نظر خوانندگان دربارهی کتاب راهنمای بازدید از موزهی کمونیسم چیست؟
نظر پوریای معاصر که در سایت طاقچه ثبت شده است را با هم میخوانیم: «قبلا از دراکولیچ، دوتا کتاب دیگه خوانده بودم. هردو درباره تجربه زندگی در حکومتهای کمونیستی. تجربه هایی که اصلا غریبه به نظر نمیآمدند. این کتاب اما، داستانیتر، جذابتر و البته تکاندهندهتر هست.»
و نظر حسین خواجه ویس در سایت طاقچه: «کتابهای دیگهای که راجب تاریخ کمونیسم خونده بودم بیشتر فقط راجب شوروی بود، ولی توی این کتاب راجب تمامی کشورهای بلوک شرق و دیکتاتورهاشون چیزهای جالب و واقعیای نوشته بود، به نظر من خوندن این کتاب برای علاقهمندان به تاریخ قرن بیستم میتونه جالب باشه.»
جملاتی از کتاب که شاید انگیزهی خواندن باشند
در ادامه بخشی از کتاب را با هم میخوانیم: «راستش یکجورهایی بدم هم نمیآید که اینجا موزهٔ اشیای زشت است. بازدیدکنندههایی مثل تو، تا به اینجا برسند، سر راهشان به قدر کافی ساختمانهای زیبا دیدهاند و زیبایی دیگر توجهشان را جلب نمیکند. محرابهای زرین، سردرهایی به سبک باروک، فرشتهها، مجسمههایی از حضرت مریم، نقاشیهای چشمنواز کلیسایی... راستش خود من هم در گشتوگذارهایم در محله این چیزها را دیدهام. اینجا و در این موزه، مثل دوران کمونیسم، زشتی حکمفرماست. گاهی میشنوم که خارجیها فکرشان را بلندبلند به زبان میآورند: «چرا کمونیسم به زیبایی هیچ اهمیتی نمیداد؟» کافی است سری به حومهٔ جنوبی پراگ بزنی. آنجا مجتمعهای مسکونی خاکستری و دلهرهآوری میبینی که در ردیفهای بیانتها امتداد یافتهاند. آنها پانلاکی نام دارند، چون در دههٔ هفتاد با مصالح پیشساخته بنا شدهاند. این را هم بگویم که آن مصالح برای ما موشها فوقالعادهاند؛ خیلی راحت میشود توی آنها لانه ساخت! با این حال، این ساختمانها میلیونها آدم (و موش) را در خود جای داده بود، آن به قول معروف پرولتاریا را، آدمهایی که از روستاهای خود به شهرها کوچ میکردند تا در کارخانهها مشغول به کار شوند. میلنا و شوهرش، مارک، هنوز در چنین ساختمانی زندگی میکنند، در یک آپارتمان ۶۳ متری دوخوابه. در دههٔ شصت که این آپارتمان را تحویل گرفتند، خیلی خوشحال بودند: پس از سالها انتظار در یک سوئیت اجارهای، که به جای بخاری برقی یا سیستم گرمایش مرکزی با زغالسنگ گرم میشد، میتوانستند به آپارتمان تازهشان اسبابکشی کنند.
تقریبآ هرچیزی که در دورهٔ کمونیسم در جایی ساخته شده زشت است، از آپارتمان گرفته تا لباس، از مبلمان تا آفتابهلگن. البته در این کشور اینطور نبوده است. در اینجا نظام کمونیستی در اصل با نیروی دهقانان فقیر و برای آنها بنا شده بود. آخر آنها از کجا باید درکی از زیبایی پیدا میکردند؟ در هر بُعدی، از جمله در هنر، اولویت اول کارایی بود نه ظاهر زیبا. رئالیسم سوسیالیستی هم البته از همینجا نشأت میگیرد. هر انحرافی از آن قاعده، مثل نقاشی آبستره، سرانجامی جز مجازات نداشت و ممنوع بود، ازجمله در اتحاد جماهیر شوروی پس از دههٔ سی. در مجموع میشود گفت هنر ــ مثلا نقاشی ــ یک نقش سیاسیایدئولوژیکآموزشی داشت، مثل نقش دیوارنگارههای قرون وسطایی که پیدایش جهان (و دین) را برای تودهها شرح میداد. زشتی در نهاد این نظام تنیده شده بود. این را از یانا استروگالوا یاد گرفتهام که در مدرسهٔ ابتدایی ما هنر درس میداد و خودش هم خیلی زیبا بود. بعضی نمونههای این زشتی را اینجا میبینی، مثل مبلمان این «اتاق نشیمن معمول» (شوروی) که حالا در آن هستیم. زیرش نوشته: «سبک زندگی.» انگار فقر هم برای خودش یک «سبک» است! سبک چیزی است که آدم انتخابش میکند. حتی موشها هم این را میفهمند...»
دربارهی نویسنده کتاب راهنمای بازدید از موزه کمونیسم
اسلاونکا دراکولیچ در سال 1949 متولد شده است و از بدو تولد در کشوری تحت سلطهی کمونیسم زیسته است. او در دانشگاه زاگرب در کشور خودش در رشتههای ادبیات تطبیقی و جامعهشناسی تحصیل کرده است و به روزنامهنگاری مشغول شده است. در خلال کتابهایش به این مهم پی میبریم که او نهتنها پایهگذار اولین تشکل فمنیستی در کشورش بوده است که حتی زنهای دیگری در دیگر کشورهای بلوک شرق را نیز دعوت به این کار کرده است. او که چشمانی تیز و ذهنی هوشیار دارد پیوسته به دنبال یافتن راهی برای بیان تجربهی زیستهی مردم است.