کتاب «به آواز باد گوش بسپار» اولین اثر نویسندهی ژاپنی، هاروکی موراکامی است. این کتاب توسط محمدحسین واقف به فارسی بازگردانی شده و نشر چشمه آن را به چاپ رسانده است. موراکامی در سال 1979 برای نوشتن این اثر برندهی 2 جایزه ادبی آکوتاگاوا و گنزو شد.
داستان با جوانی 21 ساله و بینام آغاز میشود. او درحال سپری کردن تعطیلات تابستانی خود است. او روزهایش را به همراه دوستی به نام موش به میگساری و کشیدن سیگار سپری میکند. این جوان برای رهایی از تنهایی و سردرگمیای که درگیرش است، شروع میکند به غرق شدن در گذشتهاش. در این داستان او از زندگی، روابط عاطفیای که در دوران دانشجوییاش داشته و از 4 دختری که در زنگیاش بودهاند، سخن میگوید. ما در این کتاب، 18 روز مهمان روایتهای این جوان هستیم. این اثر نقدی به شرایط ماشینی حاکم در جامعه دارد و ما را با شرایط موجود در سال 1970 ژاپن آشنا میکند. هر چه داستان جلوتر میرود، ما با روند بسیار تندتری روبهرو میشویم. با اینکه این اثر موراکامی مانند دیگر آثارش پختگی لازم را ندارد، ولی اگر به آثار موراکامی علاقهمند هستید، میتوانید در این اثر شروع تکنیکهای روایی این نویسنده را مشاهده کنید. «به آواز باد گوش بسپار» اولین کتاب از سهگانهی «موش» موراکامی است.
دلارا، یکی از خوانندگان کتاب در سایت گودریدز، از تجربهی خوانش و نظر خود دربارهی کتاب گفته است: «برای من که تازه سعی در شناختن موراکامی دارم خیلی هیجانانگیز بود که اولین رمانش رو بخونم. وقتی با سوکورو تازاکی (که تنها رمان از موراکامیه که من خوندم) مقایسهاش کردم بعضی جاها رشد قدرت قلمشو کاملا حس کردم و این کشف برام جالب بود. کشش داستان خیلی خوب بود. ساده و روان بود. به نظرم به زودی سراغ دو جلد بعدی همین مجموعه هم میرم.»
محمدرضا یکی دیگر از مخاطبان کتاب، در سایت فیدیبو این نظر را دربارهی کتاب ثبت کرده است: «رمانی بسیار دوست داشتنی است. خیلی خوب جلو میره و قابل باوره و کمک میکنه که ما آدم اول داستان رو بشناسیم و باش زندگی کنیم.»
«کلا از کتابها و نثر موراکامی خیلی خوشم میاد و همین باعث شد رکورد یک روزهی کتاب خوندنم با این کتاب بشکنه که این هم جزیی از هنر موراکامی هستش. کتاب راجع به یک پسر و زندگیش در یک تابستون هستش و با اینکه داستان خیلی منسجمی نداره اما خیلی خوش ترکیب نوشته شده و باعث شد از دنیای کتاب خیلی خوشم بیاد. تا قبل از خواندن هم نمیدونستم که اولین کتاب موراکامی هستش.»
جوان در جملات پیش رو به طور خلاصه از دههی بیست زندگیاش سخن میگوید: «اگر کسی طبق این اصل عمل کند که همه چیز میتواند تجربهای برای یادگیری باشد، پس پا به سن گذاشتن نباید آن قدرها هم دردناک باشد. دست کم دیگران به ما این طور میگویند. از بیست سالگی به بعد، با تمام توان سعی کردم مطابق این فلسفه زندگی کنم؛ در نتیجه، فریب خوردم و بد فهمیده شدم، از من استفاده و سوءاستفاده شد، بارها و بارها. البته، ماجراهای غریبی هم برایم به همراه داشت. همه گونه آدمی داستانهایشان را برایم تعریف میکردند، سپس میرفتند و هرگز بازنمیگشتند؛ انگار، من چیزی نبودم جز پلی که آنها با هیاهو از آن گذر میکردند. به هر حال زیپ دهانم را بسته نگه میداشتم و به این ترتیب، داستانها با من باقی ماند تا زمانی که وارد سال پایانی دههی بیست عمرم شدم.»
سردرگمی جوان داستان در جملهای که در ادامه میخوانید بسیار مشهود است: «هروقت به اقیانوس نگاه میکنم، میخواهم با آدمها صحبت کنم، اما وقتی که دارم با آدمها صحبت میکنم، همیشه میخواهم به اقیانوس نگاه کنم.»
همچنین در قسمتی از کتاب میخوانیم: «مادربزرگ فقیدم میگفت: «آدمهای سیاهدل خوابهای تیره میبینند. آنها که قلبهایشان سیاهتر است، اصلا خواب نمیبینند. شبی که مادربزرگم مُرد، اولین کارم این بود که دستهایم را دراز کردم و به آرامی چشمانش را بستم. در آن لحظه، همهی خوابهایی که در هفتاد و نه سالش دیده بود، بیصدا ناپدید شد (پوف!) مثل رگباری تابستانی بر پیادهروهای داغ. چیزی باقی نماند.»
هاروکی موراکامی نویسندهی معاصر ژاپنی در سال 1949 به دنیا آمد. در سال ۱۹۶۸ به تحصیل در دانشگاه هنرهای نمایشی واسدا پرداخت. او در 29 سالگی حرفهی نویسندگی را شروع کرد. «به آواز باد گوش بسپار» را در سال 1979با الهام از یک بازی بیسبال؛ به نام به آواز باد گوش بسپار، خلق کرد. او که کافهدار بود، در سال 1981 به دلیل گرفتن دو جایزه برای اولین اثرش، آن را فروخت و نویسندگی را حرفهی اصلی خود قرار داد. وی جوایز متعددی را به خاطر آثارش دریافت کرده که عبارتند از : جایزه فرانتس کافکا،جایزه اورشلیم و ... . از ویژگیهای مشترک آثار او میتوان به فضای سورئال و درونمایهی تنهایی اشاره کرد. میتوان از «اول شخص مفرد»، «آی کیو 84» و «کافکا در کرانه» به عنوان دیگر آثار مهم موراکامی یاد کرد.