اهمیت عشق، جای تعجب است که ما آن را تا این حد کم میدانیم و درک میکنیم. این کتاب راهی هوشمندانه و طولانی را برای پرداختن به این موضوع انتخاب کرده است. نویسنده درباره موضوع عشق از طیف گستردهای از افراد و دیدگاههای متفاوت آنها استفاده میکند؛ درحالیکه جزئیات بسیار خصوصیای از زندگی شخصی خود را نیز در اختیار ما قرار میدهد.»
چیستی و چگونگیِ عشق و عاشقی یکی از موضوعات محوری کتاب حاضر است: «فکر میکردم آنچه در تمنایش هستم عشق است، اما اشتباه میکردم. من مسحور ایدهی عشق بودم؛ نه حقیقت آن. در تمام آن سالها و همهی آن شبها از خودم میپرسیدم: «چه زمانی عشق را خواهم یافت؟» هرگز لحظهای مکث نمیکردم تا از خودم بپرسم این عشق دقیقاً چیست. آیا بیشترِ ما به معنای واقعی عشق میاندیشیم؟ ما در مورد عشق در مدرسه چیزی نمیآموزیم، دربارهاش تحقیق نمیکنیم، آن را آزمایش نمیکنیم یا سالی یک بار اندیشههایمان را در مورد عشق مرور نمیکنیم.»
در این بخش، کتاب به مقولۀ شکست عشقی اشاره دارد و روش مقابله یک فرد با این موضوع مهم را نشان میدهد: «بخشی از من هنوز حسرت سالهایی را میخورد که با اضطراب «شکستخوردن» در عشق یا هرگز نیافتن آن بر باد رفتند. بخش دیگری از من از این حقیقت وحشتزده است که وقتی فرصت عشق واقعی درست روبهروی من بود (مردی که بعداً با او ازدواج کردم)، آنقدر اسیر اوهام و خیالبافیهای خودم بودم که نزدیک بود او را از دست بدهم. اما خوب میدانم «شکستهای» پیشینم مرا به کسی که امروز هستم تبدیل کردهاند. همانگونه که هیلاری منتل در مصاحبهای که با او داشتم گفت: «برخی اشتباهات را باید مرتکب شد؛ این اشتباهات خلاقانهاند.» او درست میگفت؛ در آن اشتباهات احمقانه و سالهای عطش و تمنا بود که من جواب اولین سؤال این کتاب را یافتم: چگونه عشق را پیدا کنیم؟»
برخی از خوانندگان نیز، این پاراگراف کوتاه از کتاب را بسیار دوست داشتهاند: «مدام ما را تشویق میکنند دربارهی اقتصاد و دستور زبان و جغرافی مطالعه کنیم، اما کسی به ما نمیگوید در مورد عشق مطالعه کن. به نظرم عجیب است که چطور انتظار زیادی از عشق داریم و درعینحال زمان بسیار کمی را به فهم آن اختصاص میدهیم. درست مثل این است که بخواهیم به دل دریا شیرجه بزنیم، اما علاقهای به یادگیری شنا نداشته باشیم.»
«ناتاشا لان» صاحب مجله «RED»، نویسنده و مقالهنویس پرطرفدار انگلستانی است. از او تاکنون فقط کتاب «از عشق گفتن (گفتوگوهای عاشقانه)» به فارسی ترجمه و چاپ شده است.