داستان از آنجایی آغاز میگردد که طاعون در جزیرهای به نام مینگر شیوع پیدا میکند. سلطان عثمانی عبدالحمید دوم شوهر برادرزادهاش که پزشکی جوان است و در زمینه قرنطینه تخصص دارد را به جزیره میفرستد. پاموک با هنری که در نویسندگی دارد، داستانی پورشور از عشق و دلدادگی، امید و نامیدی را خلق کرده است. تلاش برای زنده ماندن و مبارزه تندروهای مذهبی با علم از جذابیتهای این رمان تاریخی است.
ناصر قلمکاری در شبکههای اجتماعی درباه پاموک و کتاب «شبهای طاعون» مینویسد: «اورهان پاموک برای من داستاننویسی غبطهبرانگیز است. نویسندهای که با هر اثرش ثابت میکند به میزان حیرت انگیزی جغرافیا و فرهنگ کشورش را میشناسد و بر آن مسلط است. رمان شبهای طاعون تسلط حیرتانگیز او بر داستان و فرهنگ کشورش را به رخ میکشد. نوشتن داستان با راوی دانای کل کار هر نویسندهای نیست. با خواندن این کتاب فهمیدم شناخت تاریخ عثمانی چقدر برای ما خاورمیانهایها مهم است.»
شخصی آلمانی نظرش را چنین نوشته است: «اطلاعات دقیق تاریخی عالی که به راحتی قابل خواندن است.»
علی از فرانسه میگوید: «اورهان پاموک با این رمان بار دیگر نشان میدهد که چه هنرمند مهمی است. اول اینکه یک اثر درخشانی است که هر ترکی باید بخواند. حتی میتوان گفت که این سند بسیار مهمی است که تاریخ معاصر ما را بررسی میکند. اگرچه جزیره مینگر و رویدادهایی که در آنجا اتفاق میافتد ساختگی هستند، اما این کتابی است که حقیقت را در هر خطی آشکار میکند. نویسنده به خوبی موضوعات جهانی و نزدیک را پوشش میدهد. این اثری است که هم گذشته و هم اکنون ما را نمایان میسازد.»
علی اکبرشاهی در یکی از سایتهای داخلی درباره کتاب مینویسد: «کتاب را خواندم. مثل بقیه آثار اورهان پاموک جذاب و خواندنی است. واقعا همزمانی این کتاب با پاندمی کرونا برایم خیلی جالب بود. دقیقا اتفاقات کتاب با اتفاقهایی که در این دو سال در مدیریت کرونا در جهان و ایران شاهدش بودیم همخوانی عجیبی دارد. فقط کافیست تا در کتاب بهجای کلمه طاعون کلمه کرونا بگذارید، انگار آن جزیره ایران است و... .»
پاموک در قسمتی از کتاب خیلی زیبا اما تلخ حالوهوای شهر در بیماری را توصیف میکند: «شهر بوی محلول ضدعفونی میداد و راکد بود. سربازان درختان کوچهها، دیوارهای سنگی و چوبی و طبقۀ اول خانهها را آهکاندود کرده بودند. والیپاشا گاهی فکر میکرد در شهر دیگری است. خلوتی کوچهها نیز این حس جدید و غریب را تقویت میکرد. دو نفری که کنار هم راه بروند یا اجتماع بیش از دو نفر دیده نمیشد. والیپاشا روزی دستکم دو سهبار از روی پل حمیدیه عبور میکرد و هربار وقتی نگاهش به شهر و بازار میافتاد و میدید نیمی از مغازهها بستهاند، از ترس بر خود میلرزید.»
جملهای با توصیفی دقیق از بیماری اینچنین است: «دیگر از ابتلای خود اطمینان داشت... تن و بدنش را به دقت از نظر گذراند. زیر ناف درست در انتهای ران چپش خیارکی دید یه بزرگی انگشت کوچک خود.»
اورهان پاموک در سال 1952 در کشور ترکیه، شهر استانبول چشم به جهان گشود. او موفق شد در سال 2006 برندهی جایزه نوبل شود. پاموک هنگام دریافت جایزهی نوبل، سخنرانی شیوا و صادقانهای ایراد کرد که تاثیر بسیار زیادی در جوامع ادبی داشت. این سخنرانی در کتاب «چمدان پدرم» آورده شده است. آثار او شهرت جهانی دارد و کتابهایش به زبانهای مختلف ترجمه و در کشورهای گوناگون دنیا چاپ و منشر شده است. از کتابهای معروف او که در ایران نیز ترجمه شده است میتوان به «نام من سرخ»، «کتاب سیاه» و «موزهی معصومیت» اشاره کرد.